• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

دل داده ام بر باد بر هرچه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
قیصر امین پور
 
دل داده ام بر باد بر هرچه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
قیصر امین پور
در دل من دار و گیر هست دو صد شاه و میر
این دل پرغلغله مجلس و ایوان کیست
(مولوی)
 
در دل من دار و گیر هست دو صد شاه و میر
این دل پرغلغله مجلس و ایوان کیست
(مولوی)
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و هنوز
میگزم لب که چرا گوش بنادان کردم
(حافظ)
 
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و هنوز
میگزم لب که چرا گوش بنادان کردم
(حافظ)
تقدیر من این است که با درد بسازم
از این دل نامرد دلی مرد بسازم
انگار قرار است که من داغ دلم را
با گریه ی چشمان خودم سرد بسازم...
 
تقدیر من این است که با درد بسازم
از این دل نامرد دلی مرد بسازم
انگار قرار است که من داغ دلم را
با گریه ی چشمان خودم سرد بسازم...
مبین بسیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل،بدین شتاب کجا
(حافظ)
 
تهمت نالایقی بر ما زدی رفتی قبول... در پی لایق برو ماهم تماشایش کنیم...
 
می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت
 
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد...
استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند...
 
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد...
استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند...
دیدم شه خوب خوش لقا را
آن چشم و چراغ سینه‌ها را
آن مونس و غمگسار دل را
آن جان و جهان جان فزا را

مولوی:)
 
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست

حافظ
تو در چشم نقاش و پنهان ز چشم
زهی چشم بند و زهی سیمیا

تو را عالمی غیر هجده هزار
زهی کیمیا و زهی کبریا

مولوی : )
 
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی...
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست؟
شهریار
 
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی...
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست؟
شهریار
تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب
برو که عشق و غم او نصیب ماست بخسب

ز آفتاب غم یار ذره ذره شدم
تو را که این هوس اندر جگر نخاست بخسب
 
بریزی خون سرخ فوجی ای سردار سربازان
که خود در سینه شامل وصله ی سرخ هنر گردی
یار آمد به صلح ای اصحاب
ما لکم قاعدین عند الباب

نوبت هجر و انتظار گذشت
فادخلوا الدار یا اولی الالباب
 
به سراغ من اگر می آیید...
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سهراب سپهری
 
به سراغ من اگر می آیید...
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سهراب سپهری
نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی!
چه گویم با تو کز عزت ورای عقل و ادراکی

نه مشکاتم که مصباح جمال عشقم افروزد
چه نسبت نور پاکی را به چون من خاک ناپاکی؟؟!!!
 
Back
بالا