• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,373
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

تازگی دارم متوجه میشم که تموم وجودم عشق به زیباییه.اگه تو روز یه ماه پیدا کنم به صاحبش بر میگردونم.چون میترسم یکی اونو دست من ببینه.اما اگه تو تاریکی شب پیداش کرده باشم یه بهونه ای پیدا میکنم تا به هیشکی چیزی در موردش نگم.چون عاشق ماهم!خیلی قشنگ و عاشقونس!

ستاره ها هم خوبند.کاشکی میشد اونا رو بچینم و روی موهام بذارمشون!اما گمونم هرگز نتونم.شاید باورت نشه چقدر از ما دورن.هرچی سعی کردم با کلوخ و سنگ پرت کردن بندازمشون پایین و برم برشون دارم نشد! :(خواستم با یه چوب چند تاشونو بچینم اما چوبم بهشون نرسید.خیلی سنگ پرت کردم اما نشد.شاید اگه یه ذره دقیقتر پرتاب میکردم :(

آدم و حوا مارک تواین


پ.ن:(3داقتی که در این کتاب از آدم و حوایی یاد میکند که"هیچ نمیدانند"واقعا بی نظیر است...)
 

روژین د.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,269
امتیاز
8,908
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

ایمان، نیاز به آزمون را مطرود می‌دارد.
--------------------------
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.
--------------------------
آنچه هنوز تلخ‌ترین پوزخند مرا برمی‌انگیزد چیزی شدن از دیدگاه آنهاست - آنها که می‌خواهند مارا در قالب‌های فلزی خود جای بدهند. آنها با اعداد کوچک به ما حمله می‌کنند.آنها با صفر مطلقشان به جنگ با عمیق‌ترین و جاذب‌ترین رویاها می‌آیند - و ما خرد کنندگان کوچک جعبه های کوچک کفش هستیم.


بار دیگه شهری که دوست می‌داشتم - نادر ابراهیمی
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,373
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

حالا دیگر به خوبی میتوانم درک کنم که چرا بسیاری از مردان از پیشرفت حرفه ای و تخصصی زنان خشمگین و منزجرند.زیرا این مسئله خواهی نخواهی مزاحم برخی از ایده آل های غیر متعارف جنسی مردان است چرا که به طور موقت هم که شده زنانگی-شاید بهتر است بگویم"اغواگری"-را پس میزند و از بین میبرد [-( :-&
------------------
این زنان اصلا لوند و جذاب(از نظر جنسی)نیستند.موضوعی که از همان بدو ورودمان به زنستان مایکل نسبت به آن اعتراض داشت و میگفت این زنان"زنانه"نیستند و فاقد"جذابیت و دلربایی اند".زیبایی پرشور و سلامت جسمانی و روحی آنام میل و لذتی زیبایی شناسانه را بر می انگیخت و نه تحریک آمیز.لباس و ها زیور آلاتشان حتی ذره ای تحریک کننده نبود.و این به نظرم از روحیه ی قوی و اتکا به نفس آنان حکایت داشت.روحیه و منشی که تا آن موقع در هیچ زنی ندیده بودم

زنستان شارلوت پرکینز گیلمن(کتاب شاهکاره...تمام ارزش های جنسی مرد و زن رو به زیبایی به چالش کشیده...واقعا نویسنده"آزاد"بوده <D=)
 

Mahshid.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
379
امتیاز
4,458
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

- ... تو این کاره نیستی . تو بزدلی . تو این طوری خلق شده ای . و این اصلا چیز بدی نیست چون حفظ آبرو برای تو چیزی است که در موردش هیچ وقت به خودت دروغ نگفته ای . نه که نگفته ای . بزدل بودن اگر با مصلحت اندیشی همراه باشد اصلا عیبی ندارد . اما وقتی یک آدم بزدل یادش برود کی هست ... خدا به دادش برسد ...

- اگر بگویم سهراب آرام بود اشتباه کرده ام . آرام یعنی صلح . یعنی آرامش . آرام یعنی کم کردن پیچ صدای زندگی ...

سکوت یعنی بستن پیچ . یعنی قطع کردن صدا ... یعنی به طور کلی خاموش کردن ...

