• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

  • شروع کننده موضوع s!na
  • تاریخ شروع

این پادکست رو چطور ارزیابی میکنید؟

  • عالی

    رای‌ها: 78 47.9%
  • خیلی خوب(تا زمانی که رای‌ه عالی بیشتر باشه این خیلی خوب می‌مونه :-")

    رای‌ها: 57 35.0%
  • نظری ندارم.

    رای‌ها: 28 17.2%

  • رای‌دهندگان
    163
وضعیت
موضوع بسته شده است.

TMNT

علی‌سینا
ارسال‌ها
2,264
امتیاز
2,985
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب 1
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

به نقل از s!na :
چقدر پیچیده شد! خلاصش اینه که من لایک میخوام ، تازه امروز از خواهرام به زور زدم جلو :-" یاری کنید ملت.
ویدئو رو خیلی شدیدن پایم. چون آهنگه پس زمینه هم نداره دیگه خیلی راحت تره
مشکلش این جاست که پادکست ویدئو رو فقط پسرا میتونن بدن :|
مشکلش چیه؟ حجاب و رعایت میکنن بچه ها :-" مگه نه بچه ها ؟ :-"
 

aliabedini

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
377
امتیاز
742
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
ریاضی کامپیوتر
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

به نقل از علی‌سینا :
مشکلش چیه؟ حجاب و رعایت میکنن بچه ها :-" مگه نه بچه ها ؟ :-"
اره بچه های ما همه با جنبن :-" اگه بشه چی میشه اما باید محدودیت داشته باشه نه مث این یکی پادکست یه ساعت اگه فیلم باشه اونم یه ساعت دیه خودتون بگین برای درست کردن و دانلود کردن کاربرایی که سرعتشون پایینه چه اتفاقی میفته ~X(
 
  • شروع کننده موضوع
  • #123

s!na

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
587
امتیاز
12,123
نام مرکز سمپاد
حلی ۱
شهر
تهران
داستان دو تاپیک A tale of two topics

ما که حرفی نداریم. تا نیما خوابه و مطهری با گوشیش بازی میکنه و منم اینترنت خواهرامو جمع میکنم تبلیغ کنید. بعد سریع تبلیغارو ور دارید. ;;)

