آسفالت جاده داغ شده و زیر نور مستقیم آفتاب ظهر برق می زند. به تیر چراغ برق های کنار جاده نگاه می کنم. روی هر کدام عکس و نام یک شهید نشسته، مطابق عادت همیشگی ام برای هر شهید صلوات می فرستم. سرعت ماشین زیاد است و فاصله ی تیر ها کم، فرصت نمی شود "و عجل فرجهم " ها را بگویم و فاکتور می گیرم. به خودم...
سلام!
بعضی وقتا شعر می گم... این تاپیکو زدم تا از نظرات ارزشمند شما بهره مند بشم و این حرفا! خیلی خوشحال میشم اگه شعر هامو نقد کنید! :)
صدای تیک و تاک ساعت و شب ها که بیدارم
خودم را می فریبم خیره می مانم به دیوارم
تراوش می کند یاد تو و فکر تو و دوری روی تو
از این دیوار و این زندان نامریی...