چقدر خسته کنده و ملال اوره که تو هم مجبوری مثل همه از یک درد مشترک فقط بنالی فقط بنالی و غر بزنی و نتونی هیچ کاری بکنی تازه این که خوبه اگه منصف باشی مثل من خودت هی به دیگران نتوپی که چرا همش دارید ناله می کنید!
اما جدای از این مقدمه امروز روز مهمی بود خیلی چیز ها دیدم که دوست دارم برای شما هم بگویم
امروز صبح برای من از ساعت هفت شروع شد که بعد از کلی غرلند از خواب بیدار شدم و رفتم که اخرین امتحانم را بدهم مثل همیشه تو سرویس داشتیم چرت و پرت می گفتیم و من محسن گوش می کردم(نمی گم کدوم محسن تا تو خماریش بمونید!)
اما توی مدرسه اول صبح معلم ریاضی مون را دیدم که با پیک شادی اومده بود مثل عزراییل دونه دونه بچه ها را خفت می کرد و به شون نوید افتادن در امتحان پایانی را می داد
تحلیل من از این واقعه: اخه چرا باید تو مدارس سمپاد که دعوی خاص(!)بودن دارند اتفاق بیافتد؟ ایا واقعا ما بهتریین دانش اموزان استانیم؟ایا واقعا ازمون وروردی در دو سال اخیر(یعنی می خوام خودم را که شش سال پیش در راهنمایی ازمون دادم تبرئه کنم!) ازمون استانداردیه؟ازمونه که توش از حرفه و فن و ادبیات و دینی و تاریخ و جغرافیا و همه و همه دور هم جمع بودن و تنها چیزی که در ان سنجیده نمی شد استعداد بود تازه ان را هم کسی می توانست 5 تا سوال درستش را جواب دهد خیلی موفق بود
القصه ازمون شروع شده تقریبا همه سوالات پاسخ کوتاه و 25صدمی بودن همین که برگم را تماما نوشتم طمع افتاد به جونم 25 صدم تقل کنم سنگین بودن گوش ما و فاصله ی زیاد با جلویی و اروم حرف زدنش همه و همه دست به دست هم دادند تا من هی بگم((هان؟)) یا ((چی؟ نفهمیدم دوباره بگو!))و… هیچی اقا معلم فیزیکه برگم را گرفت و با تیپ پا از سالن انداختم بیرون
تحلیل من:اگه تقل کی کنید واسه حداقل 2 نمره کنید نه اینکه به خاطر 25 صدم خودتون را تحقیر کنید!
رفتم پیش مدیر تا باش در مورد کلاس تجربی در سال اینده صحبت کنم اخه امسال کلاس ما 33 نفره بود و تازه ده نفر را هم به زور بردند ریاضی تا سال بعد دو تا کلاس بگذترند ولی…..
ولی اموزش و پرورش بشون مجوز نمی ده ! من نامه اموزش و پرورش را خوندم گفته بود که اولا غلط کردید مستیما با اداره کل نامه نگاری کردین دوما مدرسه شما هم مثل مدارس عادی باید هر کلا حداقل سی نفر باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تحلیل من:تف تو روحت مرتیکه و یه توصیه هم واسط دارم خودتو به من نشون ده!!!!!!!!!!!!
بعد از امتحانم رفتم تو خیابان یکی از رفقای گعده گه قدیم را دیدم که سمپاد قبول نشد از دور نشناختمش بعد از 5 سال سیگاری چاق کرده بود از دوست دخترش می گفت که قیچی اش کرده و گردنبندی بسته بود و….
تحلیل من:قربون سمپاد!!
سخن اخر به کجا داریم می رویم؟