منم تو رو دوست دارم 
Lady Macbeth
بانگ‌ها ارسال‌ها رسانه اطلاعات شخصی
-
وی با دیدن صحنه ی برگشتنت پشمهای نازنینش را از دست داد:}
دنیای کوچیکمو با چیزایی که دوست دارم میسازم.
راستی دیروز بارون اومد
منو خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون
با ابرا همسفر شدیم
باید منو میبردی من تجربم تو ساخت لواشک خیلی خوبه
به تنهایی توی تاریکی شب
ز تنبل بازی ز درس گشتم عقب
مینویسم تکه شعری از برای ارمغان
پست کنم تا ببینند این و آن
با تو ام تو ای باران شمیم
بنشین تا برایت بریزم من حلیم
سرتو بذار رو شونه م خوابت بگیره.
جاخالی میدم بیفتی دلت بگیره.
ارمغان تو برگشتی؟؟؟
دیشب داشتم اون قسمتی از داستان رو مینوشتم که تو قرار بود وارد بشی و با غصه میگفتم شاید باید یه نفر دیگه رو بذارم، ارمغان که رفته:)
سلام ارمغان زیبا^^
خوش اومدی دلمون برات تنگ شده بود*-*
سلام چطوری دخترررررررریا واقعا ارمغان خودمونی یا من دیوونه شدم یا چشام داره قیلی ویلی میره
کمک
کنکوری 1402 =)))))وای ارمغان
ارمغااااان
تو برگشتیییییییی(عه جدی؟)ارمغانننن
ارمغان *-*
و سوگند به آرامش دریا و ماه
صدات شبیه صدای دوست دوران بچگیمه ^_^تو هم مهربونی ،روابط اجتماعی خوبی داری
داری برای هدفت تلاش میکنی نذار بهت اتیکت بزنن دوتا ادم متفاوتین و ویژگی های خیلی متفاوت تر حتی
قبلا موهام رو میبافتم و میبستم به پیشونیم چون فکر میکردم زیر شال قشنگه.
الان با دو تا کش موهام رو خرگوشی میبندم یک کلاه میکشم روش و سرم شبیه باب اسفنجی میشه.
دیگه حوصله م برای بعضی از فعالیت های سابق کافی نیست.
شاید تظاهر به خنثی بودن در خصوص یسری چیزا بدترین چیزیه که قلبم رو تیکه تیکه میکنه -
بارگذاری…
-
بارگذاری…
-
بارگذاری…