• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مکتب گرایی در سمپادیا: رئالیسم درونی

  • شروع کننده موضوع
  • توقیف شده
  • #1

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
در این تاپیک میخوام طی چند پست(طولانی!)،"رئالیسم درونی کانت-پاتنم" رو معرفی کنم.همچنین درباره این دیدگاه نظرتونو بگید و یه بحث جنجالی راه بندازید!:D


225px-Hilary_Putnam.jpg

هیلاری پاتنم،فیلسوف تحلیلی معروف،بنیانگذار این دیدگاهه.(هر چند ایده اولیشو میشه تا کانت ردیابی کرد).اون قبلا از رئالیسم متافیزیکی(دیدگاه متعارف)حمایت میکرد؛تا زمانی که کتاب "معنا و علوم اخلاقی" رو نوشت که در اون،رئالیسم متافیزیکی رو رد و از رئالیسم درونی حمایت کرد.طبق این رویکرد،واقعیات "درون نظریه ها" معنا پیدا میکنن نه جهانی خارجی.همچنین میگه هرچند ممکنه جهان مستقل از ذهن انسانها وجود داشته باشه،ولی ساختار و تقسیمات اون تابع نظریاتی هستن که توسط ذهن ما ارائه میشن.

از نظر پاتنم،رئالیسم متافیزیکی میگه:
1- جهانی واقعی،ثابت و مستقل از ذهن ما وجود داره(اصل هستی شناختی عام)
2- صدق،رابطه بین زبان و جهان خارجه.یعنی چیزی در زبان و نظریات ما صادقه که مطابق بر عالم واقع باشه(اصل مطابقت)
3- فقط یک نظریه یا توصیف کاملا سرراست از جهان وجود داره.چون فقط یک جهان واقعی داریم(اصل صدق یک نظریه)
4- صدق یه ویژگی بنیادین غیر معرفتیه.گزاره ها مستقل از اینکه ما بدونیم یا بهشون باور داشته/نداشته باشیم صادقن(رجوع به 2 و 1) # اصل غیر معرفتی

همونطور که گفتم،رئالیسم درونی میگه ساختار و تنظیمات جهان به معنای متافیزیکی،واقعی نیستن بلکه ذهنین.این دیدگاه به امانوئل کانت برمیگرده
220px-Immanuel_Kant_%28painted_portrait%29.jpg

کانت گفت مقولاتی پیشینی در ذهن وجود دارن که از تجربه اخذ نشدن،ولی با اینحال شرط تمامی تجربیات ما هستن و وظیفه دسته بندی داده های حسی و قانونمندیشونو دارن که خودش باعث شناخت ما از جهان میشه.این مقولات عبارتند از:زمان و مکان(حساب و هندسه از نظر کانت،به ترتیب از این دو ناشی میشن)،علیت،نسبت و...
علم و شناخت ما از جهان(منظور کانت،فیزیک نیوتونی بود) توسط اعمال مقولات پیشینی و "ذهنی" بر تجربیات حسی و قانونمند کردن اونا بدست میاد.این همون تعریف رئالیسم درونیه.اما دلیل نامگذاری "درونی" اینه که:
از نظر کانت،یقین حوادث مادی با ذهنی یکی نیست(مادی بیشتره)؛ چون اولی در زمان و مکان ولی دومی فقط در زمان رخ میده و "درونیه"(من میتونم تصورات ذهنیمو طی زمان تغییر بدم ولی نمیتونم مکانشونو نشون بدم).از طرفی دیدیم قانونمند کردن تجربیات هم نزد کانت،عملی ذهنی و "درونیه"که باعث درک ما از جهان میشه.
کانت مفهوم معرفت "عینی" رو جوری تعریف کرد که هم از مطلق گرایی متافیزیکی(شناخت جهان اونطوری که واقعا مستقل از ما هست) و هم از نسبی گرایی(معرفت هرکس با اون یکی فرق داره و نمیشه گفت کدوم درسته) بپرهیزه.از مطلقگرایی اینجوری که گفت شناخت ما بی واسطه نیست بلکه خواه ناخواه ذهن با مقولات پیشینی،نقشی خلاق تو شناخت داره؛نسبی گرایی هم اینطوری که گفت مقولات ذهنی نزد همه یکسانن.معرفت عینی از نظر کانت،اطلاق مقولات انتزاعی ذهنی و تجربیات حسیه.هر کدوم بدون اون یکی،خطاست.استفاده از انتزاعات ذهنی صرف میشه متافیزیک غیر قابل ازمایش و عجیب و غریب عقلگرایان،تجربیات حسی صرف هم میشه شکاکیت تجربه گرایانه هیوم.
همچنین کانت از شکاکیت در باب معرفتمون ازجهان هم جلوگیری میکنه،اینجوری که میگه اساسا جهان اونجوری که "بر ما ظاهر میشه" تاحد زیادی ساخته ذهنمونه(عبور تجربیات حسی از مقولات ذهنی) پس با همین ذهن،قابل شناخته.اما در رئالیسم متافیزیکی،همواره یه شکاف بین ذهن و جهان وجود داره.نمیتونیم مطمئن باشیم دانش ذهنمیمون از جهان،واقعا صادق و منطبق بر جهان خارجی باشه.

berkeley.jpg

حالا با پایه های رئالیسم درونی که به کانت برمیگشت،اشنا شدیم.ولی تند نرید! این با ایدئالیسم(خصوصا نوع هستی شناسانه و سوژه گرای بارکلی)یکی نیست.بارکلی میگه جهان خارج کلا ساخته ذهنه و مستقل از ما وجود نداره.ولی رئالیسم درونی میگه جهانی در خارج وجود داره("رئالیسم" هستی شناختی-بخش اول اسم این دیدگاه) ولی درک ما از اون،تابعی از ذهن ماست و "درونی"عه(ایدئالیسم و درونگرایی معرفت شناسانه-بخش دوم کلمه)

