• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت :)
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله‌ی جان خواهد بود
 
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله‌ی جان خواهد بود
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
 
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
ده‌روزه مِهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
 
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم این راز نهفتن تا کی؟
یک صبح دگر آمده و باز تو خورشید
بر بام دلم نور بیفشان، سحرم کن
دیریست که من منتظر فجر و طلوعم
از هر چه سیاهیست بتاب و به دَرَم کن!
 
یک صبح دگر آمده و باز تو خورشید
بر بام دلم نور بیفشان، سحرم کن
دیریست که من منتظر فجر و طلوعم
از هر چه سیاهیست بتاب و به دَرَم کن!
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 
نیست در شهر نگاری که دل ما بِبَرَد
بَختَم اَر یار شود رَختم از اینجا ببرد
دور از تو لیک مرا تاب سر شده
جان پرکشیده و تن از او بی خبر شده
یک چشم خون و چشم دگر اشک گوئیا
جیحون برای چشمه خون هم‌سفر شده
 
دور از تو لیک مرا تاب سر شده
جان پرکشیده و تن از او بی خبر شده
یک چشم خون و چشم دگر اشک گوئیا
جیحون برای چشمه خون هم‌سفر شده
هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
بوستانی که چو تو سرو روانش باشی
 
  • لایک
امتیازات: s@rah
Back
بالا