• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

کیارش - ۶۸۶۳

  • شروع کننده موضوع
  • #1

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,366
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
کتاب‌های خوانده شده:

× ۱۹۸۴ - جورج اورول
× بی‌وتن - رضا امیرخانی
× بعضی‌ها هیچ‌وقت نمی‌فهمن! - کورت توخولسکی
× بیگانه - آلبر کامو
× دنیای سوفی - یوستین گردر
× دوست بازیافته - فرد اولمن
× سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج - کورت ونه‌گات
× شبِ مادر - کورت ونه‌گات
× گهواره‌ی گربه - کورت ونه‌گات
× مزرعه‌ی حیوانات - جورج اورول
× مسخ - فرانتس کافکا

توضیحات:

۱- کتاب‌ها بر اساس حروف الفبا مرتب شده‌ن.
۲- فقط کتاب‌هایی رو اینجا قرار می‌دم که بخوام درموردشون چیزی بنویسم و قرار نیست در مورد هر کتابی که خوندم چیزی بنویسم!
۳- همه اینو می‌گن منم می‌گم. من نقد بلد نیستم. اصلاً در حدی کتاب نخوندم که بتونم درست نقد کنم. چیزایی که این پایین نوشتم صرفاً نظرات شخصیم بوده.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,366
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
بیگانه - آلبر کامو

بیگانه | آلبر کامو | ترجمه‌ی امیر جلال‌الدین اعلم | نشر نیلوفر

بیگانه داستان مردیه به نام مورسو که با زندگی بیگانه‌ست. بیگانه حدود صد صفحه‌ست و یه داستان کوتاه محسوب می‌شه ولی روند داستانی کتاب می‌شه گفت نسبتاً کنده. مادر مورسو می‌میره؛ مورسو یه آدمو می‌کشه و در آخر محاکمه می‌شه. کتاب خیلی داستان‌محور نیست و کامو بیشتر روی شخصیت و افکار مورسو مانور داده تا روی داستان. البته از چاشنی داستان برای انتقال افکارش خیلی خوب استفاده کرده.
همون‌طور که گفتم بیگانه با مرگ مادر مورسو شروع می‌شه: «امروز مامان مرد؛ شاید هم دیروز. نمی‌دانم.»
همین جمله‌ی اول به اندازه‌ی کافی نمایانگر شخصیت مورسو هست. مورسو آدمیه که نسبت به وقایع اطرافش خیلی بی‌تفاوت شده. مورسو از زندگیش لذّت نمی‌بره. از صحبت کردن با آدمای دیگه لذّت نمی‌بره. هرکاری رو صرفاً به خاطر انجام دادنش انجام می‌ده.

یکی از بهترین قسمت‌های کتاب اون روز تعطیلی بود که مورسو سر کار نمی‌ره. به نظرتون چی‌کار می‌کنه؟ پنجره‌ی رو به خیابون رو باز می‌کنه، یه صندلی واسه خودش جور می‌کنه و تمام روز رو با نگاه کردن به خیابون سپری می‌کنه. طی کلّ اون زمان مورسو نسبت به کاری که داره انجام می‌ده، هیچ احساسی نداره و این کارو صرفاً به خاطر این انجام می‌ده که کار دیگه‌ای برای انجام دادن نداره. و در نهایت وقتی چشماش از نگاه کردن به خیابون خسته شدن با خودش فکر می‌کنه: «به هر حال یکشنبه هم گذشت، حالا دیگر مامان به خاک سپرده شده بود، من کارم را از سر خواهم گرفت و، خلاصه، هیچ چیز عوض نشده بود.»

جلوتر که می‌ریم مورسو یه عربو می‌کشه. چرا؟ به نظرم خودش هم نمی‌دونه! به قسمت محاکمه می‌رسیم که نقطه‌ی عطف داستانه. مورسو محاکمه و محکوم به مرگ می‌شه. تا آخر زندگی مورسو تغییری تو شخصیتش احساس نمی‌شه. در نهایت، وقتی فقط دو صفحه از کتاب باقی مونده، ارزش زندگی رو می‌فهمه. ولی به هیچ عنوان پشیمون نیست. حتّی نسبت به کشیشی که می‌خواد براش دعا بخونه تا رستگار بشه واکنش نشون می‌ده چون عقیده داره همین‌طوری رستگار هست و نیازی به دعای کشیش نداره.