220px-William_of_Ockham.png

ویژگی مهم دیگه این دیدگاه،اینه که مثل ویلیام اوکام،به "نامگرایی"معتقده(نقطه مقابل افلاطون گرایی-رجوع به "مسئله کلیات").یعنی اینکه دسته بندی ها و کلیات ما ذهنین نه واقعی(کانت هم کلیت رو مقوله ای ذهنی میدونست).ما اشیاء رو بر اساس مقولات هستی شناختی و هویت یکسانشون طبقه بندی میکنیم.مثلا با دیدن انواع مختلف سگ،ویژگی مشترکشون رو میگیریم و به همه اونها میگیم "سگ".ولی این مقولات ذهنین نه واقعی.برخلاف نظر افلاطون،نامگرایی میگه که "سگ" در عالم مُثُل یا هیچ جای دیگه وجود نداره،بلکه ما فقط سگ های جزئی داریم(فلان سگ،بهمان سگ و...)."سگ" یه مفهوم ذهنی و انتزاع شدست نه واقعی.برخلاف رئالیسم متافیزیکی،این درک ذهنی و نظریه سازی ما نیست که تابع جهان خارجه،بلکه جهان خارج تابع نظریات ماست! (کانت میگه برای اینکه جهان به تجربه ما در بیاد،باید از مقولات ذهنی ما بگذره.نه مقولات ذهنی ما با جهان خارج سازگار بشن،چون اینجوری میرسه به مطلق گرایی)

حالا استدلال های پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکی رو مرور میکنیم:
d26f2922e2e71c4479dc60be7f7d95b1.jpg

مستطیل،جهان ماست.اشکال درون اون،بخش های مختلف جهانن و T1 , T2 و ...هم گزاره های صادقی از زبان ما؛به عبارتی،دانش ما از جهان.
طبق 2 از پیشفرض های رئالیسم متافیزیکی که اول پست گفتم،زمانی مثلا گزاره T1 صادقه که که بر بخشی از جهان خارج(مثلا دایره بزرگ اولی)دلالت کنه.مثلا گزاره "دندان شیر،تیز است" زمانی صادقه ک با جهان خارج مطابت کنه،یعنی شیرها واقعا دندونشون تیز باشه.
همچنین ادعای 3 در بالای پست،از مهمترین نتایج رئالیسم متافیزیکیه.از این اصل هم میفهمیم که اثبات(توجیه)یک نظریه به معنای صدق اون نیست.اثبات وابسته به معرفت ماست که ممکنه ناکامل باشه ولی صدق یعنی مطابقت با جهان خارج؛جهان هم که طبق رئالیسم متافیزیکی، کاملا مستقل از ماست.
در معرفت شناسی سنتی،معرفت یعنی باورِ صادقِ موجه(اینجا کاری نداریم که ادموند گتیه به این تعریف صدمه زد).در رئالیسم متافیزیکی،همیشه یه شکاف پر نشدنی بین "توجیه" و "صدق" وجود داره.پاتنم برای روشن کردن این موضوع،از استدلال معروف "مغز در خمره" استفاده میکنه که میخواد در اون،مثل کانت،شکاکیتی که ناگزیر در انتهای رئالیسم متافیزیکی و "تصور مطلق،چونان خدا،از جهان" بهش برمیخوریم رو نشون بده.
280px-Braininvat.jpg

ممکنه من برای توصیف جهان اطرافم،یه نظریه علمی ارائه بدم که از نظر سود عملی(ساخت وسیله، و پیش بینی و توصیف موفق تجربیات)،زیبایی درونی(فرم ریاضیاتیش،در عین ساده و زیبا بودن،یه مفهوم عمیق و بنیادین رو معرفی کنه.مثل فرمول E=mc^2)،مقبولیت(بر اثر ازمون های تجربی،مورد قبول دانشمندان قرار بگیره)،سادگی(نسبیت عام با مدل ساده خمیدگی فضا-زمان،بسیار نتایج زیادی داره)و...کاملا ایدئال باشه،ولی صادق نباشه.چون صدق مستقل از ما و به جهان خارج مربوطه و از این لحاظ،کاملا ممکنه که کل جهان اطراف واقعی نباشه بلکه من صرفا مغزی در یه لوله ازمایشگاهی باشم که دانشمندی شرور،اونو هی دستکاری میکنه و باعث میشه فکر کنم مثلا دارم تو خیابون راه میرم و...
به عبارتی،هیچ جوری نمیشه اثبات کرد جهان خارج واقعیه و من صرفا مغزی در یک خمره نیستم.رئایسم متافیزیکی منجر به شکاکیت میشه چون نمیشه وجود جهان خارج و یا یکسانی نظریاتمون با اون(به عبارتی،صدق برحسب این دیدگاه)رو اثبات کرد.بر همین اساس پاتنم بجای استفاده از سازگاری با جهان خارج به عنوان صدق، "توجیه ایدئال" رو ملاک اون میدونه که در نظر اون،همون ملاکایی مثل زیبایی و...ست که بالاتر گفتم.این منجر به انتی رئالیسم علمی میشه که بس ون فراسن،امروزه از مبلغان بزرگشه
BAS_2011_Spain.jpg

طبق این رویکرد،هویت های غیر قابل مشاهده مستقیم در نظریات علمی(مثل فضا-زمان،الکترون،ژن و...)صرفا ساخته های عقل ما و بهترین راه ها برای توصیف و پیشبینی تجربیاتن که از ویژگیهای سادگی و...برخوردارن،نه اینکه بنابه نظر رئالیستهای علمی،نشان از اشیایی واقعی باشن.ویلارد اورمن کواین هم که از دوستان پاتنم بود،یکی از معروفترین انتی رئالیستهاست# کواین و پاتنم با استفاده از تلقی ابزارانگارانه از علم،برهان "اجتناب ناپذیری کواین-پاتنم" رو ارائه دادن که در حمایت از افلاطونگرایی و واقعی بودن هویات ریاضیه.
Quine.jpg

