شاملو یه شعری داره
کلمه به کلمه ی این شعرو میشه زندگی کرد؛ میگه:
پرِ پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درنا ها
و به هنگامی که مرغان مهاجر در دریاچه ی ماهتاب پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر به ساحلی دیگر به دریایی دیگر
خوشا پر کشیدن
خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن، مردن به رهایی
آه این پرنده در این قفس تنگ نمیخواند...