از نظر مفهوم بیگانه یه کتاب گیج‌کننده‌ست. کامو علّت این که جامعه مورسو رو به عنوان یه عضو قبول نمی‌کنه راست‌گویی بیش از حدّ مورسو می‌دونه. ولی مورسو به عنوان یه شخصیت راست‌گو هم شخصیت معناداری نیست. مورسو پر از خالیه! من زیاد با فلسفه‌ی تفکّر مورسویی (!) موافق نبودم. آیا کامو سعی بر این داشته که ما رو به راست‌گویی و تظاهر نکردن تشویق کنه؟ بعنی همه باید مثل مورسو رفتار کنن؟ یعنی واقعیت زندگی اونطوری که ما الان می‌بینیم نیست؟ اینا سؤالاتی هستن که بعد از خوندن کتاب تو ذهنتون ایجاد می‌شه؛ ولی جوابشون رو تو این کتاب پیدا نمی‌کنید. همچنان دارم به این فک می‌کنم که کامو با نوشتن بیگانه به جز اون حسّ پوچی که بعد از خوندن کتاب به آدم القا می‌شه، سعی در رسوندن مفهوم دیگه‌ای هم داشته یا نه.

متن کتاب خیلی روون نبود ولی خوندنش سخت هم نبود. بیشتر از کتابای دیگه نیاز به توجّه و دقّت داشت. توصیف‌هاش خوب بود. مخصوصاً تو توصیف حالات و طرز تفکّر مورسو خیلی خوب عمل کرده بود. فصل‌بندیش هم راضی کننده بود.
بیگانه یه کتاب تأثیرگذاره. اوّلین کتابی از کامو بود که می‌خوندم و من رو به خوندن بقیه‌ی کتاب‌های کامو هم علاقه‌مند کرد.
پتانسیل چند بار خونده‌شدن هم داره. بنده ترجمه‌ی امیر جلال‌الدین اعلم رو خوندم. بعضی جاها متنش ثقیل می‌شد. چون می‌گن ترجمه‌ی خشایار دیهیمی (نشر ماهی) بهتره پیشنهاد می‌کنم اون رو تهیه کنید.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,366
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج - کورت ونه‌گات

سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج | کورت ونه‌گات جونیور | ترجمه‌ی علی‌اصغر بهرامی | انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

کتاب زندگی فردی به نام بیلی پیل‌گریم رو روایت می‌کنه. بیلی در زمان جنگ تو ارتش آمریکا خدمت می‌کرده و تو آلمان اسیر می‌شه و به درسدن منتقل می‌شه. تو درسدن آلمان‌ها اونارو به محلی به نام سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج می‌برن و به اسارت می‌گیرن. تو همین زمان بمب‌باران درسدن در سال ۱۹۴۵ اتفاق می‌افته. بیلی از این بمب‌بارون جون سالم به در می‌بره. وقتی جنگ جهانی تموم می‌شه بیلی به آمریکا برمی‌گرده و ازدواج می‌کنه. یکی از شب‌ها یه بشقاب‌پرنده بیلی رو می‌دزده و با خودش به سیّاره‌ی ترالفامادور می‌بره. ترالفامادوری‌ها بیلی رو تو باغ‌وحش سیّاره‌شون به نمایش می‌ذارن و اونجا بیلی واقعیت‌های مهمی رو در مورد زمان و بُعد چهارم از ساکنین ترالفامادور یاد می‌گیره. بیلی به زمین برمی‌گرده و بعد از مرگ زنش تلاش می‌کنه مردم رو از اون واقعیت‌ها آگاه کنه؛ ولی کسی حرفاش رو باور نمی‌کنه. در آخر هم به ضرب گلوله می‌میره.

«بیلی پیل‌گریم، در بُعد زمان، چندپاره شده است.»
بیلی می‌تونه در زمان سفر کنه؛ البته به صورت غیرارادی. داستان به صورت خطّی که من گفتم روایت نمی‌شه. ما اوّل با بیلی در آلمان همراه می‌شیم؛ وقتی بیلی و دوستاش هنوز اسیر نشدن. بعد از اون بیلی در زمان سفر می‌کنه و ما هم با بیلی در زمان سفر می‌کنیم. داستان به صورت فلش‌بک‌ها و فلش‌فورواردها از این سفرهای بیلی گفته می‌شه.
این شیوه‌ی روایت داستان ممکنه تکراری باشه ولی نویسنده ازش خیلی خوب استفاده کرده. با این که داستان خیلی اینور و اونور می‌پّره ولی خواننده به هیچ وجه گیج نمی‌شه و این توانایی نویسنده رو نشون می‌ده.