+

اون جی بی رو میبینی پستتو لایک کرده؟ من میدونم دیگه ، الان میره تو اون انجمنای مخفی‌شون که تو یه اتاقه سیاهه با یه لامپه آوویزون که دورش یه چیزی مثله قیف داره که نور رو پخش نکنه و هی با دست میزنن بهش، نقابش رو در میاره ، شمشیره فرانسویه قدیمیش رو میذاره رو میز، میره از طبقه پایین یه آب‌انار‌(آبجو که نداشتن دیگه ، یه کاری نکنید داستان ایراده اسلامی بگیرن بهش دیگه) مونده و گرم میاره ، پاهاش که چکمه های گُلی دارن رو میذاره رو هم ، روی میز و بعد از دو قلپ یه عاروق میزنه میگه ، هوی نیما مدیر کله، فردا باید بریم اینا که میخوان پادکست تصویری بگیرن رو جمعشون کنیم. مطهری هم که داره از پنجره بیرون رو نیگا میکنه ، یه قدم میاد عقب تر ، پنجره رو پیش میکنه و میگه ، بله ، موافقم. نیما میگه کسی نقشه تاپیکایی که اینا توش کار میکنن رو داره؟ همید سراسیمه درو باز میکنه و میگه شورشی ها دارند به سمت روستا می‌آیند، هر چه سریع تر آماده فرار شوید. مطهری گوشیش رو میذاره تو جیبش، میگه من اسب هارو آماده میکنم. نیما هم میگه من مهمات (قلافه شمشیر هاشون، رژه لب و ریمیله اسب ها و ...) رو برمیدارم. جواد هم که حس میکنه بیکاره ، میگه منم بشکه آب انار رو میذارم پشته گاری،بعد همید کلبه رو آتیش میزنه و میاد بیرون. کسی هم دلیلش رو نمیدونه ، همین جوری پیتیکو پیتیکو میرن و میرن. تا برسن به روستای بعدی. و تجدید قوا کنن. اون جا محمد یه اس میده که نمیدونیم محتواش چیه آها نیما هم پنج جوان رشید رو اورده که باهاشون برن با شورشی ها بجنگن، اوه چرا دارید میرید اون کوچه پشتیه.چه خبره اون جا ، عه این کفشه ماله کیه؟ نیما چرا جورابی رو دودکشه؟ هوی ، چیکارش داری میکنی؟ نه هیچی :-" فعلا نمیشه رو این جا ها تمرکز کرد. خب آهان، بعد با اون پنج تا جوان رشید که معلوم نیست چرا باهاشون رفته بود اون پشت و چرا صدای گریه می‌اومد میرن سمته آهنگریه این روستا ، و ازش میخوان تا بهشون مقداری ماده منفجره بده. بعد نیما یکی از اون جوونای رشید رو روی اسب بدون لباس میفرسته سمته شورشی ها ، بکشونتشون سمته تپه های نواحی اون پشت مشتا.
چیزی که ما از اون شورشی ها دیدیم حدوده سیصد نفره سرورم -همید میگه.
تو مگه بیشتر از بیست هم بلد بودی بشمری همید؟ - میگوید نیما.
نه سرورم همید میگوید. صرفا عدده سیصد را شنیده بودم.
شبیخون بعدی شان با بشکه آب اناری بود که شوالیه جواد(شوالیه لقبشه) با خود آورده بود. جی در حالی که داشت نقشه اش را برای نیما توضیح میداد مطهری همچنان داشت اس ام اس بازی میکرد.و نیما ابروهایش را میگی همچی با موهاش یکسان شد و این گونه بود که به اون گفتند جواد باهوش.
رفت از روستاییان بشکه بگیرد که آب انار را تقسیم کند ولی آن ها در آن وقت شب به جواب با آن ظاهره کریهش بشکه نمی‌دادند لذا مجبور شد برود از جنگل های اطراف چوب درخت قطع کند که ماشالله با وعضه کمرش و اتفاقاته اون پشت مشت ها خودش دو روز طول میکشید، در این دو روز بود که مطهری شارژ گوشی اش تموم شد و حوصله‌اش سر رفت و تصمیم گرفت که بیاید و دره تاپیکه پادکست تصویری سمپادیا را تخته کند. البته مطهری باهوش تر از آن بود که خودش جلو بیاید، پس تصمیم گرفت یکی از غلامان را بفرستد ، صدایش را فرانسوی و لبانه بد ریخت را غنچه ای پژمرده کرد و گفت هَــَـَـَـَـــــــــــميـــــــــــــــد؟
همید جواب داد: بله سرورم؟
گفت میروی به دهه رادیو سمپادیا، از توابعه ایالته انجمن های ویژه ، آن تاپیک را به آتش میکشی و برمی‌گردی.
مطهری گفت: وان مور تینگ
همید: بله سرورم؟
مطهری:make it look like an accident
همید با لبخندی ملیح بر لبانش:it already is ,ma lord.

