5 سال دیگه تو سمپادیا چه خبره؟

[Ahoora.o]

۵ سال دیگه...

مردم از دیوار راست بالا میرن
۵ سال دیگه...

نشریه سمپادیا اولین مجلشو بیرون میده.

 

[زمستون]

الان خبر خاصیه که 5 سال دیگه باشه مگه؟

 

[پگاه 1717]

پاسخ : 5 سال دیگه تو سمپادیا چه خبره؟

5 سال دیگه خدا بخواد سمپاد هست دیگه؟

منم هستم. ولی تعدا پستام رو نمیدونم چجوری میخوان نمایش بدن! البته به مرور آدم هی تعداد پستایی که میده کم میشه ولی خب بعد 5 سال این 2 تا ستاره هم حتما میشن چرخ دنده و بعد...

اه کاش من ۹ سال پیش عین آدم جواب این سوالو دادم بودم که الان وقتی میخوندم نوستالژیک میشد

 

[mastermind81]

پنج سال دیگه یه سری نوجوونای دهه نودی میریزن اینجا و انقدر چرت و پرت میگن که نوجوونای امروز (دانشجویان فردا) از این سایت میرن و به نظرم خودم دوسال دیگه از این سایت میرم.
و تمام این ها در صورتیه که تا 5 سال دیگه سمپاد نابود نشه وگرنه این سایت هم رو به زوال خواهد رفت.

 

[Ромина]

5 سال پیش اگر مینوشتم قطعا کلی فکر واسه ی 5 سال بعدم داشتم
ولی الان
الان میدونم هیچکس نمیتونه حتی حدس بزنه که یک سال دیگه چی میشه،چه برسه به پنج سال
اما حدسم اینه که حجت که متاسفانه اسم کاربریشو یادم نیست (بر فرض اینکه عضو باشه! :) ) هنوز مجری دور همیه و احتمالا به یک جبهه ی سیاسی کشیده شده و کلی هم فعاله، در حدی که بیخیال دندون پزشک بودن شده کلا
آریا هنوز داره از اون کارای بد بد میکنه
امیر @Dr.slayer زده یه هواپیما رو انداخته کلی ادم کشته و زندانه
من سور @Mansoorism ازدواج کرده و داره با پسرش که یکی دو سالشه بازی میکنه (اگر این کاربر همون من سور خودمونه!)
تو هنوز داری به این شاخه و اون شاخه میپری و با دروغات زندگی همه رو نابود میکنی
برادرم داره درسشو میخونه واسه خودش کسی بشه
بابام نصف موهاش سفید شدن و چروک های صورتش واضحتر
مامانم دنبال راههای جوانسازیه
یونس نامزد کرده و میترسه ازدواج کنه
منم احتمالا مردم و همتونو haunt میکنم


پ.ن: اسم کاربریاشونو بلدین بگین تگ کنم :؟
پ.پ.ن: خیر ظاهرا اوشون من سور خودمون نیستن

 

[Zeinab04]

خب ،
احتمال میدم که تا اونموقع از کره ح.ب بزارم

 

[Dr.slayer]

5 سال پیش اگر مینوشتم قطعا کلی فکر واسه ی 5 سال بعدم داشتم
ولی الان
الان میدونم هیچکس نمیتونه حتی حدس بزنه که یک سال دیگه چی میشه،چه برسه به پنج سال
اما حدسم اینه که حجت که متاسفانه اسم کاربریشو یادم نیست (بر فرض اینکه عضو باشه! :) ) هنوز مجری دور همیه و احتمالا به یک جبهه ی سیاسی کشیده شده و کلی هم فعاله، در حدی که بیخیال دندون پزشک بودن شده کلا
آریا هنوز داره از اون کارای بد بد میکنه
امیر @Dr.slayer زده یه هواپیما رو انداخته کلی ادم کشته و زندانه
من سور @Mansoorism ازدواج کرده و داره با پسرش که یکی دو سالشه بازی میکنه (اگر این کاربر همون من سور خودمونه!)
تو هنوز داری به این شاخه و اون شاخه میپری و با دروغات زندگی همه رو نابود میکنی
برادرم داره درسشو میخونه واسه خودش کسی بشه
بابام نصف موهاش سفید شدن و چروک های صورتش واضحتر
مامانم دنبال راههای جوانسازیه
یونس نامزد کرده و میترسه ازدواج کنه
منم احتمالا مردم و همتونو haunt میکنم


پ.ن: اسم کاربریاشونو بلدین بگین تگ کنم :؟
پ.پ.ن: خیر ظاهرا اوشون من سور خودمون نیستن

عزیزم هواپیمای مسافربری که برای خلبان چتر نجات نداره ولی ازت ممنونم که من رو اینقدر محکم تصور کردی که از سقوط هواپیما جون سالم بدر میبرم

