جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

[Thea]

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[mani..]

“باید به جهنم عادت کرد.”
-هرکس یا شب میمیرد یا روز، من شبانه‌روز-

 

[*100RA*]

بیمار ، یعنی من که گذشته کارم از کار
هرچی درد بکشم انگار نه انگار

 

[_Vina_]

رگ های زمان گویی از گردش خون خالیست
سیمین بهبهانی

 

[طوطو]

سال ها بعدِ رفتنت
هربار که از پنجره به کوچه نگاه می کنم
برایم دست تکان می دهی
با چمدانی که همه چیز را بُرد
حتی همین کوچه را،
همین پنجره را،
چشم هایم را،
ادامه این شعر را...

 

[اَشی مَشی]

همیشه بر آنم تا دل کسی را نشکنم
اما وقتی به خودم نگاه می‌کنم، تکه تکه ام!

ایلهان برک

 

[Kiamehr]

‏در نگاه خلق ، از دیوانگان کم نیستم
فکر زخمی دیگرم ، دنبال مرهم نيستم

ظاهرم چون بید مجنون است و باطن مثل سرو
از تواضع سر به زیر انداختم ؛ خم نیستم...(:

 

[_Vina_]

روز و ماه چیست؟! برای من معنی ندارد ، برای کسی که در گور است زمان معنی خودش را گم میکند.
بوف کور_ صادق هدایت

 

[طوطو]

یه بازه‌هایی از زندگی هست که هیچی خوب نیست، ولی افتضاحم نیست.معلقی، نمیدونی تا کی قراره خاکستری باشه. اگه خیلی طولانی بشه، در حالی که اپسیلونی با فروپاشی کامل فاصله داری، فقط یه تغییر کوچیک میتونه دوای دردت باشه. من سالهاست تو همین نقطه وایسادم. نمیدونم شایدم زندگی تا اخرش همینه...

 

[Iridium]

بالابلند عشوه‌گر نقش‌باز من
بالاخره کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من

 

[Bk_201]

آقا رضا ؟
آقا رضاااا؟
رضا جان ؟

 

[Kiamehr]

قصه‌‌ی روز و شب من
سخنی مختصر است

روز در خواب خیالاتم و
شب بیدارم ....:)

 

[Nightmare8887]

وقتی که تشنه ام
چگونه گریه کنم ؟
اشک ها هم از اب درست شدند

 

[Iridium]

نشان پیکر خوبت نمی‌توانم داد
که در تأمل او خیره می‌شود بصرم
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مردست در کمند غزال

 

[Nightmare8887]

زمانی که تو بازیچه ی اب و خاک و باد و نوری
من در خلا پرواز خواهم کرد
جابی که جهان در انجا بازیچه است..

 

[Nightmare8887]

ما می خواهیم پرواز کنیم
ستاره ها پرواز نمی کنند
ما ستاره نیستیم
ما شهاب سنگانی هستیم که برای لحظه ای ستاره شدن مانند بچه کوچکی که ما را می بیند ذوق می کنیم

 

[Iridium]

یارب به خدائی خدائیت/ وانگه به کمال پادشائیت

کز عشق به غایتی رسانم / کو ماند اگر چه من نمانم

از چشمه عشق ده مرا نور/ واین سرمه مکن ز چشم من دور

گرچه ز شراب عشق مستم / عاشق‌تر ازین کنم که هستم

گویند که خو ز عشق واکن/ لیلی‌طلبی ز دل رها کن

یارب تو مرا به روی لیلی/ هر لحظه بده زیاده میلی

از عمر من آنچه هست بر جای / بستان و به عمر لیلی افزای

گرچه شده‌ام چو مویش از غم / یک موی نخواهم از سرش کم

 

[Iridium]

دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخنِ عشق نشانی دارد

 

[طوطو]

حضورش در اندازه‌ای نبود که بتواند تمام جاهای خالی را پر کند اما نبودنش، خلأ معرکه‌ای بود...

 

[Teylor]

چه ها با جان خود به دور از رخ جانان خود کردم .