این ده میین تایم:جواد دارد چوبه ظاهره بدش را میخورد، با خود میگوید اگر انقدر ترسناک نبودم ممکن بود الان با بشکه ای در حال اجرای نقشه ام بودم ولی باید با ناخن های تازه اپیلاسیون شده ام چوپ خورد کنم. آه ناخنم. این گونه بود که جواد تصمیم گرفت جراح پلاستیک شود و تغییر چهره دهد ولی فعلا اصله ماجرا. جواد بعد از دو روز تلاشه بی وقفه توانتسه یک بشکه درست کند که انقدر سوراخ دارد مجبور است با دو روزه دیگر هم صرفه آب بندی اش کند که هیچ ، تک تک ناخن های مصنوعیه پا های زشتش را هم به جای میخ استفاده کرده. مِی دِم رِِست این پیس.با توجه به این که مطهری دنبال شارژر میگردد و نیما هم چرت بعد از ظهری اش را میزند ، خودش مجبور میشود به سراغ شورشیان برود. ترجیح میدهد پیراهنش را سر جایش باقی بگذارد تا شورشیان را فراری ندهد و بتواند آن ها را درستو حسابی شکار کند. از آن جایی که آب انار در دوره ‌شان ممنوع بوده و در خانه با سیب زمینی درست میکردند ، چیزی در مایه های اتانوله خالص بوده و طبقه تجربیاته دانشمند مسلمان ، ابوهمیده بیرونی ، اتانول را در آتش بریزی آتش میگیرَ و حال میدَ. جواد از آن جایی که دولوپره لینوکس بود و کله‌اش خوب کار میکرد و آپ تایمه کامپیوترش هم خیلی پایین بود که انگار برایش چیزه خوبی محسوب میشود ، سیستمی طراحی کرد که وقتی بشکه های مونلایت، اهم اهم ، معذرت میخواهم ، بشکه های آب اناره قابله اشتعالش به پایینه تپه میرسیدند و به چادر های شورشی های بد بخت میرسیدند آتش نمیگرفتند، ولی قرار بود آتش بگیرند که، جواد خدا لعنتت کند، شورشی ها از جهته بشکه ها مکانه این ها را پیدا کردند و توانستند بروند جواد را اتش بزنند ، ولی خب جواد باز هم پوست انداخت ، بگذریم، مطهری به دنباله شارژر که بود وقتی دید از اون دور دورا شورشی ها دارند می‌ایند و جواد را بر سر پرچم هایشان زده اند و چون جواد در این جا مجاز از خشتکه جواد بوده، یعنی جواد دارد از درد می‌میرد گفت نکند از این بلا ها سر من بیاورند ،تازه من که خشتکم به شورته دست دوزم وصل است. و چون جنسش از عاج فیل است از سر تا پایم بیشتر می‌ارزد ، ترجیح داد لباسه محلی به تن کند و خودش را بزند به آن راه.نیما هم که چرت بعد از ظهرش از خوابه شبه آدمه دیازپین خورده سنگین تر است هر چه شورشی ها نیزه درش فرو کردند ، ریفلکشنه خاصی نداشت گفتند این بنده خدا یا brain dead است ، یا فلجه شل حاد دارد، بیخیال شویم ، سر نیزه هامان را الکی کند نکنیم. یحتمل به علته پودره نمک های لیتیمی بود که خدا میداند کدام شیر پاک خورده ای در هوا پخش کرده بود. یادتان باشد که دیوار ها سنگی بوده. خب بگذریم. پس این تنها جواده بد بخت بوده که پوستش کنده شده، و خب چون زیادی خفن است و البته مارمولک ، دوباره مثله چی پوست می اندازد ، اصلا میدانستید جواد در حمام صرفا پوست عوض میکند بس که مارمولک است؟ خب همید را میبنیم که تخته به دست آمده و در تاپیک را بر بد بختانی که درش گرفتار شده اند میبندد و از اون سولاخیه دارد کاروسینی که با ایزو اکتانه هشت کربنه قاطی کرده می‌ریزد اون تو و زیپوی کلاس ۱ اش را از جیبه پشتی اش در میاورد ، میگوید برن مادافاکا ، برن.یادش می‌افتد که عه این که حادثه نشد. از این کمرش و حافظه اش غر و لند میکند.به خودش میگوید اه ، کمتر کار کن همیشه کار کن پسر شت ، چه خاکی به سرم کنم حالا؟ میرود یکی از پیرمرد های روستا را می‌اورد ، با دسته ی شمشیرش میزند در پری‌فورال لوبه مغزش ، با خود میگوید وات دا فاک؟ این که به هوشیاری ربطی نداشت ،پیرمرد همچنان با چشم های گنده اش به او زل زده و میگوید پسرم ، عادی است ، کمتر فعالیت کن تا همیشه فعالیت کنی. از توی جیبش کلروفورم می‌اورد میگیرد جلوی دهانه پیرمرد. تا از هوش برود. بعد یک مولوتوف که قرار بود قبلا باهاش با چند تای دیگر افق را آتش بزنند ، با چشب قطره‌ای میچسباند به دست پیرمرد، بعدش زیپویش را با سختی از لای سولاخی دیگری که به موازی همان قبلی در زمین درست کرده با یک سیخ که از جیبش بیرون اورده میکشد بیرون دوباره با چشب قطره‌ای می‌چسباندش به دست پیرمرد و از صحنه جرم متواری میشود. همزمان با رفتن او یک سگ ولگرد می‌اید یک پنجره میشکند و فاک. فاک! آتش هوا میگیرد و دوباره جون میگیرد. این گونه بود که این شد.
این داستان سینه به سینه از اولین کاربره سایت نقل شده.
 

