• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره واژه‌نما

ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
دلبر

اي يار من اي يار من اي يار بي زنهار من
اي دلبر و دلدار من اي محرم و غمخوار من
 
دلبر

اي يار من اي يار من اي يار بي زنهار من
اي دلبر و دلدار من اي محرم و غمخوار من
یار
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پاوامکش از کارمابستان گرو دستان ما
 
یار
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پاوامکش از کارمابستان گرو دستان ما
خمار

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
 
خمار

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
عمر

عمری بجز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویمها گفتند و ما باور نکردیم
 
تقویم را قوام نه از قوم و قیّم است
کان کو قوام بخش جهان است قیّم است
جهان

جان فداي دهنش باد كه در باغ نظر
چمن آراي جهان خوشتر از اين غنچه نبست
 
نرگس
نرگس که لاف حسن و جمالش جهان گرفت
دیدی زمانه رنگ رخش را چه سان گرفت
نرگس
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
 
غفلت

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
زار
به حال زار گرفتار در بلا تو مخند
که دور نیست فتادن به حال اوی تو را
 
حال

حال شب های مرا همچو منی داند و بس
تو چه دانی که شب سوختگان چون گذرد
شب های

شب‌های بی توام شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشر است

گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است
 
شب های

شب‌های بی توام شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشر است

گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است
شب
ما سوختگان در غم غرقه شدگان در یم
توفان زدگان در شب جان پرکشدش کم کم
 
شب
ما سوختگان در غم غرقه شدگان در یم
توفان زده ای در شب جان پرکشدش کم کم
جان
جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق
درمانده‌ام هنوز که نزلی محقر است
 
جان
جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق
درمانده‌ام هنوز که نزلی محقر است
محقر
نظر بدوزم از جهان که منزلی محقر است
نظرگه کسی چو من ز دیگران بسی سر است
 
محقر
نظر بدوزم از جهان که منزلی محقر است
نظرگه کسی چو من ز دیگران بسی سر است
نظر

ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر؛ ای هنوز بی نظیر
 
نظر

ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر؛ ای هنوز بی نظیر
ناگهان
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها
 
Back
بالا