به عقیده او معرفت علمی ابزاری است که به کمک آن تجربه آینده را در پرتو تجربه گذشته پیش بینی می کنیم. در این میان انسان اشیای فیزیکی را به عنوان میانجی های سودمند، اما فقط بعنوان موجودات فرضی که از حیث معرفت شناختی به خدایان هومر شبیه هستند، تولید می کند. برتری معرفت شناختی اسطوره اشیای فیزیکی بر اسطوره های دیگر، صرفا به این معنی است که آن نسبت به اسطوره های دیگر بعنوان ابتکاری برای به کار گرفتن ساختاری قابل کنترل در درون سیلان تجربه ثمربخش تر است. بنابراین کواین به اسطوره اشیای فیزیکی قائل است اما اسطوره مربوط به خدایان هومری را نمی پذیرد، هرچند معتقد است که از حیث معرفت شناسی، این دو تفاوت ماهوی ندارند.
http://www.hawzah.net/fa/article/view/84927/معرفی-شخصیت-ویلارد-فَن-اُرمَن-کواین-(2001-1908)-willard-van-orman-quine

بحث بین این دو گروه هنوز از داغ ترین موضوعات فلسفه علمه.همچنین این رویکرد،نقش زیادی در مکانیک کوانتوم داشت:
https://fa.wikipedia.org/wiki/فلسفه_مکانیک_کوانتم#.D8.A7.D8.A8.D8.B2.D8.A7.D8.B1_.D8.A7.D9.86.DA.AF.D8.A7.D8.B1.DB.8C

پس از نظر پاتنم،کافیه که مثلا "وجود الکترون" یک نظریه علمی ایدئال با ویژگی های بالا باشه تا بهش "معرفت"داشته باشیم(چون صدق صرفا یعنی توجیه ایدئال)نه اینکه لزوما با جهان خارجی منطبق باشه.

# پاتنم برای رهایی از شکاکیت ناشی از برهان مغز در خمره خودش،از نظریه "برونگرایی معنایی"که بازهم از ابتکارات خودشه استفاده میکنه.اینجا جای پرداختن بهش نیست ولی فقط در همین حد بگم که شما نمیتونید بگید "من مغزی در خمره هستم" چون عبارات "مغز" و "خمره" اشاره به مغز و خمره ایی دارن که در این جهان ساختگی توسط دانشمند شرور دیدید نه مغز و خمره های واقعی.این استدلال مشکلاتی هم داره.

ادامه دارد...
 
  • شروع کننده موضوع
  • توقیف شده
  • #2

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
صدق
گفتم که ویژگی غیر معرفتی بودن صدق در رئالیسم متافیزیکی،یعنی اینکه هر چقدم توجیهات درست باشن باز ممکنه نظریه غلط بشه چون ملاک مطابقت با جهان خارجه،باعث گسست پر نشدنی بین صدق و توجیه میشه و همچنین نشون میده که رئالیسم انگار بر این فرض مبتنیه که همه ما مغزهایی در خمره هستیم.چون بدیهی ترین تجربیاتمون واقعی نیستن و دستکاری الکتریکی اون مغز توسط دانشمند شرورن(شباهت به شیطان فریبکار دکارت؟!).پاتنم سپس با رد گزاره "من مغزی در خمره هستم" توسط برونگرایی معنایی،نتیجه میگیره جدایی صدق و معرفت غلطه.
بسیار خب،پس پاتنم چه ملاکی برای صدق ارائه میده؟

هیلاری پاتنم از فیلسوف تحلیلی و فرگه شناس معروف،مایکل دامت،الگوگیری کرد # نگاش کنین چه تپل و گوگولیه D:
1876689

دامت گفت فرایند یادگیری زبان،یادگیری ی عمل و طرز کاره.یعنی ما یادمیگیریم که در هر موقع،چه چیزی بگیم(بقول ویتگنشتاین،معنای هر واژه،همون "کارکردش" تو زبانه).ما وقتی در یک شرایط مناسب،از زبان استفاده مناسب کنیم،ادعای صدق داریم.مثلا وقتی ماشین هی صدا میده،بگیم "ماشین خرابه".ولی از طرفی،صدق طبق تعریف رئالیسم متافیزیکی،یعنی مطابقت با جهان خارج.اما این موضوع،همونطور که پاتنم هم بار دیگه بصورت واضح تر تو استدلال مغز در خمره نشون داد،این نوع صدق دست نیافتنیه.پس ما هیچ چیز صادقی نمیدونیم! چون این فرض یجورایی احمقانه و شدیدا مخالف شهود ماست،دامت اومد صدق رو برعکس رئالیسم متافیزیکی،یه ویژگی کاملا معرفتی نشون داد.ما زمانی که در یک موقعیت توجیه شده باشیم(مثلا صدا دادن ماشین)،میتونیم ادعای صدق کنیم(بگیم "ماشین خراب شده").صدا دادن ماشین خودش یه شرایط توجیه شده از لحاظ کارکردیه و نمیخواد نگران این باشیم که حالا این ماشین،واقعیه یا خیالی.صدق با توجیه هیچ فرقی نداره.