موضوع اصلی کتاب، همون‌طور که تو فصل اول عنوان می‌شه، بمب‌باران درسدنه. ولی نویسنده موضوع درسدن رو به تمام دنیا گسترش می‌ده و در مورد خیلی چیزها صحبت می‌کنه. تو این کتاب ونه‌گات در قالب طنز از سلاح‌های جنگی، انجیل و فرهنگ غالب آمریکا انتقاد می‌کنه.

نثر داستان خیلی روون و صمیمی بود؛ و آمیخته با طنز بی‌نظیری که ازش به عنوان کمدی سیاه نام می‌برن. من از این که متن کتاب چقد روونه خیلی لذّت می‌بردم. تصوّر کنید؛ اون همه موضوعات مختلف برای شرح دادن، در کنار سفرهایی که بیلی تو بعد چهارم انجام می‌ده... واقعاً روون نوشتن همچین متنی کار هر نویسنده‌ای نیست. ونه‌گات خیلی خوب از پس این کار براومده. متن خیلی جذّاب هم هست و وقتی شروع به خوندن کتاب می‌کنید دیگه نمی‌تونید کنارش بذارید.

از فصل اوّل نویسنده به صورت مکرّر به بمب‌باران درسدن اشاره می‌کنه ولی توضیح مفصّلی نمی‌ده. در نهایت سیر داستانی کتاب تازه تو فصل هشت (از ده) به بمب‌باران می‌رسه. این باعث می‌شه وقتی بالاخره شرح واقعه رو می‌خونیم اوج داستان از لحاظ هیجان شکل بگیره. در مورد سفر بیلی به ترالفامادور هم از این تکنیک استفاده شده. وقتی بالاخره به شرح سفر بیلی می‌رسیم می‌خونیم:
بلندگو گفت: «به سفینه خوش آمدید آقای پیل‌گریم. سؤالی هست؟»
بیلی لبهایش را لیسید، کمی فکر کرد و سرانجام پرسید: «چرا من؟»
«این سؤال بسیار زمینی است، آقای پیل‌گریم. چرا شما؟ اگر این‌طور باشد، چرا ما؟ بدین ترتیب اصلاً می‌توانید چرا هر چیز دیگری را نیز مورد پرسش قرار دهید. زیرا این لجظه صرفاً وجود دارد، همین. آیا هیچ‌وقت یک ساس را که در کهربا به دام افتاده باشد، دیده‌اید؟»
«بله.» در واقع بیلی در دفتر کار خود از یک گلوله کهربای صیقل خورده، به عنوان وزنه روی کاغذ استفاده می‌کرد. درون این گلوله‌ی کهربا، سه کفشدوزک گرفتار آمده بودند.
«بله. می‌بینید آقای پیل‌گریم؟ همه اینجاییم، گرفتار درکهربای این لحظه: چرا ندارد.»
از نقل قول کردن این قسمت کتاب یه هدف دیگه هم داشتم. نکته‌ای که درمورد این کتاب نظرم رو جلب کرد جبرگرایی ترالفامادوری‌ها، بیلی و البته نویسنده بود؛ که نمونه‌ش تو همین متن بالا کاملاً مشهوده. تو متن کتاب خیلی از جاها در پس‌زمینه به این نکته اشاره می‌کنه. و البته در یه مورد هم یکی از ترالفامادوری‌ها به صراحت این مطلبو می‌رسونه: «من سی و یک سیّاره‌ی مسکون جهان را دیده‌ام، و گزارش‌های صد سیّاره‌ی مشابه را نیز مطالعه کرده‌ام. تنها در زمین، سخن از اختیار است.»

سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج کتابیه که شاید در نگاه اوّل جذبتون نکنه؛ ولی مطمئن باشید از خوندنش پشیمون نمی‌شید. با تشکّر از مسئولین و دست‌اندرکاران کتاب‌خوانی گروهی چهاردهم که ما رو به خوندن این کتاب ترغیب کردن. ؛؛)

پی‌نوشت: من با این اسم آقای ونه‌گات مشکل دارم. تا جایی که من اطّلاع دارم Kurt در آمریکا کِرت تلفّظ می‌شه و ایشون هم آمریکایی بودن. ولی همه جا می‌نویسن کورت! منم اینجا به جلد کتاب اقتدا کردم و از کورت استفاده کردم ولی کرت درسته. :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,366
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
بعضی‌ها هیچ‌وقت نمی‌فهمن! - کورت توخولسکی