TMNT

علی‌سینا
ارسال‌ها
2,264
امتیاز
2,985
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب 1
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

به نقل از s!na :
ما که حرفی نداریم. تا نیما خوابه و مطهری با گوشیش بازی میکنه و منم اینترنت خواهرامو جمع میکنم تبلیغ کنید. بعد سریع تبلیغارو ور دارید. ;;)
کارای میکسشو خودم میکنم :-" هرچی لایک بود از آن خودت کردی. :ال . خب تاپیکشو بزن
 
ارسال‌ها
660
امتیاز
25,506
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی اسلامشهر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
پژوهشگاه شیمی و مهندسی شیمی ایران
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
تلگرام
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

بنده مکاتباتی با آقایان آرزومند و عالم‌زاده داشته ام که آنها هم موافقت خود را با ضبط ویدئو اعلام داشته اند.
حمایت میشود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #126

s!na

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
587
امتیاز
12,123
نام مرکز سمپاد
حلی ۱
شهر
تهران
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

به نقل از علی‌سینا :
کارای میکسشو خودم میکنم :-" هرچی لایک بود از آن خودت کردی. :ال . خب تاپیکشو بزن
ایت مای شیت، من شده ترکه سایت کنم باید خودم لایکاشو بگیرم.
 
ارسال‌ها
660
امتیاز
25,506
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی اسلامشهر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
پژوهشگاه شیمی و مهندسی شیمی ایران
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
تلگرام
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

آقا من باز تاکید میکنم در کنار ضبط ویدیو دقیقا میشه زیبا ترین دختر سمپادیایی رو هم انتخاب کنیم!
یه کمیته موازی با کمیته پادکست تشکیل میدیم !!
 

lady star

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
278
امتیاز
3,761
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تبریز
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

به نقل از Ali pasha :
آقا من باز تاکید میکنم در کنار ضبط ویدیو دقیقا میشه زیبا ترین دختر سمپادیایی رو هم انتخاب کنیم!
یه کمیته موازی با کمیته پادکست تشکیل میدیم !!
علـــــــــــــــــــِ؟؟!!!! =))
زیباترین دختر سمپادیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟ =))
آقام ابالفضل :))
ببین میتونی جنگ جهانی سوم رو راه بندازی :))
+
خوش به حال سالن های زیبایی :))
نونشون تو روغنه!!!! =))
 

peihaghi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,333
امتیاز
2,348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
تهران
دانشگاه
امیر کبیر
رشته دانشگاه
مکانیک (ساخت تولید)
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