با وجود اینکه پاتنم در معرفتی دونستن صدق،از دامت الگو گرفت،ولی متوجه ایرادی در این نظریه شد:مثالهای زیادی خصوصا در تاریخ علم وجود داره که توجیهات،غلط از اب در اومدن.صدق یه ویژگی ثابت و همیشگیه(در همه زمانها،2+2=4) وللی توجیه ممکنه طی زمان عوض شه.پس هر توجیهی،صدق نیست چون ممکنه بعدا شواهد بیشتری بدست بیاریم.همچنین مقبولیت عقلانی هم امری وابسته به زمان،وابسته به شخص،مشکک و تابع درج بندیه.بلکه صدق رو باید معادل با "توجیه ایدئال" در نظر گرفت.بنظر پاتنم،ضوابط عملی انسجام و مقبولیت عقلانی،به نحوی روانشناسانه پایه گذاری میشن و به زیست شناسی،فرهنگ و ارزش های ما وابسته ان.شرایط توجیه،یکبار و برای همیشه مشخص نمیشه.اون مثل کواین معتقده که شرایط توجیه جملات هم،همراه با تغییر کل مجموعه دانش،تغییر میکنه.طبیعت عینی محیط پیرامون هم در تعیین مرجع واژگان سهم داره و هم در شرایط صدق عینی اونها؛منتهی نه به شیوه رئالیسم متافیزیکی،بلکه اینطوری که زمانی یه باور صادقه که تحت شرایط به لحاظ معرفتی ایدئال،توسط هرکسی،توجیه و پذیرفته بشه.پاتنم میگه توجیه ایدئال،مثل سطحی با اصطکاک صفر،یجورایی در واقعیت دست نیافتنیه ولی با اینحال میشه بهش نزدیک شد.مثل اینکه با روغن کاری و سیقل دادن،اصطکاکو کمتر و کمتر کنیم.
در اینجا،پاتنم به چارلز سندرس پیرس،فیلسوف و روانشناس امریکایی و بنیانگذار پراگماتیسم،شباهت پیدا کرد.
200px-Charles_Sanders_Peirce.jpg

پیرس هم صدق رو شرایطی ایدئال میدونست که سرانجام در اخر کل پژوهش،بهش دست پیدا میکنیم.ولی پاتنم هیچ علاقه ای نداشت که به علم یوتوپیایی(آرمانی) باور داشته باشه! به همین دلیل توقعشو کمتر کرد و بجای
توجیه ایدئال،از "شرایط معرفتی کفایت بخش"صحبت کرد.مثلا برای جملات مشاهدتی ساده مثل "تو اتاقم یه صندلی هست" شرایطی مثل بینایی خوب،روشن بودن چراغ،بودن در اتاق من،عدم وجود عوامل توهم زا و...کافین.
%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87.jpg


برخی نقد کردن که از کجا معلوم اینا شرایط کافی باشن؟

همچنین استدلال مغز در خمره هم ایراداتی بهش وارد شده:
1- وقتی "مغز" و "خمره" اشاره به مغز و خمره وهمی دارن نه واقعی،که ما همیشه مغز در خمره بودیم و مغز و خمره واقعی رو ندیدیم.ولی اگه ما زمانی واقعی بودیم و مغز و خمره واقعی رو دیدیم اما بعد دانشمند شرور جوری اون بلارو سرمون اورده که اصلا متوجه نشدیم.
2- فرد ممکنه برونگرایی معنایی پاتنم رو فدای رئالیسم متافیزیکی کنه و مغز در خمره رو ممتنع ندونه.
3- تنها راه رئالیست متافیزیکی برای جدایی صدق از معرفت،مغز در خمره نیست.همون فرض مطابقت،منجر به جدایی این دو میشه.بجای اینکه مغزی در خمره باشیم،بگیم جهان خارجی وجود داره ولی معرفت ما از اون فعلا ناکامله.به همین دلیلم ما کاملا به دانشمون مطمئن نیستیم و احتمال شک رو وارد میدونیم.