بادبادک باز / خالد حسینی
 
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,635
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

نمایشنامه ی باغ آلبالو/آنتوان چخوف

لوپاخین : ... پدرم که واقعا یک دهاتی بود ؛ اما من حالا جلیتقه ی سفید می پوشم و کفش قهوه ای پا می کنم . خر همان خر است و منتهی پالانش عوض شده ... با این فرق که حالا پول دارم ، خیلی هم پولدارم . اما اگر واقعا فکرش را بکنید حالا هم فقط یک دهاتی هستم ...
_______

رانوسکی : انجا کی هست که از او پرستاری کند ؟ کی هست که او را از اشتباه و خطا بازبدارد ؟ کی هست که سر وقت دوایش را بدهد ؟ و فایده ی قایم شدن و سکوت کردن چیست ؟ من دوستش دارم این واضح است . من واقعا دوستش دارم . درست مثل یک سنگ آسیاب که دور گردنم حلقه شده . با این سنگ تا ته غرق می شوم . اما این سنگ را دوست دارم و بی آن نمی توانم زندگی کنم ...
 

L.E

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
980
امتیاز
6,736
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 ِ تهران
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

خرمگس
از:اتل لیلیان وینیچ

روح لال است،صدایی ندارد که فریاد برآورد:باید تحمل کند،تحمل کند و باز تحمل کند!
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,373
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

ولی چشم ها؟آن چشمهایی که به حال سرزنش بود مثل اینکه گناهان پوزش ناپذیری از من سر زده باشد.آن چشم ها را نمیتوانستم روی کاغذ بیاورم-یکمرتبه همه ی زندگی و یادبود آن چشمها از خاطرم محو شده بود-کوشش من بیهوده بود.هرچه به صورت او نگاه میکردم نمیتوانستم حالت آن را به خاطر آورم.ناگهان دیدم گونه های او کم کم گل انداخت.یک رنگ سرخ جگرکی مثل رنگ گوشت جلو دکان قصابی بود.جان گرفت و چشمهای بی اندازه متعجب و باز او-چشمهایی که همه ی فروغ زندگی در آن جمع شده بود و با روشنایی ناخوشی میدرخشید.چشمهای بیمار سرزنش دهنده ی او خیلی آهسته باز و به صورت من خیره نگاه کرد-برای اولین بار بود که او متوجه من شد.به من نگاه کرد و دوباره چشمهایش بر هم رفت-این پیشامد شاید لحظه ای بیش طول نکشید ولی کافی بود که من حالت چشمهای او را بگیرم و روی کاغذ بیاورم-با نیش قلم مو این حالت را کشیدم و این دفعه دیگر نقاشی را پاره نکردم.

بوف کور...صادق هدایت
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

در این داستان از این به بعد دیگه هیچ وقت سر و کله مادرم و دو خواهرم پیدا نمیشه ، چون این داستان ربطی به اونا نداره . اما خب معلومه که دروغ می گم . معلومه که از این به بعد هم سر و کله ی ماردم و دو خواهر هام توی داستان پیدا میشه . نمی دونم چرا همین الآن دروغ گفتم . دروغ احمقانه و بی جایی بود . اما خب این هم حقیقت داره که آدم ها بعضی وقت ها کار های احمقانه و بی جا می کنند و لابد چاره ی دیگه‌یی ندارند . اما ، هر چی باشه من حالا راستش رو گفتم پس می تونم ، یعنی امیدوارم بتونم بدون این که حقانیت‌م رو از دست داده باشم بقیه داستان رو تعریف کنم . خواهش می کنم توجه داشته باشید که می تونستم داستان رو طوری تعریف کنم که متوجه دروغم نشوید . مثلا می تونستم مادر و خواهر هام رو کنار بگذارم و خاله و دختر خاله‌هام رو جایگزینشون کنم .
پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد - براتیگان
 

min3a

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
193
امتیاز
757
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
دانشگاه
دانشگاه فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

زلیخا مغرور قصه اش بود ، زلیخا به همنشینی نامش با یوسف می نازید . زلیخا بر بلندای قصه رفت و گفت : رونق این قصه همه از من است ، این قصه بوی زلیخا می دهد . کجاست زنی چون من که شایسته عشق پیامبری باشد، تا بار دیگر قصه ای این چنین زیبا شود ؟
قصه دیگر نازیدن زلیخا را تاب نیاورد و گفت : بس است زلیخا ! بس است.از قصه پایین بیا که این قصه اگر زیباست ،‌نه به خاطر تو ، که زیبایی همه از یوسف است .
زلیخا گفت من عاشقم و عشق رنگ و بوی هر قصه ای است .عمری است که نامم را در حلقه ی عاشقان برده اند .
قصه گفت :نامت را به خطا برده ان که تو عشق نمی دانی . تو همانی که بر عشق چنگ انداختی . تو آنی که پیراهن عاشقی را به نامردی دریدی. تو آمدی و قصه بوی خیانت گرفت ،‌بوی خدعه و نیرنگ . ازقصه ام بیرون برو تا یوسف بماند و راستی .

