جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

[hawjamir]

تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرا
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه!

 

[leben Leben]

ای آدمک کوکی ، صبح شد که بیدار شی
مثل همه ی عمرت ، تکرار شی و تکرار شی

صبح بعدیت انگار نیست ، تو توی شبت غرقی
بین شب و روز تو ، انگار که نیست فرقی

شب هات مثل روزاته ، روزات همگی تکرار
از دست همه سیری ، از دست خودت بیزار

پرواز واسه تو مرده ، تو اوج نمیگیری
بردی همه رو از یاد ، از یاد همه میری

تا فرصت هنوزم هست ، برگرد به خودت ، برگرد
نو شو که این تکرار ، از تو ، تو رو دورت کرد

بسه اگه تا امروز ، تکرار تورو داد بر باد
فردا رو بساز از نو ، دیروز و ببر از یاد

تو لحظه ی تکراریت ، تنها خودتی همرات
حسرت شده یارتو ، ای کاش ، همه ی حرفات

با غصه نشو همدم ، سنت شکن خود باش
آزاد ترین فردی ، وقتی که نگی ای کاش
محشره این اهنگ صبحا باش پامیشم
#عشق

 

[فاطیما]

اگر "بازیگر" زندگی خود نباشید
"بازیچه" آن میشوید

 

[maryam-n]

مارا برای در به دری آفریده اند
هی می رویم و جاده به جایی نمیرسد
#حسین طاهری

 

[sanaph]

خود نفهمید در چه حالی بود.. گریه می کرد و گفت شادم و رفت...

 

[دوزیست]

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها میکشید
وقتی عطش،طعم‌ تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم،نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

[Ebiiism]

خسته از منظره خسته طهران در دود...
امیر عظیمی

 

[>____<]

روزگار غریبی ست نازنین
#شاملو

 

[(:TABASSOM:)]

مشاهده پیوست 523

 

[maryam-n]

هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
#شهریار

 

[*aysan*]

از تنگ دلی جانا
جای نفسم نیست ...

• سنایی

 

[hawjamir]

آن که دستت داده ام نامش دل است افسار نه!

 

[hanita.ard]

شده ایا که نفهمی چه مرگت شده است
من دقیقا به همین حال دچارم امروز...
علیرضا اذر

 

[بـئـاتـریـس]

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از ترس شماتت گریه پنهان در گلو کردم

 

[mhmmdshirazi]

برف نو، برف نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته ای بر بام.

پاکی آوردی - ای امید سپید!-
همه آلوده گی ست این ایام.

راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری ست می چکد در جام
اشک واری ست می کشد لبخند
ننگ واری ست می تراشد نام

شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقش هم رنگ می زند رسام.

مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!

تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می کند پیغام!
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام ...

خام سوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برف تازه، سلام!

 

[دوزیست]

و سیب را که سر انجام خورده ست و بوییده است
در زیر پا
لگد
خواهد
کرد

+فصلِ سردِ فروغ .
_تلمیح به حوا ، معنای استعاری سیب ، چقدر تو قشنگی 3>

 

[Orelia]

گنجِ آرزو در دل منی
...
در دلم کنم جستجوی تو! ؛؛)

 

[M R X]

میدانید قربان ، من فکر میکنم دروغ گفتن فقط در راست نگفتن خلاصه نمیشود ، دروغ میتواند گاهی به شکل های دیگری هم در بیاید ، مثل سکوت کردن .
آنقدر زیاد بوده که حسابش از دست‌ام در رفته است ، حساب جاهایی که باید حرف میزدم ، باید دهن باز میکردم ، باید خودم را مبرا میکردم از همه‌ی آن چیزی که داشت به من نسبت داده میشد ، از همه آن چیزی که می‌شنیدم و می‌دانستم حتی یک کلمه‌اش هم درست نیست.
اما در عوض من چه کار کردم قربان ؟ سکوت ! سکوتی مملوء از دروغ !
جایی که گریه داشتم ، خندیدم
جایی که آسمانم ابری بود ، آفتابی شدم
جایی که تنهایی داشت امانم را می‌برید ، دور خودم را شلوغ نشان دادم
جایی که باید ناراحت می‌شدم و راه رفتن در پیش می‌گرفتم ، ناراحتی‌ام را ریختم درون خودم ، بخشیدم و باز هم ماندم
و در نهایت
جایی که باید میمردم ، اشتباه کردم و زنده ماندم
زنده ماندنی لبریز از دروغ ..

پویان اوحدی
برشی کوتاه از نوشته “من بلدم دروغ بگویم “

 

[maryam-n]

بزرگترین اشتباه من این بود. هر کجا رنجاندند خندیدم،فکر کردند درد ندارد.
محکم تر زدند.

 

[maryammovahedzadeh]

آخر چگونه از خیالت بگذرم...برگرد و غمگینم مکن....