استدلال مدل-نظریه
از جمله استدلالهای معروف پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکیه.طبق رئالیسم متافیزیکی،جهان مجموعه ای ثابت از اشیای مستقل از ذهنه.پس اگه ما بخوایم درباره جهان صحبت کنیم،فقط یه رابطه ارجاع وجود داره که کلماتمون رو به اون مجموعه متصل میکنه.چون فقط یه نظریه صادق(مطابق با جهان واقعی)وجود داره و هر چقدم یک زمان نظریاتمون بنظر درست بیان،باز ممکنه غلط بودنشون ثابت بشه.(شکاف بین صدق و توجیه)ولی پاتنم با توجه به قضیه لونهایم اسکولم در منطق ریاضی،علیه رئالیسم متافیزیکی استدلال میکنه.اون ادعا میکنه که:
نظریه ای به لحاظ معرفتی ایدئال،نمیتواند کاذب باشد: یه تئوری ایدئال،نمیتونه رابطه ارجاع در نظر گرفته شده برای خودش رو بطور ضمنی تعریف کنه.یعنی اگه I نظریه منسجمی باشه که وجود بیش از یک شیء رو مفرض میگیره،همیشه رابطه های ارجاع گوناگونی وجود دارن که اونو صادق و همه قیود نظری و عملی(تبیین تجربیات-سادگی و...)رو براورده میکنن.
چون درباره یه نظریه ایدئالِ منسجم که هیچ گزاره مشاهدتی کاذبی رو نتیجه نمیده(تجربه ای برای نقضش نیست)،این تضمین وجود داره که از یک تناظر با جهان(یه رابطه ارجاع که همه قیود نظری و عملی رو براورده کنه که نظریه تحت اونا صادقه)برخورداره،پس برخلاف رئالیسم متافیزیکی،بی معنیه که یه تئوری به لحاظ معرفتی ایدئال،صادق نباشه.اگرهم احیانا تئوری های ایدئال،بیشتر از یکی باشن،در اینصورت تناظرهایی وجود دارن که هرکدوم از این تئوری های ایدئال رو صادق میکنن و این ایده رئالیستها که فقط یه تئوری صادق وجود داره رو باید کنار گذاشت.صدق از نظر پاتنم،درون یه نظریه معنا میده(بعدا بیشتر به این میپردازم) و میشه چندین نظریه بدیل و به یه اندازه عقلانی درباره جهان داشت.
همچنین با توجه به قضیه لونهایم اسکولم،"مدل"های گوناگون زیادی برای تئوریهای ما و "روابط ارجاع" مختلف زیادی برای زبانمون وجود داره.تناظر بین علائم(اندیشه یا کلمات)و اشیای خارجی زیاد و مختلفن،پس چطوری یکیشونو انتخاب کنیم؟ پاتنم میگه هیچ جور.قیود نظری و عملی به تنهایی از عهده اینکار بر نمیان و بنظر نمیرسه چیزی هم فرای اینها برامون وجود داشته باشه.
رئالیسم متافیزیکی میگه بین عناصر زبان و عناصر جهان مستقل از زبان،فقط یک رابطه ارجاع و تناظر وجود داره که همه قیود نظری و عملی رو ارضا میکنه.ولی استدلال مدل-نظریه میگه درسته که چنین رابطه ای وجود داره،ولی یگانه و منحصر بفرد نیستن بلکه گوناگونن. مثلا:
فرض کنید یه نظریه ایدئال از لحاظ معرفتی(قیود عملی و نظری رو ارضا میکنه) وجود داره.یعنی سازگاره،زیباست،ساده ست،تجربیاتو بخوبی تبیین میکنه و...
ولی خیلی اوقات از نظریات علمی مختلف،تعابیر فلسفی متفاوتی میشه.مثل تلقی هایی از اصل عدم قطعیت که اونو ناشی از دانش ناکامل ما،و برخی دیگه ذاتی طبیعت میدونستن.در حالی که طبق رئالیسم متافیزیکی،فقط یک تعبیر باید وجود داشته باشه که تک تک عناصر موجود در اون،ما به ازایی در جهان خارج دارن.
هر نظریه منسجم فقط میتونه یه مدل داشته باشه ولی طبق قضیه لونهایم اسکولم،میشه مدل های بیشماری پیدا کرد که با اون مدل در تعداد اعضای اصلی یکسان باشن.این در تضاد با فرض رئالیست هاست.
تنها راه ما برای ازمون نظریات،استفاده از قیود عملی-نظریه ولی اینها برای انتخاب یک تفسیر کافی نیستن.
این استدلال مجادلاتی داشت:
1- رئالیستها مدعین که قیود نظری-عملی میتونن یه تفسیر رو برتری بدن.مثل درهم تنیدگی کوانتومی(قید عملی)که باعث پیروزی مکانیک کوانتوم کپنهاگی بر تفسیر بوهمی شد.
2- اختلاف نظر بین فلاسفه علم روی مفهوم "ایدئال" وجود داره.
3- استدلال مدل-نظری تنها در صورتی رئالیسم متافیزیکی رو رد میکنه که یه نظریه ایدئال،بیشتر از یک تعبیر داشته باشه.(دستکم 2 تعبیر)ولی خود مفهوم "تعبیر" مبتنی بر این نکته ست که چیزی بیرون از دو تعبیر وجود داشته باشه تا تعابیر نسبت به اون سنجیده بشن.این چیز بیرونی،باید ثابت باشه که خلاف نظر پاتنم عه.مثلا تعبیر 1 میگه x در برابر a عه ولی تو تعبیر 2،y در برابر a هست.در اینجا،a بیرون از دو تعبیره.
4- این امکان وجود داره که با راه هایی غیر از قیود عملی-نظری هم بشه یه تفسیر یگانه رو انتخاب کرد که هنوز کشف نشد؛به هر حال،خلاف ممکنات نیست.معروفترین قید جدید پیشنهاد شده،"ارتباط علی"عه.طبق تئوری علی ارجاع،مرجع قصد شده یه کلمه،چیزیه که در ارتباط علی مناسب با اون کلمه ست.جاهن مورد نظر رئالیستها،حاصل جمع اینجور مرجع هاست و تئوری ایدئال مورد نظر پاتنم،نمیتونه تو این مدل،صادق باشه.پس میایم کلمات نظریه رو بررسی میکنیم،میبینیم که از لحاظ علی به چه چیزی ارجاع داده میشن،اگه اون علت هارو نبینیم تئوری ها یکی یکی کنار میرن تا اخر فقط یکیشون باقی بمونه.
پاتنم در جواب میگه:«یه تئوری علی ارجاع هیچ کمکی نمیکنه،چون میشه پرسید خودِ لفظ "علت است" چطور میتونه یه ارجاع یگانه داشته باشه؟ این کلمه هیچ فرقی با معمای ارجاع یگانه "گربه"نداره.»
اما رئالیست میتونه همون جوابیو که درباره بقیه کلمات میده،به اینم بگه:«"بطور علی مرتبط"،به فلان نحو خاص علی،فقط به روابط علی مرتبطه!»یعنی تئوری علی ارجاع،فراگیره و علاوه بر الفاظ و کلمات دیگه،به واژگانی که در خودِ این تئوری به کار رفته هم قابل اعماله در حالی که پاتنم خلاف این رو ثابت نکرده.
راه رد جواب رئالیستها اینه که مثل کانت،خودِ مقوله علیت رو هم ذهنی بدونیم.من هم به همین معتقد هستم چون اگه مثل دیوید هیوم،یه رئالیست معرفتی "تجربه گرا" باشیم،خودِ مقوله علیت کلا بی اعتبار میشه! راه حل نجات علیت،کانته ولی در اینصورت خودِ علیت یه امر درونیه نه بیرونی.
5- ما اکثر اوقات در عمل قادر به جداسازی ارجاع ها هستیم.رئالیست میتونه بگه ذهن دارای نوعی شهود عقلی خاص و تبیین ناپذیره که میتونه با واقعیات ارتباط پیدا کنه و یه ارجاع خاص رو انتخاب کنه.جالبه که خودِ پاتنم هم تو فلسفه ذهن فعال بود و در دوره فکری اخرش،گفت ذهن پیچیده تر از اونیه که بشه کامل توضیحش داد(به این مدل استدلالها میگن "استدلالهای گودلی در فلسفه ذهن" چون از اصل ناتمامیت گودل استفاده میکنن)و ممکنه این،همون شهودِ خاص باشه.
# یکی از نمونه های معروف استدلال گودلی:
https://fa.wikipedia.org/wiki/نظریه_ارک-ار#.D8.AA.D8.A6.D9.88.D8.B1.DB.8C_.D9.86.D8.A7.D8.AA.D9.85.D8.A7.D9.85.DB.8C.D8.AA_.DA.AF.D9.88.D8.AF.D9.84
البته استدلال رئالیستها کامل نیست چون شکاک میتونه در قابل اعتماد بودن این شهود و اینکه واقعا به جهان واقعی مرتبطه،شک کنه.مثل کانت که کل فلسفه نقادیش حول این محور میچرخه(واقعیت اصلی برای ذهن ناشناخته ست).