بعضی‌ها هیچ‌وقت نمی‌فهمن! | کورت توخولسکی | ترجمه‌ی محمد حسین عضدانلو | نشر افراز

این کتاب سیر داستانی خاصّی رو دنبال نمی‌کنه. مجموعه دل‌نوشته‌های نویسنده‌س که هرکدوم در قالب یه فصل کوتاه چهار پنج صفحه‌ای اومدن.
شاید اگه کمی با زندگی نویسنده آشنا بشیم، کتابش رو بهتر درک کنیم. کورت توخولسکی -روزنامه‌نگار آلمانی و عضو حزب سوسیالیست مستقل آلمان- این کتاب رو بعد از اتمام جنگ جهانی اوّل نوشته؛ زمانی که نازی‌ها داشتن به قدرت می‌رسیدن و توخولسکی تو شرایط بدی به سر می‌برد. نازی‌ها توخولسکی رو به سوئد تبعید کردن و حق‌التألیف کتاب‌هاش رو ازش گرفتن. نازی‌ها حتّی تابعیت آلمانی توخولسکی هم لغو کردن.

از این کتاب انتظاری رو که از یه شاهکار ادبی دارید، نداشته باشید. قلم نویسنده ساده، بی‌تکلّف و طنزآمیزه. متن کتاب با لحن محاوره‌ای ترجمه شده که باعث می‌شه حس کنید نویسنده مثل یه دوست کنارتون نشسته و داره باهاتون درد دل می‌کنه.
کتاب در مورد موضوعات مختلف و پراکنده‌ای صحبت می‌کنه ولی درون‌مایه‌ی همه‌ی نوشته‌ها در وهله‌ی اول آدم‌ها هستن. نویسنده بیشتر از هر چیز دیگه‌ای سعی در شناختن آدم‌ها داره و می‌خواد نشون بده آدم‌ها واقعاً چی هستن. در کنارش توخولسکی از نازی‌ها و فاشیسم هم انتقاد می‌کنه.

آدمیزاد دلش نمی‌خواد بمیره، چون نمی‌دونه بعد از مرگ چی به سرش می‌آد. اما برای خودش خیال می‌کنه که می‌دونه. با این حال بازم دلش نمی‌خواد بمیره. آخه می‌خواد همین زندگی رو یکم دیگه ادامه بده. منظورش از یه کم، تا ابده.
به علاوه آدمیزاد موجودیه که میخ می‌کوبه، موزیک دلخراش می‌زنه و واق‌واق سگش رو درمی‌آره. بعضی وقت‌ها هم آروم می‌گیره. اما اون موقعیه که دیگه مرده.
در کنار آدمیزادا موجوداتی هم وجود دارن به اسم انگلوساکسن‌ها و آمریکایی‌ها. ولی ما هنوز درس اونارو نخوندیم. تازه از سال بعد کلاس حیوون‌شناسی داریم.

در کل خوندنش خالی از لطف نیست. با توجه به این که به صد صفحه هم نمی‌رسه وقت زیادی هم ازتون نمی‌گیره.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,366
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
شبٍ مادر - کورت ونه‌گات

شبِ مادر | کورت ونه‌گات جونیور | ترجمه‌ی علی‌اصغر بهرامی | انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

هوارد دبلیو کمبل جونیور که باهاش تو سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج هم برخورد داشتیم، یه نمایش‌نامه‌نویس آمریکاییه که تو بچّگی به همراه خانواده‌ش به آلمان نقل مکان می‌کنن. کمبل تو آلمان ازدواج می‌کنه و ماندگار می‌شه. و با شروع جنگ جهانی تبدیل به «متخصّص مسائل آمریکا در وزارت روشنگری و تبلیغات نازی‌ها» می‌شه. از طرفی آمریکایی‌ها هم دست روی دست نمی‌ذارن و کمبل رو برای جاسوسی استخدام می‌کنن.
با پایان جنگ کمبل به عنوان یه جنایت‌کار نازی دستگیر می‌شه. ولی آمریکایی‌ها فراری‌ش می‌دن. کمبل یه مدّت در انزوا زندگی می‌کنه و در آخر به اصرار خودش محاکمه می‌شه.
در ابتدای داستان کمبل تو زندان به سر می‌بره و داره اعترافات خودش رو روی کاغذ میاره. در حقیقت کل کتاب همون اعترافات کمبله. ونه‌گات اولّ کتاب یه مقدّمه نوشته و بعد از اون یه قسمت با عنوان «مقدمه‌ی ویراستار» وجود داره که آخرش رو خود ونه‌گات امضا کرده. در حقیقت می‌خواسته روی این که کتاب رو کمبل نوشته تأکید کنه و این حس رو به خواننده القا کنه که ونه‌گات فقط ویراستار متن اعترافات بوده.

