پاسخ : نوشته های آزاد
صدای شب,سکوت تلخ افکارمومیشکنه ویه مشت واژه ی سردرگم ازاعماق وجودم بیرون میریزه....واسه ی چی؟ واسه ی کی؟
حتی خودم هم نمیدونم چشم های چه کسی به خوندن احساسم دچارمیشه....مریضه نگاه عشق شدم با دستانی خالی ازدروغ ودورویی,دیوانه ی صوت بودن باچشم هایی که هیچگاه غروررانفهمید...