ادامه...
 
  • شروع کننده موضوع
  • توقیف شده
  • #3

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
هستی شناسی
صدق،درون یک نظریه معنا میدهد
تو پست قبل،گفتم به این جمله میپردازم و الان وقتشه.این حرف،نشان دهنده هستی شناسی نامگرایانه پاتنمه:
اگ حرف رئالیسم درونی درست باشه و هیچ نظام مفهومی یگانه ای نداشته باشیم که باهاش،جهان رو بصورت یکتا توصیف کنیم،پس جهان هیچ شیء و دسته بندی مطلق،یگانه و منحصر بفردی نداره.سوال "جهان از چه اشیایی ساخته شده؟" فقط وقتی معنا میده که درون یک نظریه مطرح شه و اون نظریه،مفهوم "شیء" رو چطور تعریف کنه.جهان از قبل به اشیاء و ویژگی و روابط بین اونها تقسیم نشده بلکه ما اینکارو میکنیم.هر نظام مفهومی،هستی شناسی خاص خودشو داره.
این ادعا از نظریه "نسبیت مفهومی"میاد که طبق اون،برای چیزهایی که واقعیات واحدی هستن،انواع توصیفات هم ارز ولی در عین حال، غیر قابل جمع و متفاوت،وجود داره.
بقول نلسون گودمن،جهان توصیفی اماده و ذاتی نداره بلکه بسته به علایق و مقاصد ما،توصیفات مختلفی باهاش جفت و جور میشن.
بعنوان مثال،جهانی رو فرض کنید که سه نفر به نامهای جک،جونز و جیل در اون وجود دارن.اگه من بپرسم «تو این جهان چند "چیز(شیء)" وجود داره؟» شما جواب میدید 3 تا.
ولی فرض کنیم یه نفر تو سیستم منطقیش،به ازای هر دو جزء،یک شیء دیگه هم که حاصل جمع اونهاست،وجود داره.پس تو این سیستم منطقی،جواب سوال "تو این جهان چند چیز(شیء) وجود داره؟"،جواب عدد 7 عه! :
جک،جیل،جونز،جک+جیل،جونز+جیل،جونز+جک،جک+جیل+جونز
این دو توصیف،هم ارز از یک موقعیتن و با وجود تعارض،به یه اندازه صحیح و واقعین.وجود اشیاء و تعداد اونها بستگی به تعریف نظام مفهومی از مفوم "شیء" داره و برخلاف رئالیسم متافیزیکی،یه دستگاه منطقی خاص وجود نداره.
رئالیستها میتونن درباره نسبیت مفهومی بگن جهان خارج مثل یه خمیره و نظام های مفهومی ما هم مثل قالب شیرینی پزی،اون رو به اشکال مختلف تقسیم میکنن.ولی پاتنم در جواب میگه که در اینصورت سوال پیش میاد "بخش های مختلف خودِ اون خمیر چی هستن؟".در اینصورت به نظر میرسه که مفهوم جوهر(شیء) فرای این تقسیم بندی هاست در حالیکه این اصلا راه خوبی برای فهمیدن نسبیت مفهومی نیست!
بعضیهای دیگه از رئالیستهاهم میگن نظام های مفهومی بدیل باید طبق تیغ اوکام،اگه عناصر عجیب و اضافی دارن،کنار گذاشته بشن تا در اخریکی باقی بمونه.اما پاتنم مثل نامگرایان افراطی قرون وظطیکه میپرسیدن از "کجا معلوم تقسیم بندی نهنگ عنبر و نهنگ قاتل،دلخواهانه تر از درخت و انگشت نیست؟"،میگه هیچ تفاوتی بین اشیاء ای مثل میز با یک شیء ناپیوسته متشکل از دماغ سگ وبرج ایفل نیست!
250px-Canine-nose.jpg

250px-France_298.JPG

بنا به نظر پاتنم،مفهوم شیءبستگی به نظام مفهومی داره و هیچکدوم فرقی باهم ندارن.منتها ما بیشتر به نظامی عادت داریم که میز رو "یک شیء" به حساب بیاره،نه دماغ و برج ایفل رو!
رئالیسم متافیزیکی میگه اشیاء بیرون از ذهن و سیستم های مفهومین پس همیشه مشکل دسترسی به اشیاء و مطابقت بین علائم ما و خودِ اونها،باقی میمونه.ولی تو رئالیسم درونی،علائم و اشاء به یک نسبت ذهنین پس میتونن مطابق هم باشن.البته پاتنم منکر هرگونه واقعیت مستقل از نظامهای مفهومی که رومون تاثیرات علی میذاره نیست،ولی میگه این واقعیت از منظربیرون از نظامهای مفهومی،دارای شکلی خاص،وجوه و تقسیمات(اشیاء) خاص و توصیفی یگانه نیست.چون دیدیم چند توصیف معارض میتونن کامل و صادق باشن،پس جهان از یکسری اشیاء از قبل اماده،تشکیل نشده.از نظر پاتنم،اگر واقعیات توصیفات هم ارزی داشته باشن،علت به خودش برمیگرده.یعنی نسبیت مفهومی،امری درباره خودِ جهانه نه ضعف شناسایی ما.به همین دلیل،مفهوم "شیء فی نفسه" فارغ از ما،بطور کل وجود نداره.برخلاف کانتکه وجود این مفهوم رو قبول داشت ولی میگفت ما نمیتونیم درباره اش چیزی بدونیم،پاتنم معتقده واقعیت در اصل هیچ شکل مشخصی نداره و تا زمانی که با ابزارهای توصیف و شناسایی ما عجین نشده،هیچ معنای محصلی نداره.
در اینجا،یجورایی به آرتور شوپنهاورشبیه میشه:
646322_894.jpg