اخطار: اگه کتاب رو نخوندید بهتون پیشنهاد می‌کنم این قسمت هم نخونید و مستقیم از اینجا برید سراغ پاراگراف آخر. اگه با لو رفتن داستان کتاب مشکلی ندارید، ادامه بدید. :د

[quote author=مقدمه‌ی کتاب به قلم مترجم]
... اما مضمون اصلی شب مادر مسئله‌ی هویت است. همه‌ی آدم‌های رمان دو یا بیش از دو شخصیت دارند: اینان کدام‌یک از این دو شخصیت‌اند؟ یکی؟ هر دو؟ هیچ‌کدام؟ و با کدام ترازو؟
[/quote]
خب با یه داستان جاسوسی طرفیم. هر موقع یه شخصیت جدید وارد داستان می‌شه می‌تونید مطمئن باشید چهره‌ی واقعیش اون چیزی که نشون می‌ده نیست. تو یه قسمت کمبل هویت واقعی یکی از بهترین دوستاش، زنش و یه سری آدم دیگه که به نوعی امید زندگیش بودن می‌فهمه. بله، همگی جاسوس روس‌ها بودن. ولی کمبل اهمیتی نمی‌ده؛ برمی‌گرده پیش دوستاش و باهاشون ورق بازی می‌کنه. نویسنده می‌خواد رو نکته‌ی اخلاقی داستان که تو مقدّمه آورده تأکید کنه: «ما همان چیزی هستیم که بدان تظاهر می‌کنیم، پس همیشه باید مواظب باشیم ببینیم به چه چیزی تظاهر می‌کنیم.»

تو اکثر آثار کورت ونه‌گات ته‌مایه‌هایی از پست‌مدرنیسم به چشم می‌خوره. این رمان هم از این قاعده مستثنی نیست. یکی از عالی‌ترین نمونه‌های پست‌مدرنیسم که تو این کتاب دیدم تو آخرای داستان بود؛ جایی که شخصیت اصلی داستان دیگه هدفی برای ادامه‌ی زندگی نداره. کمبل بی‌هدف تو خیابونا را می‌افته و خودش و بقیه‌ی آدم‌های تو خیابون رو مثل سوسک‌های شب‌تابی می‌بینه که تنها واکنشی که نسبت به هم نشون می‌دن «درخشیدن»ه.

ولی چرا کمبل شوق و اشتیاق خودش رو برای ادامه‌ی زندگی از دست داده؟ به نظر نویسنده کمبل بیمار نیست؛ بلکه دنیایی که توش زندگی می‌کنه بیماره. دنیایی که آدماش همه شیزوفرنی دارن. یونیفرم ضد یهود کمبل که به جای ستاره‌های پنج‌پر پرچم آمریکا، ستاره‌ی شش‌پر روش حک شده، رفتار مشابه مأمورای اس‌اس و آمریکایی‌ها وقتی به خونه‌ی متّهما حمله می‌کنن... همه و همه می‌خوان دوگانه بودن، عوضی بودن و اشتباه بودن این دنیا رو نشون بدن. می‌خوان نشون بدن با این که هر روز جنایت‌کارای جدیدی محاکمه و اعدام می‌شن، دنیا همچنان بیمار باقی می‌مونه. کمبل هم یه آدم دیگه تو این دنیاس که انگشت اتهام به سمت‌ش گرفته شده و مدرکی هم برای دفاع از خودش نداره.

در انتها کمبل که خودش نمایش‌نامه‌نویس ماهری بوده، وقتی دیگه نقشی برای بازی کردن نداره، خوب می‌فهمه که نمایش‌نامه‌ی زندگیش بالاخره باید تموم بشه. یه حالت مریضی بهش دست می‌ده و فقط وقتی که چند نفر میان و به مأمورین اسرائیل تحویلش می‌دن خوب می‌شه.

