من فقط یک کلید داشتم.
بیرون سرده. داشتم یخ میزدم.
چندتا قفل رو امتحان کردم باز نشد ولی قفل این خونه باز شده. الآن توی یک خونه گرم و نرمم.
بیرون سرده. میمونم اینجا.
برم میمیرم. میخوام زنده بمونم، زندگی کنم.
---
من و تو یک عمر با زندگی جنگیدیم.
یک عمر زدیم توی گوشش، یک عمر ازش کتک خوردیم.
اما زندگی سیاستمداره!
تا دید داریم میبریم باهامون صلح کرد. باهامون دوست شد.
ما رو سر راه هم قرار داد...
صف نونوایی:
پیرمرد1:حاج حسن! دیگه حرکت نمیکنه نه؟
پیرمرد2(حاج حسن) بلند شد و دوباره نشست و به پاهاش اشاره کرد و گفت:خیلی هم خوب کار میکنه
پیرمرد1:منظورم اونجا نبود
پیرمرد2: بیخیال اینا از سن منو تو گذشته
پیرمرد1:کی گفته؟
.
نکته اخلاقی:حاجی هنوز تواناس
+خب چرا؟
-چون تو خری
+بسیار زیبا کم آوردید
-مغلطه!
+آره آفرین مغلطه کردی
-تو به این وضوح مغلطه کردی ولی حتی قبول نمیکنی
+فقط پرسیدم چرا؟
- last seen at 01:29
+این سمپاد از بهترین اقدامات نظامه، تمام استعداد های مملکت رو این سمپاد جمع میکنه و ازشون بهرهبرداری میکنه، اگه جمهوری اسلامی سمپاد رو تاسیس نمیکرد الان کلی از استعدادهای ما هدر رفته بود
-البته سمپاد رو فرح و برومند تاسیس کردن نه نظام مقدس!
+نپر وسط حرفم! داشتم میگفتم، سمپاد خیلی به دانشآموزا استرس وارد میکنه و هیچ بازدهی هم نداره، در واقع استفاده درست از استعدادها نمیشه که مشکل از پایهی سمپاده و همین باعث میشه که...
کلاس شیمی
دبیر:
خب این مث اینه که شما با خواهرت وارد یه اتوبوس میشی و یه کاری میکنی خواهرت کنار یه خانوم بشینه
یکی از آویزان های کلاس:
ما که خواهر نداریم چی
دبیر:
مادر که داری
+ من خر تر و کله شق تر از اینام مامان ^_^
- خیلی وقته خر بودی خبر نداشتی ^^
+ نخیرم میدونستم اتفاقا به بابا هم تو بیمارستان گفته بودن خرتون دختره ^^
مامان و بابا همزمان : نخیرم گفتن دخترتون خره ... بیاین تحویلش بگیرین
- باو ما که وضعمون خوب نیس
+اون که اره فقد نمیدونم چرا پول سه ترم منو لباس گرفتی
-کی؟من؟
+هوم
-حاجی دیوار مهربانی کجا رفته
+آره ما رو هم کمیته برده دانشگاه
+چقدر بزرگ شدی
_ من سه ساله همین قدیم
+نه منظورم اینه خیلی خانوم شدی
_ یعنی میخوای بگی قبلاً نبودم؟
+نه اصلا میگم خانوم تر شدی
_ادم یا خانومه یا نیس؛ خانوم تر نداریم
+اکی بیخیال حرفام شو کلا
عمو: سعی کن تو زندگی از هر کاری که میکنی یه درسی بگیری وگرنه هیچی نمیشی.
سهیل(پسر یکی از برادراش) : مثلا از دستشویی رفتن چه درسی بگیرم؟
عمو: ببین با من کل کل نکن ، اینا رو یه آدم موفق از تجربه هاش داره بهت میگه
من:
عمو:چرا میخندی؟
من:تعریفم از موفقیت یه کم فرق میکنه
عمو: به نظرت من ۲۰ ودو سه ساله با این وضع مالی و این همه آشنا این ور اون ور موفق نیستم؟اگه میگی نه که تعریفتو عوض کن.
من:همین الان تعریفشو اصلاح میکنم.
(لازم به ذکر شخص موفق مذکور با معدل ۱۰و خورده ای به خاطر دوستی پدرش با مدیر مدرسه قبول شده،سربازیشو پدرش خریده،ماشینشو داداشش براش خریده، کل کارش رو با پول پدر و برادرش شروع کرده و هیچ پیشرفتی هم تو این زمینه نکرده،و فکر کنم موفق به نظرش آدمی که ۴ نفر براش کار کنن)
پ.ن:اگه با کمک پول باباتون به جایی رسیدید اوکیه
ولی اگه فقط به خاطر پول باباتون به جایی رسیدید حداقلش خودتونو موفق ندونید.