جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

[Amin rouhi]

چقدر به موقع ، گنجور این ابیات رو پیشنهاد داد :

هر دم غم فراقش ، در دل نهاد باری
هر لحظه دست هجرش ، در دل شکست خاری
دانم که فارغی تو ، از حال و درد سعدی
کاو را در انتظارت خون شد ، دو دیده باری ( وزن شعر !)
دریاب عاشقان را ، کافزون کند صفا را
بشنو تو این سخن را ، کاین یادگار داری

 

[Shkf.tv]

دلم تنگه پرتقال من
گلپر سبزه قلب زار من....

 

[Nahal.]

-نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم!
انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند!
زیرا
هرچیز و هرکسی را
که دوستر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار
یا زهرمار باشد
از تو دریغ می کند!
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار دیگر
کاری به من نداشته باشد!
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم
تا روزگار بو نبرد...

گفتم که ...

کاری به کار عشق ندارم!
-قیصر امین پور-
------
-من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف‌ها و صداها می‌آیم
و این جهان به لانهٔ ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی‌ست
که همچنان که ترا می‌بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا می‌بافند..
-فروغ فرخزاد-

 

[A M I N]

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و درش باز کنید

(از کی بود؟)

 

[Tranquility]

ن که آبستن دنیای پر از تشویشم
خوشبحال تو که آسودگی آبستن توست...

 

[Amin rouhi]

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند .

 

[امیر رضا]

یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست

وحشی بافقی

 

[Radikal]

ما را ز آشنایی او این گمان نبود...

 

[riant]

در آن دوردستِ بعید
که رسالتِ اندام‌ها پایان می‌پذیرد
و شعله و شورِ تپش‌ها و خواهش‌ها
به‌تمامی
فرومی‌نشیند
و هر معنا قالبِ لفظ را وامی‌گذارد
چنان چون روحی
که جسد را در پایانِ سفر،
تا به هجومِ کرکس‌هایِ پایان‌اش وانهد...
در فراسوی پیکرهایمان؛
وعده ی دیداری به من بده...

 

["Mehrab"]

اون چیزی که امروز برای دیگران اتفاق می‌افته، ممکنه سرنوشت فردای تو باشه.

 

[Amin rouhi]

... یاد می کردم ز سال پیش ، یاد از قید عشق
فارغم امسال اما می کنم از یار یاد :-s...
محتشم کاشانی

 

[donikel]

سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی
مـهـر رفـت و مـاه آبــان نیـز آرامـم نکرد

 

[a.khakpour77]

دلتنگ توام جانا
هردم ک روم جایی...

 

[امیر رضا]

برای حال کسی چون من از گذشته مگو
که درد خاطره را خاطره دوا نکند...

 

[Mohsen67]

کم نه زیاد میخواهمت آنقدر که در تمام خاطره هایم تو باشی
قدم بزنی بخوانی بروی بخندی برقصی بمانی
و بدانی که من عاشق فعل ماندنم

 

[Nahal.]

من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
و چونان محو که یک دم مژه بر هم نزنی؟!
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی...

 

[shnava]

I love it when you call me señorita
I wish I could pretend I didn't need ya
But every touch is ooh la la la
It's true, la la la
Ooh, I should be running
Ooh, you keep me coming for you​

 

[ÄBČDE FGHÏ]

از مردم صدرنگ سیه پوشی به
وز خلق فرومایه فراموشی به
از صحبت ناتمام بی خاصیتان
کنجی و فراغتی و خاموشی به

 

[هولدن]

هنوز دیر نیست
هنوز صبرمن به قامت بلند ارزوست
ه.ا

 

[aliiii9]

انسان نقطه ایست بین دو بی نهایت،بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته،بنگر به کدام طرف میروی...!
دکتر علی شریعتی