 

[mahta.e]

من نظرم عوض شد
اگه جنگ بشه و حکومت عوض شه @maleck :) ب عنوان ی کاره ای از حکومت جدید مشغول ب کار میشه و اینا ولی احتمالا با جنبه تر از این حرفاست ک چوب تو استین ما کنه :) ی سرور خوبم واسه سایت پیدا میکنه
اگه جنگ نشه و همینجوری ادامه پیدا کنه دوباره این دوستمون @maleck :) رو میبرن چوب در اعضایی از بدنشون میکنن:// اوناییم ک لایکش کردنو اینارم میبرن اوین دورهمی سایتم جمع میکنن اخرشم میگن ما اشوبگر بودیم و این ماجراهای کشته شدنو اینام میدازن تقصیر ما:/
پ.ن:ولی جدا از این حرفا ماعم اوکی نیستیم با اینا داداش ولی انقد صریح و بی پرده اسم نبر اینا اعصاب اینا ندارن میبرن خودتو خانواده ت رو با هم ی جا پک و پاره میکنن:/ ب خدا خیلی بیشعورن مواظب خودت باش^_^
عاها منم کلا در هر دو صورت فقط تحلیل سیاسی میکنم و هیچ گهی نمیخورم اخرشم در حالی ک دارم میرم بستنی بخرم گلوله میچکونن تو مغزم میگن اینم فعال سیاسی بوده :/ ی سریم فوشم میدن اشنایانم ک منو گشاد را میشناسند ب ریششان بخندیدندی و فسوس کردندی:/

 

[>____<]

سمپادیا راکد راکد!
سوگواران ترور سپهبد و حزب باد و... با جبهه مخالف زدن هم دیگه رو لت و پار کردن و کسی نمونده:/

 

[مار]

من ازدواج کردم و اجاقم چیزه بچه‌م نمیشه

 

[Hotaru]

چهار سال و یک روز پیش اینجا عضو شدم. انگار همیشه قرار بوده سوم ژانویه‌ها روزای خاصی برای من باشن. چهار سال و یک روز پیش رو خوب یادمه. طبقه‌ی دوم نشسته بودم، تنها. لپ‌تاپ بابا جلوم باز بود و کتابای المپیادم دورَم. مهرناز اون موقع چه شکلی بود؟ موهاش بلند و آرزوهاش دور و دراز. مهرناز الان؟ موهاش کوتاه و آرزوهاش دور و درازتر.
چهار سال و یک روز پیش می‌دونستم که قراره زیست‌شناسی بخونم ولی نه این گرایش و نه اینجا، تو بهشتی. نمی‌دونستم که روزهای برفی‌ش انقدر قشنگن، نمی‌دونستم که قراره انقدر صداهای طوطی‌هاش رو دوست داشته باشم، نمی‌دونستم که از تراس دانشکده تو سکوت کوه‌های توچال، تهران رو نگاه می‌کنم و احساس آرامش می‌کنم. [نمی‌دونستم می‌رم تولد مطهری ((:]

به چهار سال و یک روز پیش فکر می‌کنم‌؛ به اتفاقاتی که افتادن، به آدمایی که این مدت اومدن، موندن و رفتن. به که نیک قرار بود همیشه باشه ولی دیگه نیست، به مامان‌بزرگ که از پیشمون رفت، به لالا که اومد پیشم بمونه. به روزی که امتحان المپیاد داشتیم، روزای قبل کنکورم، تابستون قبل دانشگاه و ترمی که گذشت. [یاد In My Life بیتلز افتادم.]

دارید در مورد پنج سال دیگه ازم می‌پرسید؟ از فکر کردن بهش ترس خوشایندی میفته تو جونم. ((:
احتمالا اوایل Ph.Dم باشه. امیدوارم تو یکی از مراکز مهم علوم دریایی دنیا مشغول تز دکترام که احتمالا در مورد اکولوژی حفاظتیِ جانداران دریاییه، باشم.(#نه_به_پلاستیک) اون موقعست که ددلاین مهمی دارم و وقتِ بسیارْ اندک ولی یه دفعه یاد اینجا میفتم. یادم میاد پنج سال پیش یه متنی نوشتم، زود لاگین می‌کنم و میام اینجا. این نوشته رو می‌خونم اولش می‌خندم ولی بغضم می‌گیره و دلتنگ مهرناز پنج سالِ پیش می‌شم.