شوپنهاور گفت "تفاوت" از زمان و مکان میاد و از اونجا که مثل کانت،معتقد بود زمان و مکان ذهنین نه واقعی،نتیجه گرفت که در حالت اصلی جهان،همه چیز یکیه و به وحدت وجود رسید.این وحدت وجود مبنای اخلاق اون قرار گرفت و خصوصا مثل ذن بودیستها،معتقد شد چون همه چیز یکیه،پس وقتی من کسیو اذیت میکنم،خودمو اذیت میکنم و وقتی خوبی میکنم،به خودم خوبی میکنم.
270px-RinzaiGigen.jpg


اما حرف پاتنم انتقاداتی داشت:
1- اگه باهیچ معیاری نمیشه مطلقا درباره تقسیم بندی جهان حرف زد،خودش با چه معیاری منکر وجود چنین تقسیم بندی ای میشه؟ این حرف مگه ورای همه نظام ها نیست؟اون حاضره برای خود و ذهن خودش هم قطع نظر از همه نظام های مفهومی،وجودی قائل نباشه؟اگه مستقل از همه نظام های مفهومی،هیچ معیاری برای "وجود" نیست،خودش چطور حکم به جهانی بی شکل میده؟
پاتنم از این نکته غفلت کرده که گرچه مفاهیم و الفاظی مثل "وجود" معنای خودشونو مدیون زبان یا نظام های مفهومی ما هستن،ولی "متعلق" اونها چیزی نیست که خودشو با نظام ما منطبق کنه بلکه نظام ها باید خودشونو با اون هماهنگ کنن تا از بین نرن!
2- حرف پاتنم فقط تفاوت واقعیت،قبل و بعد از اعمال نظام های مفهومی مارو نمایش میده،نه نفی شیء و تقسیم بندی نزد واقعیت.این یعنی این مدل تقسیم بندی ها که داریم انجام میدیم رو شیء فی نفسه حساب نکنیم،نه اینکه واقعیت هیچ شکل فی نفسه ای نداره.
همچنین چون ما از طرف جهان خارج نه فقط با یک،بلکه انواع زیاد و متنوعی از تاثیرات علی مواجهیم،فرض وجوه متعدد برای جهان واقع،لازمه.
3- هر وقت بپذیریم وقتی شیء فی نفسه با نظام مفهومی ما جمع بشه به شکل متفاوتی جلوه میکنه،به این معنی نیست که مستقل از ما هویتی نداره چون اگه نداشته باشه،یعنی اصلا وجود نداره که نظام مفهومی بخواد شکلی بهش بده! ظاهرا مفهم شیء فی نفسه گریزناپذیره.
4- پاتنم برای اینکه از حرفش برداشت نشه همه چیز فقط زبانه،میگه: «برخی فکت ها باید کشف شن،نه توسط ما وضع بشن.ولی این باید وقتی گفته شه که یک نحو گفتار،یک زبان یا یک نظام مفهومی رو انتخاب کرده باشیم.بدون مشخص کردن زبانی برای استفاده،صحبت از واقعیت،صحبت از چیزی نیست.کاربرد واژه "فکت" بیش از واژه "وجود دارد" و "شیء" توسط خود واقعیت تعیین نشده».ولی بنظر میاد بازهم رو نقش زبان تاکید کرده.برداشت چنین معنایی از "کشف" بیشتر از اونکه به معنای برملا کردن واقعیت های مستقل از زبان باشه،طوریه که انگار زبان انتخاب شده فکت های مزبور رو ابداع و "وضع" میکنه. اون همچنین تو خودِ این حرفش،از کشف مثل یه امر فرازبانی صحبت میکنه!ما نباید به صرف اینکه زبان یه چیز قراردادیه،پس در معانی ای که زبان رو هدایت میکنه،هیچ چیز فرازبانی و معتقد با واقعیت وجود نداره؛بلکه تا اونجایی که زبان،ناظر به واقعیت هست،جنبه های فرازبانی و مرتبط با واقعیت در در معانی ای که زبان حمل میکنه،وجود خواهند داشت.
5- پاتنم یه امر زبانشناختی رو با وجودی خلط کرده.پاتنم میگه:
اول: ما برای توصیفجهان،چاره ای جز توصیف و ریختنش در قالب ای مفهومی نداریم.
دوم:نظام های مفهومی درست و گوناگونی وجود دارن.
نتیجه: هیچ تقسیم بندی ای در طبیعت وجود نداره.
واضحه که اینجا از حکمی زبان شناختی،نتیجه هستی شناسانه گرفته.

بنظر این ایرادات درست میان.گرچه نسبیت مفهومی شاید درست باشه،ولی نباید ازش نتیجه هستی شناختی،چیزی که بق این مفهوم،قابل شناخت نیست و نمیشه دربارش حرف زد،گرفت.بقول ویتگنشتاین،درباره چیزی که نمیتوان سخن گفت،باید سکوت کرد.
wittgenstein.jpg

اون باید مثل کانت،شیء فی نفسه رو ناشناخته میدونست نه حکم به عدم وجودش بده.
ولی با اینحال،کسی هم که ادعا میکنه جهان عینی تقیم بندی مشخص داره،باید برای حرفش دلیل بیاره!

