@Cafune : حس میکنم عاری از حس خود برتر بینی (نگاه بالا به پایین به دیگران) ترین
@مهربان: پشمام ریخت وقتی اکانت قبلیش رو فهمیدم ترین، وایب ادمهای باهوش رو میده ترین
@دوزیست: دفاعهاشو انگار آگاهانه دیسیبل کرده و بدون ترس از قضاوت مینویسه ترین
@uranuscelona: ترازوی شانس-تلاشش به سمت تلاش سنگینی...
خیلی خیلی مبارک باشه واقعا پانادایی شدنت😍
خیلی وایب خوب و سرشار از شور و انرژی زندگانی داری واقعا و مرسی که این خبر خوب رو با کوپولوها و توپولوهای سمپادیا شیر کردی
حس میکنم خوبیش فقط اینه که از نوشن الردی استفاده میکنی، کلندرم داری حالا و نمیخواد اپ جدا داشته باشی براش.
من کلا نوشن رو یکم استفاده کردم چند وقت پیش و حال نکردم اونقدر و رها کردم
آیا کلندرش به این صورت هست که وقتی داری مثلا توی یک پیجی که ساختی و داری چیزی مینویسی، با شرت کی و کامند خاصی اون...
اره من حس میکنم یه چیز مشابهی از بچگی بهم گفته شده. ولی در واقع سیکلش رو اینجوری میبینم که: خیلی اوقات پول نداشتیم، برای اینکه خانواده احساس بدی به خودشون به عنوان پرووایدر نداشته باشن به ما مثلا گفتن که «فلانی همه زندگیش پول شده و خیلی ادم مادیه»، با لحن تاسف امیز و همون چیپ پنداشتن اون طرف. یا...
هوووم، من قشنگ خودم رو میبینم که ازون مدل ادمها باشم. که واقعا از بیرون که بهش فکر میکنم خیلی ترسناکه. ولی انگار یه نوع «خدا بزرگه» ای توی سرم هست که منو ریلکس میکنه و این ترس مفیدم رو کمرنگ میکنه.
حس میکنم دارم ولی پست پون میکنمش هی یا مثلا همونجوری که همیشه توی خانواده، نداشتن پول توجیح شده (که ما به عنوان بچهها کمتر اذیت شیم)، خودم رو توجیح میکنم گاهی و تنبلی میکنم در راستای بهدست اوردنش. (در واقع این مهارت (شاید ضد مهارت درست تر باشه البته) رو توی خانواده یاد گرفتم که وقتی پول نیست...
این رو با مثال میگی چیه منظورت؟ ینی یه مثال بزنی ازینکه یه کاری هست که با ترس انجام میشه ولی ملت معتقدن خوبه ولی توی میگی نیس (اگه درست فهمیده باشم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاک کردن ماتحت با دستمال به جای آب چندش نیس و ملت الکی کسونه واویلا بازی در...
اره، ولی ما استادی داشتیم که مثلا گوشی رو گیر میداد سر کلاس اگه دستت میدید و لپتاپ رو هم شنیده بودم که گیر داده و اسلایداش رو هم نمیداد بهمون و انتظار داشت بنویسم حتما و عکسم نگیریم : )
ولی پدیده نادری بود این و معمولا اوکیه
فک کنم اینجوری خوب باشه مثلا پیام بدی که من یه نکتهای درین زمینه که توی ح.ب ات نوشتی به ذهنم میرسه یا یه تجربهای دارم که شاید کمک کنه. بعد اگه خواست بگی
این بیوتک دانشگاه تهران رو من یه سال بودم (در مورد ۷ سال پیش حرف میزنم و ممکنه اطلاعاتم ولید نباشه) و حالا ساختمون خیلی اذیتم نمیکرد (آجراش و میز صندلیهاش ینی)
ولی کلا بدیش اینه که یه گروه کوچیکه (کل جمعیت ساختمون با همه ورودیاش فک کنم ۷۰ نفر نمیشد)
بعد ورودی ما مثلا ۱۳ تا بود اول، که چنتا...