زلیخا گریست و از قصه بیرن رفت .
خدا گفت : زلیخا برگرد که قصه ی جهان ، قصه ی پر زلیخاست . و هر روز هزار ها پیراهن پاره می شود از پشت . اما زلیخایی باید ، تا یوسف ، زندان بر او برگزیند . وقصه را و یوسف را زیبایی همه این بود .
... زلیخا برگرد ...

من هشتمین آن هفت نفرم - عرفان نظر آهاری
 

AUGUST II_PRINCE OF SAMPA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,126
امتیاز
1,905
نام مرکز سمپاد
ﻫﺎﺷﻤﯽ ﻧﮋﺍﺩ II
شهر
ﻣﺸﻬﺪ
ﭘﺎﺳﺦ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

عدالت فقط بین مردان هم جایگاه معنا دارد

زندگی کوتاه است_نامس و نویسندش شخصی بوده به نام فلوریا
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,373
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

خانم دکتر اصرار دارد که با مریض های دیگر توی سالن ناهارخوری غذا بخورم و معاشرت کنم و حرف بزنم و نگاه کنم و بفهمم کی و کجا هستم.باید از گذشته فاصله بگیرم و به زمان حل برگردم.من کنونی را بشناسم و این موجود واقعی را در فردا و آینده مجسم کنم.نمیتوانم.از آینده وحشت دارم و امروز زمان خالی و معلقی است که به هیچ مکانی متصل نیست.تنها گذشته واقعیت دارد و مثل دامن گلدار مادر من را در پناه خودش میگیرد

گلی ترقی...دو دنیا x:
 
  • لایک
امتیازات: مت

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

یه توضیحی اولش بدم. قبل از این داره اول کتابش رو میخونه که از اسم خودش شروع کرده و بعد از اسم مدرسه و شهر و کشور و قاره و ... به عالم کائنات رسیده.
بچه ـست.

نام من استیون ددالوس است،
ایرلند میهن من است.
کلانگوز منزلگاه من است
و آسمان امید من.
آن شعرها را از آخر به اول خواند ولی آن وقت دیگر شعر نبود. بعد صفحه ی اول کتاب را از پایین به بالا خواند تا به اسم خودش رسید. خودش بود: بازهم آن صفحه را از بالا به پایین خواند. بعد از عالم کائنات چه چیزی بود؟ هیچ. اما آیا هیچ چیز دور عالم کائنات بود که نشان دهد عالم کائنات درکجا تمام میشود تا پس از آن جای هیچ آغاز گردد؟ آن چیز ممکن نبود دیوار باشد بلکه ممکن بود یک خط نازک نازک باشد که دور همه چیز کشیده شده باشد. کار خیلی بزرگی بود که کسی درباره همه چیز و همه جا فکر کند. فقط خدا میتوانست این کار را بکند. کوشید با خود فکر کند که راستی که فکر بزرگی است. اما فقط توانست درباره خدا فکر کند. خدا اسم خدا بود. درست همان جور که اسم خود او استیون بود. Dieu کلمه ی فرانسوی به معنی خدا بود و این هم اسم خدا بود و هر وقت کسی به درگاه خدا دعا میکرد و میگفت Dieu، خدا آناً میفهمید که آن آدم فرانسوی است که دعا میکند. اما اگرچه در همه ی زبان های گوناگون جهان بر روی خدا اسم های گوناگون گذاشته اند و خدا هرچه را آدمهایی که دعا میکنند به زبان های گوناگون میگویند میفهمد، با این همه خدا همیشه همان خداست و اسم واقعی خدا هم خداست.


ویرایش: از کتاب چهره مرد هنرمند در جوانی
جیمز جویس
 

moda.d

کاربر فعال
ارسال‌ها
34
امتیاز
350
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

«...مگر شکست چیه؟ آدم می‌ره خونه‌ش.»

وداع با اسلحه/ ارنست همینگ‌‌وی/ ترجمه‌ی نجف دریابندری
 

Ay naz

مهمان
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

عشق ترکیبی است از تبر و پر ...

[آتش بدون دود , نادر ابراهیمی]
 

h.f

جــــــــــــلاد لـــــاغر :>
ارسال‌ها
863
امتیاز
4,768
نام مرکز سمپاد
F1 TEH
شهر
چه فرقی میکنه کجای دنیام
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید بهشتی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

....و اما اتاق ها گرچه زیبا و تماشایی بودند ،در واقع بی عیب هم نبودند.با توجه به مترسک های ژنده پوش و شب کلاه به سری که در اطراف زندگی میکردند،اتاق های خالی خانه ی عالی جناب بسیار نامناسب و آزاردهنده بودند. صاحب منصبان ارتش ، هیچ اطلاعی از علم نظام نداشتند.صاحب منصبان نیروی دریایی تا به حال کشتی ندیده بودند . روحانیون بی شرم که دنیا پرست تر از آنها نبود و چشمانی شهوانی و زبان هرزه و زندگانی هرزه تری داشتند هیچ یک ذره ای برای حرفه های متعددشان مناسب نبودند !
( داستان دو شهر - چارلز دیکنز )
 

moda.d

کاربر فعال
ارسال‌ها
34
امتیاز
350
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

_یک رئیس با همه طوری حرف می زنه انگار که مردم آشغالن ، درحالی که یه کلفت طوری حرف می زنه انگار که خودش آشغاله.