به نظرم شب مادر خیلی به سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج ونه‌گات نزدیکه؛ حداقل بیشتر از گهواره‌ی گربه. حتی تو مقدمه یه بار از عبارت «بله، رسم روزگار چنین است.» استفاده کرده بود که برام جالب بود. نسبت به این عبارت شرطی شدیم دیگه. :د
من همین سه تا کتاب رو از ونه‌گات خوندم. در این که سلّاخ‌خانه شاهکار ونه‌گاته شکّی نیست. ولی اگه بخوام کتابا رو از خوب به بد مرتب کنم، بعد از سلّاخ‌خانه، شب مادر رو در رتبه‌ی دوّم قرار می‌دم.
این کتاب بیشتر، خیلی بیشتر از سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج به موضوع جنگ پرداخته. پس اگه علاقه‌ای به شنیدن داستان‌های مرتبط با نازی‌ها ندارید بهتون توصیه‌ش نمی‌کنم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,366
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
دوست بازیافته - فرد اولمن

دوست بازیافته | فرد اولمن | ترجمه‌ی مهدی سحابی | نشر ماهی

دوست بازیافته داستان دوستی دو تا دانش‌آموز چهارده پونزده ساله‌ی آلمانی رو روایت می‌کنه؛ هانس شوارتز یهودی از طبقه‌ی متوسّط جامعه و کنراد هوهنفلس که از اشراف‌زادگان آلمانیه.
داستان از اینجا شروع می‌شه که کنراد به مدرسه‌ی هانس میاد و هانس که تا حالا هیچ دوست صمیمی‌ای نداشته، تصمیم می‌گیره باهاش دوست بشه. چون فکر می‌کنه کنراد با معیارهای ایده‌آلیستی دوستی تو ذهنش مطابقت داره.
همین‌طور که این دو نفر با هم صمیمی‌تر می‌شن، کم‌کم نظام هیتلر تو آلمان روی کار میاد. از اونجایی که این نظام میونه‌ی خوبی با یهودی‌ها نداره، اوضاع برای هانس و خانواده‌ش وخیم می‌شه. تغییر همه‌جا به چشم می‌خوره. و این تغییرات باعث می‌شن فاصله‌ی بین هانس و کنراد بیشتر و بیشتر بشه.

مهم‌ترین ویژگی مثبت این کتاب پرداختن به تمام جزئیاتِ لازم به اندازه‌ی کافی، در چارچوب حجم محدود کتابه. اولمن نویسنده‌ی ماهریه و خیلی خوب تونسته مفاهیمی که می‌خواد بگه رو تو کتاب بگنجونه. اولمن «مانند همه‌ی نقاشان خوب می‌داند چگونه جزئییات تصویری را که می‌خواهد بکشد در چارچوب محدود بوم جا دهد. حال آن که نویسندگان، متأسفانه، برای نوشتن تا بخواهند کاغذ در اختیار دارند.»[nb]مقدّمه‌ی کتاب به قلم آرتور کوستلر[/nb]
وقت خوندن کتاب به ندرت حس می‌کنید قسمتی از متن زائده یا خوب پرداخته نشده؛ روی همه‌چیز به اندازه‌ی مناسب کار شده. بعضی وقت‌ها این اندازه‌ی مناسب یه جمله‌ی کوتاهه و بعضی وقت‌ها سه چهار فصل از فصل‌های کوتاه کتاب. به عنوان مثال وقتی هانس، برای اوّلین بار کنراد رو به خونه‌شون دعوت می‌کنه، کلّ این دعوت ناگهانی تو یه جمله‌ی ناگهانی خلاصه شده؛ که باعث می‌شه خواننده مثل کنراد، از این دعوت جا بخوره. ولی بعد از اون دو فصل از کتاب فقط به توصیف خونه‌ی هانس می‌پردازه و بعد از اون هم دو فصل دیگه به توصیف پدر و مادرش اختصاص داره. این ویژگی کتاب ناخودآگاه منو یاد ابوالفضل بیهقی و «ایجاز در عین اطناب»ش انداخت. :D

به شخصه خیلی جاها با شخصیت اول همزادپنداری می‌کردم و این خودش به جذّاب‌تر شدن کتاب کمک کرد. ترجمه‌ی مناسب و پایان‌بندی فوق‌العاده که با یه جمله تمام چیزی که خواننده حدس می‌زنه رو نقش بر آب می‌کنه، از دگر ویژگی‌های مثبت این کتابن. تشبیه‌ها و توصیف‌های جالبی هم توش پیدا می‌کنید. مثلاً این قسمت:
خیلی خوب به یاد می‌آورم که چگونه پدر یکی از دختران کوچک خود را که روی تاب نشسته بود هرچه محکم‌تر هل می‌داد و چگونه سفیدی پیراهن دخترک و سرخی موهایش، شمع روشنی را برایم تداعی می‌کرد که به سرعت در لابه‌لای شکوفه‌های زمردی سیب در حرکت باشد.