 

[نسیـم]

احتمالا سرم شلوغه رل هم زدم
احتمالا دارم رشته ی مورد علاقمو میحونم اما در کنارش وکالت هم میخونم
رل هم زدم مجددا
شایدم دارم میرم اونور (اونور حوض منظورمه

 

[Reyhuneeeh]

5 سال دیگ
به مشخصات کاربریم ی دانشگاه و رشته ش هم اضافه میشه)
خب بسی دوست میدارم ک شریف باشه و مهندسی هوافضا
ی سال دیگش دانشگامو تموم میکنم
دبیر زبان نوجوانان ع کانون م
ناسا بالاخره بهم ایمیل میزنه و اصلا مهم نیست ک مضمون ایمیلش بازم اینه ک تو کار و زندگی نداری هرروز ایمیل میزنی :)
علیرضا عضو باشگاه استقلال میشه و اصلا مهم نیست ک هافبک راست نیست وریا غفوری ام کابتانه سگ درصد
من میتونم ی کتاب از 5 سال دیگ بنویسم و اصلا مهم نیست ک دارم از موضوع اصلی زیر خارج میشم
"5 سال دیگه تو سمپادیا چه خبره؟"

 

[ing]

اگه الان بری و 5 سال دیگه بیای، سه‌ربع از یوزرها رو نمیشناسی. شاید هم بیش‌تر ولی خب اکثر کسایی‌که هم دورهٔ تو داخل سایت بودن، رفتن یا کم پیش میاد یه جا ببینیشون.
اون‌هایی‌که به‌هم نزدیک تر بودن و اون‌هایی‌که با شبکه‌های اجتماعی دیگه در ارتباط‌اند، هنوزم از هم خبر دارند ولی هیچکدوم رغبتی به اومدن به سایت ندارند چون عملاً پاسخگوی هیچ نیازشون نیست. =‌)))
برای اون‌هایی‌که موندن، اصل هدف لاگین به سایت تا ریزه‌ترین کارهایی که تو سایت انجام می‌دی، با گذر زمان عوض می‌شن. خیلی از کسایی‌که الان سه تا علامت تعجب (!!!) چند تا علامت سوال (؟؟؟؟) چند تا شکلک پشت سر هم میذارن، رفته رفته نوشته‌هاشون کم‌شکلک‌تر می‌شه. رفته رفته حتی محتوای نوشته‌هاشون هم عوض می.شه.
یه شخصی رو اگه از قبل بشناسی و بیای حرف بزن‌ش رو بعد 5 سال بخونی بخاطر تغییرات اون فرد و نحوه‌ی نوشتنش شاید اصلاً نتونی تشخیصش بدی. دیگران خواه ناخواه عوض شدن آدم رو تسریع میکنند بهرحال.
اون‌هایی که تو فروم سال 2020 پررنگ ترین فعالیت رو دارن، اکثرن سال 2025 نیستن یا جزء اون‌هایی‌ان که هر از گاهی بهمون سر میزنن. اون‌هایی‌که الان هر از گاهی بهمون سر می‌زنن، اون موقع کم‌تر پیداشون می‌شه ولی هستن.
گروه‌ها و اکیپ‌های زیادی تو سایت شکل می‌گیرن و بعضاً ادامه پیدا می‌کنن. میتینگ‌ها هنوزم هستند و خب طرفدار زیادی ندارند. اعضا، میتینگ گروهی شون رو ترجیح میدن احتمالاً.
اعضایی از سایت که هم‌دانشگاهی میشن، رابطشون ماندگارتر میشه.
در مورد خودم، تنها چیزی که می‌دونم اینه که مسلماً تلاش خواهم کرد همه‌رو برای خودم نگه دارم ولی موفق نخواهم بود. اونقدری که وقتی نتونم نگهشون دارم، شروع می‌کنم همه‌رو یکی یکی از خودم دور کنم و هیچ اثری از اونا برا من و هیچ اثری از من برای اون‌ها باقی نمونه.
شاید هم طی این سال ها مُردم؛ اونوقت @مانیـا میاد خبرِ شما میده، تاپیک می‌زنین و 7 سال بعدش یکی مثل @ــهــ یه حرف بزن مثل این می‌ذاره و تهش مینویسه خانوم ز.م با این‌که هیچ وقت نشناختم‌تون ولی امیدوارم روحتون در آرامش باشه. البته اگه موجودی به کنجکاوی هانیه پیدا شه.

۵ سال دیگه، ژینا احتمالاً دانشجو هست. نمی‌دونم چه رشته‌ای ولی می‌دونم هوش و استعدادش آیندهٔ خیلی روشنی براش رقم خواهد زد.