_آخرین خاطرات ما متاسفانه...آخرین خاطرات ماست.

_بله.الکل خودکشی بی عرضه هاست.

_رئیس می تونه همه چی رو با دلایل بی بر و برگرد براتون شرح بده ،به عبارتی یه احمق تمام عیاره.

_فوق العاده ست . مدت ها فکر می کردم آدم هایی که اعتراف می کنن وجدان اخلاقی والایی دارن،و حالا متوجه می شم که بعضی ها همون طور که استفراغ می کنن اعتراف می کنن،بالا میارن تا دوباره شروع کنن.

_بامزه ست مگه نه،که انقدرقلبم خسته ست؟تنها چیزیه که هیچ وقت ازش استفاده نکردم.

_مشکل بهشت هم همیشه همین بوده.کلمه ی بهشت بعد از تابلوی"خروج "نوشته شده.
مهمانسرای دو دنیا/اریک امانوئل اشمیت
 

Ay naz

مهمان
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

گالان به صورت هیچ زنی به جز سولمازخوب نگاه نمی کرد , زیرا هنوز سیر و سرشار نشده بود از نگاه کردن به صورت سولماز و چهره ی سولماز هنوز حکایت ها داشت که بگوید و چشمه ها داشت که بنوشاند , تا گالان آنقدر تشنه و گرسنه نباشد که بوییدن و نوشیدنی نو را جستحو کند...

[آتش بدون دود, نادر ابراهیمی ] >:D<
 

جنا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
978
امتیاز
3,946
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

@بالایی: /m\
هلیا! میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است
آنها که با ما گرد یک میز مینشینند،چی میخورند،میگویند و میخندند.شما را به تو و تو را به هیچ تبدیل میکنند.آنها میخواهند که تلقین کنندگان صمیمیت باشند.مینشینند تا بنای تو فروبریزد...

<بار دگیر شهری که دوست میداشتم نادر ابراهیمی>
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

سفیر سابق سوییس در مسکو. بعد از سی سال حالا می‌دونی چه جور وقت می‌گذرونه؟ دفتر راهنمای تلفن رو می‌خونه، فقط برای اینکه با واقعیت و آدم‌های واقعی تماس داشته باشه. یه مجموعه مفصل از این راهنما‌ها جمع کرده، از تمام دنیا از جمله مسکو. می‌گه دفتر تلفن یکی از بهترین کتاب هاییست که نوشته شده. همه‌اش واقعیته. پر از آدم‌هایی که حقیقتا وجود دارن. سی سال خدمت در دستگاه دیپلماسی کارش را به اینجا کشونده. بعضی وقت‌ها، معمولا نیمه شب، شماره تلفن خودش رو می‌گیره تا مطمئن بشه که واقعا وجود داره و مشغول دروغ گفتن به خودش نیست.
آخر سر کارمون به جایی می‌رسه که نصفه شب به خودمون تلفن کنیم تا ببینیم راستی راستی وجود داریم یا نه.

خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری
 

h.f

جــــــــــــلاد لـــــاغر :>
ارسال‌ها
863
امتیاز
4,768
نام مرکز سمپاد
F1 TEH
شهر
چه فرقی میکنه کجای دنیام
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید بهشتی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

- فکر میکنید در سرزمین بهتری که مطمئنم با رحم و عطوفت بیشتری ما را پناه میدهند، مدت زیادی باید منتظرش بمانم؟
- فرزندم اینطور نیست، در آنجا نه زمان مفهوم دارد و نه از رنج و سختی خبریست.
- خیالم را راحت کردید! من خیلی نادانم.

آنها برای هم دعای خیر میکنند. دخترک پیش از او به پای گیوتین میرود و ... میمیرد. زنان بافنده میشمرند بیست و دو.
...
زمزمۀ صداهای بسیار، بالا رفتن تعداد زیادی سر و صدای گامهایی که در حاشیۀ جمعیت بلند میشوند و چون موج پیش می آیند و به یکباره تمام میشود بیست و سه .

داستان دوشهر - چارلز دیکنز
 
بالا