ادامه...
 
  • لایک
امتیازات: fteh
  • شروع کننده موضوع
  • توقیف شده
  • #4

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
استدلال از راه هم ارزی به نفع رئالیم متافیزیکی
جهان ممکنی با یه خط راست در نظر بگیرید.دو نظریه دربارش وجود داره:
1- این خط از بینهایت بخش(نقطه) تشکیل شده:
..................
2- این خط از خطوط ساخته شده:
---------------
ما فقط میدونیم اون خط از بخشهایی تشکیل شده ولی نمیدونیم کدوم نظریه درسته.پس برخلاف رئالیسم متافیزیکی،فقط یه نظریه کامل وجود نداره.این باعث 3 دیدگاه عمده میشه:
1- فقط یکی از این نظریات درسته و اون یکی غلط.
2- هرکدوم از این نظریات ناسازگار،یه جهان ممکنو توصیف میکنن(کثرت گرایی هستی شناختی).نلسون گودمن هم از همین دیدگاه حمایت میکنه و میگه جهان ها به نظریات وابستن.نظریه 1 دنیای w1 و نظریه 2،دنیای w2 رو توصیف میکنه.تقریبا مثل جهان های موازی کوانتوم که هر احتمال،باعث خلق یه جهان جداگانه میشد.(البته این صرفا تشبیه وگرنه دقیقا یکی نیستن)گاردینر این نظر رو اینجوری رد میکنه که ما حس میکنیم که در یک جهان زندگی میکنیم نه دوتا.این دستکم برخلاف شهود ماست.
3- فقط یه جهان وجود داره که ممکنه به شیوه های ناسازگار توصیف بشه.
* در دیدگاه های 2 و 1،فقط یه نظریه راست درباره جهان وجود داره ولی دیدگاه 3 میگه ممکنه نظریه های راست کاملا ناسازگار وجود داشته باشن.

توجه داشته باشید که:
پاتنم:
1-ادعای وجودی: دستکم دو نظریه 1 و 2 میتونن وجود داشته باشن که باهم ناسازگار،ولی از نظر تجربی هم ارز باشن.
2- ادعای حقیقت نمایی: صدق یه نظریه مبتنی بر شواهدیه که براش داریم.

رئالیسم متافیزیکی:
ادعای یکتایی: دقیقا یک نظریه راست و کامل وجود داره که جهانو توصیف میکنه.

البته پوزیتویستهای منطقی(موریتس شلیک،رودولف کارناپ و..) اصل تحقق پذیریو داشتن:
تمام گزاره ها،یا تحلیلین یا ترکیبی یا بی معنا

تحلیلی ها که همانگوئین،بی معنا هاهم که اسمشون روشه،ترکیبی ها هم صدقشون با تجربه معین میشه.پس معنا یعنی همون نتیجه تجربی که یعنی وقتی نظریات از لحاظ تجربی هم ارز باشن از نظر معنایی هم یکین.
220px-Schlick_sitting.jpg

redolf.jpg


ولی اصل اثبات پذیری اینجوری نقض شد که خود این اصل ترکیبیه،تحلیلیه یا بی معنا؟! هیچکدوم از جوابا خوب نبودن(البته جواب ویتگنشتاین تامل بر انگیزه.اون گفت این اصل بی معنات،ولی "مهمل" نست.) که باعث کاتهش محبوبیت این نحله شد و نظریه یکتایی معنا و تجربه هم کنار رفت.

حالا کمی بیشتر صحبت میکنم:
8fcc1183ba07e790b86987a261856a71.jpg

ادعای وجودی
طبق اصل عدم تعین کواین،شواهد تجربی برای انتخاب یک نظریه کافی نیستن چون میشه دو نظریه فیزیکی ناسازگار از نظر فیزیکی،ولی سازگار از نظر تجربی داشت.
بعضی فلاسفه مثل تنانت علیه این اصل،استدلال میکنن که هیچ شواهدی برای وجود نظریات ناسازگار منطقی و هم ارز تجربی نیست.لائودن،لپلین و بوید میگن که ما همیشه برای ازمودن تجربی نظریات،طیف گسترده ای از شرایط و فرضیات کمکی رو در نظر میگیریم،و ممکنه با تغییر اون فرضیات،اون دوتا نظریه دیگه از لحاظ تجربی یکسان نباشن.ولی گاردینر در جواب میگه اگه فرضهای کمکی صرفا اطلاعاتی زمینه ای باشن نه جزء خود نظریه،با تغییرشون،نظریه جدیدی به وجود نمیاد که بخواد تغییر کنه و دیگه از لحاظ تجربی ناسازگار نباشه.
به هرحال،اصل عدم تعین کواین هنوز جزء موضوعات بحث برانگیز بین انتی رئالیستها(حامیان) و رئالیستها(مخالفان) در فلسفه علمه.
* این اصل حتی به ترجمه هم مربوطه! فرض کنید ما میریم یه جزیره ای که اصلا زبون ساکنانشو نمیشناسیم.اگه فقط شواهد تجربی و محرک های فیزیکی ملاک باشه،یکی از بومیان به یه خرگوش اشاره میکنه و میگه "گاواگای".میشه ترجمه های مختلفی براش داشت:
در اونجا یه خرگوشه
در اونجا جوهر خرگوشیت وجود داره
در اونجا قطعات به هم پیوسته خرگوش هست
و...

ادعای حقیقت نمایی
این هم مثل اصل وجودی،مخالف رئالیسم متافیزیکی و موافق انتی رئالیسم علمیه.طبق رئالیسم،صدق یعنی مطابقت نظریه با جهان خارج.ولی "ادعای حقیقت نمایی"،صدق رو شواهد تجری میدونه.پس همونطور که دیدیم،مدعیه ممکنه دو نظر متضاد،از نظر تجربی یکسان باشن که دیدگاهی انتی رئالیستیه.


ادامه دارد...
 
بالا