صفحاتی از کتاب بودن که من وقت مطالعه‌شون حس می‌کردم دارم درس تاریخ می‌خونم. و از اون‌جایی که هیچ آشنایی قبلی با تاریخ امپراتوری آلمان نداشتم، خوندن این صفحات برام لطفی نداشت. به جز این یکی دو صفحه، بقیه‌ی کتاب خیلی جذبتون می‌کنه. متن به هیچ وجه واسه خواننده خسته‌کننده یا تکراری نمی‌شه و هرچقد به آخرای کتاب نزدیک می‌شیم، به لطف سیر داستانی مناسب کتاب، جذّاب‌تر هم می‌شه.

دوست بازیافته یه کتاب کنکوریه. به این معنی که با توجّه به حجم کمش، حتّی یه آدم کنکوری هم می‌تونه تو فاصله‌ی چندتا زنگ تفریح بین درساش مطالعه‌ش کنه. البته در صورتی که وقتی مطالعه رو شروع کرد، بتونه کتابو زمین بذاره.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,366
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
گهواره‌ی گربه - کورت ونه‌گات

گهواره‌ی گربه | کورت ونه‌گات جونیور | ترجمه‌ی علی‌اصغر بهرامی | نشر افق

گهواره‌ی گربه چهارمین رمان کورت ونه‌گات، نویسنده‌ی معاصر آمریکاییه. نوشتن این کتاب ونه‌گات رو عاید یه مدرک دکترای افتخاری در رشته‌ی انسان‌شناسی کرد. گهواره‌ی گربه یه رمان پست‌مدرن دیگه‌ست که گاهی وقت‌ها اون‌قدر پست‌مدرن می‌شه که دل آدم رو می‌زنه. از طرفی، این کتاب شاید متفاوت‌ترین نوشته‌ی ونه‌گات باشه. تو این کتاب، ونه‌گات در کنار دید انتقادی که مشابه‌ش تو سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج و شب مادر وجود داره، عقاید خودش رو در مورد مسئله‌ی زندگی روی کاغذ میاره. پس گهواره‌ی گربه حامل مهم‌ترین حرف‌های ونه‌گاته. یعنی حقیقت زندگی از دید ونه‌گات.

«روزی که دنیا به آخر رسید.»
داستان از اونجا شروع می‌شه که شخصیت اوّل رمان، به فکر نوشتن یک کتاب درباره‌ی روز بمب‌باران اتمی هیروشیمای ژاپن می‌افته. در همین ابتدا راوی از آیین باکونونیسم حرف می‌زنه. باکونونیسم، زاییده‌ی ذهن ونه‌گاته. خواننده حین مطالعه‌ی کتاب تو داستان غرق می‌شه و باکونونیسم رو وسیله‌ای برای جلو بردن سیر داستان می‌بینه. ولی اگه از بیرون به کتاب نگاه کنیم، برعکسه؛ یعنی داستان وسیله‌ایه برای شرح آیین ونه‌گات. این امر باعث شده داستان کتاب در بعضی قسمت‌ها نخراشیده به نظر برسه. به عنوان مثال همون اوایل کتاب، شخصیت اوّل به بهانه‌ی نوشتن مقاله‌ای در مورد یکی از میلیونرهای آمریکایی، عازم سن‌لورنزو می‌شه. سن‌لورنزو یه کشور تخیّلی تو دریای کاراییبه. شخصیت اوّل مذکور حتّی رئیس‌جمهور سن‌لورنزو هم می‌شه ولی تنها کاری که اون‌جا انجام نمی‌ده، مقاله‌نویسیه! یا قسمت‌هایی از کتاب که هیچ تأثیری تو روند داستان ندارن و فقط به خاطر مفهومشون تو کتاب گنجونده شده‌ن.
نسبت به کتاب‌های دیگه‌ی این نویسنده (که من خوندمشون. :‌دی) ، تو گهواره‌ی گربه لحن ونه‌گات خشک‌تره و خبری از لحن سوزناک سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج نیست؛ که باعث می‌شه مطالعه‌ی گهواره‌ی گربه نسبت به آثار دیگه‌ی این نویسنده، مشکل‌تر باشه. به این دلایله که گهواره‌ی گربه از لحاظ نثر و ساختار ادبی، از کتاب‌های دیگه‌ی ونه‌گات مثل سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج، ضعیف‌تر قلمداد می‌شه؛ ولی همچنان تو سطح خیلی خوبی قرار داره.