فاطمه هم تازه وارد دانشگاه شده. دانشگاهش همون جایی هست که از الآن براش ذوق داره. شاید البته علایقش تغییر کنند ولی فاطمه هر چی که بهش گرایش داشته باشه رو قاطعانه دنبال می‌کنه.
احسان هم دانشجو هست. توی شهری که باامکانات‌تر از رَشته. فعالیت سیاسی هم می‌کنه. :‌))))
پارسا هم. آه، پارسا دانشجوی خفنی می‌شه.
ترجیح می‌دم دانشگاه هر سه رو داخل شهر تهران متصور بشم.
فاطمه و پارسا و احسان دوست‌های خیلی خوبی برای هم خواهند بود. :`))

مرضیه دانشجوی هنره. اثرهای خیلی زیبایی تا اون موقع ایجاد کرده. به عنوان یک استعدادِ جوان شناخته می‌شه. :‌))

هانیه با یه رتبهٔ خفن وارد دانشگاه می‌شه. ذوق ادبی‌ش هنوز پابرجاست. فعالیت سیاسی هم می‌کنه. هر از گاهی میاد داخل سایت و از این‌ور و اونور گلایه می‌کنه. :‌))

حمید و عمر هنوز هم عجیب‌غریب و جالب‌اند. تصور آینده‌شون برام سخته ولی می‌دانم که همه‌چیزشون در جایگاه درست‌تری قرار داره. :-‌"

شقا هنوز هم همون‌قدر مهربونه. شاید ازدواج کرده باشه، شاید مستقل شده باشه یا شایدهای دیگه. کارشناس خیلی خوبی هست و خواهد بود. اگر فرزندی هم داشته باشه، می‌تونم از الآن به فرزندش حسد بورزم.

سارا و ثمینا هنوز هم با هم کنار نمی‌آن. ~ __ ~ ولی خب سارا تا حد خیلی زیادی عاقل‌تر، باتجربه‌تر و بزرگ‌تر شده. نمی‌دونم چه رشته‌ای می‌خواد بخونه ولی او هم مسیر جالبی خواهد داشت. :‌))


آه. :‌))

 

[Zetsubou Shinji]

بسیجیای نوجوون خیلی بیشتر هجوم اوردن.

 

[***Paradise]

خب اومدم ایندفعه جدی تصورم رو از ۵ سال دیگه بگم ^_^
( میدونم ممکنه به بعضیاش نرسم ولی خب دوست دارم بگم چون اقلا هدفم هستن و براشون تلاش میکنم )
اول اینکه مدال گرفتم و دارم در راه المپیاد و مخصوصا برای بچه هایی که تو مناطقی هستن که خیلی رسیدگی به این زمینه نمیشه و المپیاد رو کلا خیلی درست روش سرمایه گذاری نمیکنن ( عین اینجا!) یه کاری بکنم( واقعا ایده های خوبی در این زمینه دارم البته اگه مدالی بیارم و بتونم عملیشون کنم )
بعدشم امیدوارم دانشجوی پزشکی باشم یه دانشگاه خوب ( البته جدا شیفتگی خاصی نسبت به این رشته ندارم ولی انتخاب بهتری نیست ، حالا اگه همینشم بشیم کلیه )
یحتمل قد و وزنم اضافه شده بهش ( مخصوصا وزنم )
نقاشی رو ادامه میدم و تا اون وقت حتما یه گالری میزنم ^_^
( سبک سورئال رو با جدیت بیشتری ادامه میدم )
بازم اینجا میام و میشم از کاربرای خاک انجمن خورده : ))
شاید تا اون وقت عاشق شدم یا یکی عاشقم شد یا هر دو نمیدونم
راستی عضو انجمن ادبی دانشگاهمونم میشم !
دیگه ... همیناست فعلا !

 

[najmeh_abl]

پاسخ : 5 سال دیگه تو سمپادیا چه خبره؟


شاید هم باشه

مثلا من شوهر پولدار پیدا کرده باشم و بیام اینجا از شوهرم بگم

گاد )) خب اینو واسه مسخره بازی گفته بودم
ولی خب نمیام از شوهرم بگم همتون میشناسیدش

 

[amirrach]

تایپک ها کمتر و بچگونه تر(لوس)میشن

 

[ᘻᗩᕼSᗩ]

من همچنان قبل از شروع تمام میکنم

 

[samira16]

پاسخ : 5 سال دیگه تو سمپادیا چه خبره؟

شرایط جوریه که حتی نمیتونم حدس بزنم تابستون امسال در چه حالم:/
اگه تا پنج سال دیگه زنده بودیم حالا، احتمالا ارشدمو گرفتم و... نمیدونم
ولی مطمئنم اینجا سر میزنم و دوستامو خواهم داشت همینجا!:)

الان پنج سال دیگست... اتفاقی فقط ازینجا رد میشد گفتم یکم خاطره بازی کنم:) دوستامو تقریبا دیگه ندارم و فقط با خاطراتشون زنده ام:)هیچوقت فکرشو نمیکردم ولی ازدواج کردم تازه دارم واسه ارشد میخونم.
پ.ن: فقط زنده بودنمو درست حدس زده بودم تقریبا