«برای افکار بشر، سقفی وجود دارد.»[nb]ونه‌گات نویسنده‌ی خوش‌ذوقیه. There is a ceiling on human thoughts اسم یکی از تابلوهای نقّاشی باقی‌مونده از این نویسنده‌ست که اینجا می‌تونید ببینیدش.[/nb]
گهواره‌ی گربه یه کتاب چند بُعدیه. می‌تونید بدون فکر کردن به مفاهیمش به عنوان یه داستان علمی-تخیّلی بهش نگاه کنید و از خوندن کتاب لذّت ببرید. می‌تونید به عنوان یه کتاب ضدّجنگ بهش نگاه کنید که تکنولوژی و سیاست آدم‌ها در مقابل این تکنولوژی رو با طنز ونه‌گاتی نقد می‌کنه. می‌شه به عنوان یه کتاب فلسفی، یا مذهبی بهش نگاه کرد. می‌شه بهش اقتدا کرد و به مفاهیمش «ایمان» داشت.
کتاب فصل‌های خیلی کوتاهی داره. هرکدوم از این فصول، جدا از هم‌دیگه، جای نقد و بررسی دارن. در مورد هر کالیپسویی[nb]کالیپسو به اشعاری که تو کتاب مقدّس باکونونیست‌ها اومده اطلاق می‌شه.[/nb] که تو کتاب اومده می‌شه چند صفحه مطلب نوشت که متأسفانه نوشتنشون اینجا خارج از حوصله‌ی من و شماست.
عنوان کتاب رو مثال می‌زنم. گهواره‌ی گربه معادل انگلیسی نخ‌بازی یا به قول مترجم کتاب، برچینک‌بازیه. به بازی بچه‌گانه‌ست و این‌طوریه که چند تا نخ از بین انگشت‌های دستشون رد می‌کنن و باهاش شکل‌های مختلفی می‌سازن. تو کتاب، سازنده‌ی بمب اتم روزی که بمب روی هیروشیما انداخته می‌شه تو اتاقش نشسته و داره نخ‌بازی می‌کنه. نویسنده این‌طوری دانشمندها و دولت آمریکا رو مورد انتقاد قرار می‌ده و بمب‌های اتمی رو به بازیچه‌های اونا تشبیه می‌کنه. بازیچه‌هایی که معلوم نیست با بازی دادن اونا چه بلاهایی به سر بشر خواهد اومد.
حالا ببینید ونه‌گات چطور از یه عنوان ساده، برای رسوندن دو تا مفهوم که ربطی به هم ندارن استفاده می‌کنه. تو یه قسمت دیگه، ونه‌گات از زبون یکی از شخصیّت‌های کتاب، دیدگاهش رو در مورد دنیا بیان می‌کنه و باز هم از گهواره‌ی گربه استفاده می‌کنه. ونه‌گات دنیا رو مثل نخ‌بازی می‌بینه. ما با زندگی بازی می‌کنیم و سعی داریم بفهمیم این شکلی که به وجود میاد شبیه چیه. ولی شکلی در کار نیست؛ حقیقتی در کار نیست یا اگه هست اصلاً مهم نیست. همه‌ی این‌ها فقط یه سری نخ در هم پیچیده‌ست. «نه گربه‌ی مرده‌شور برده‌ای در کار است و نه گهواره‌ی مرده‌شور برده‌ای.»

پی‌نوشت. (خیلی سعی کردم این قسمتو نگم ولی نشد. :-") کتاب خیلی جای بحث داره، خیلی! افسوس می‌خورم که اینجا جای حرف زدن در موردشون نیست. و افسوس می‌خورم که این کتاب دو دوره برای کتاب‌خوانی گروهی انتخاب شده ولی -به هر دلیلی- هنوز هم به اندازه‌ی کافی به این کتاب پرداخته نشده.
خلاصه این که شما گهواره‌ی گربه رو بخونید و در موردش بحث کنید که مثل من افسوس نخورید. :D
 
بالا