شما رو با این گروه بی نظیر که ویدیوهاشون تو سایت ملعون یوتیوف هست آشنا میکنم .
این گروه ویدیوهای پرمحتوایی در جهت آموزش کودکان در درسهای تاریخ و دینی (اون بخش خاصش !) ساخته و انتشار کرده .
میتونید از این ویدیو های ایده ی کافی بگیرید ! ما هم همکاری خودمون رو اعلام میکنیم
 

ali.mashi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,246
امتیاز
8,840
نام مرکز سمپاد
هاشمــــ II
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

میتونیم حتی موزیک ویدءو بدیم، اولش مطهری میاد میگه :
Oppa , sampad style
سینا با آپ کردنش تو یوتیوب هم بالاخره به فانتزی نهایی خودش ، یک میلیارد لایک، میرسه. :-"

پ.ن: ملت ! انصافتون کجاست؟! سینای مفلوک بدبخت اندازه ی مجموع حرف بزن های این هفته ش و چه بسا بیشتر از اون، واستون داستان "تالیف" کرده؛ ممد 3تکواژ نوشته؛اونوخ تعداد لایکای ممد بیشتره؟ :-" خاک بر فرق سرتون که انقدر بی انصاف قدر ناشناسید. بشکنه اون دست، لای در بره حتی، اون دستی که بی هیچ نمک و سایر ترکیبات معدنی ای نشست اون همه تایپ کزد براتون. :-فغان
 

TMNT

علی‌سینا
ارسال‌ها
2,264
امتیاز
2,985
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب 1
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

به نقل از s!na :
ایت مای شیت، من شده ترکه سایت کنم باید خودم لایکاشو بگیرم.
مگه اینکه از رو "شیت" من رد شی بزارم .
به نقل از Black Death :
میتونیم حتی موزیک ویدءو بدیم، اولش مطهری میاد میگه :
Oppa , sampad style
سینا با آپ کردنش تو یوتیوب هم بالاخره به فانتزی نهایی خودش ، یک میلیارد لایک، میرسه. :-"

پ.ن: ملت ! انصافتون کجاست؟! سینای مفلوک بدبخت اندازه ی مجموع حرف بزن های این هفته ش و چه بسا بیشتر از اون، واستون داستان "تالیف" کرده؛ ممد 3تکواژ نوشته؛اونوخ تعداد لایکای ممد بیشتره؟ :-" خاک بر فرق سرتون که انقدر بی انصاف قدر ناشناسید. بشکنه اون دست، لای در بره حتی، اون دستی که بی هیچ نمک و سایر ترکیبات معدنی ای نشست اون همه تایپ کزد براتون. :-فغان

بهت قول چند تا لایک داده داری تبلیغ میکنی ؟ :))


اگه میخواین به این نظریات جامه‌ی عمل بپوشونین بهتره قبل از 13 جمعش کنید .
 

aliabedini

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
377
امتیاز
742
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
ریاضی کامپیوتر
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

به نقل از علی‌سینا :
اگه میخواین به این نظریات جامه‌ی عمل بپوشونین بهتره قبل از 13 جمعش کنید .

راس میگه باید سریع کار کنیم و مخفی (<
تا سیزده فیلمارو جمع کنین بعد تا 17 وقت دارین درستش کنین
 

شاكسول

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
590
امتیاز
3,498
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اصفهان - تبريز
دانشگاه
علوم پزشکی شهرکرد
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

خوب اين نظر سنجيرو بردارين ب جاش برذارين‌ بچه ها ب نظر شما لايكي ترين پست اين تاپيك مال كي بوده ؟ :-" :D
گزينه هاعم ك مشخصن ديگه!‌ :-" :))
اينهمه داستان نويسي ملتم ب هدر نميره :-" ميتونين يه نشانم واسه همين اعطا كنين حتي!
 

3ggerman

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,718
امتیاز
1,410
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

به نقل از Ali pasha :
آقا من باز تاکید میکنم در کنار ضبط ویدیو دقیقا میشه زیبا ترین دختر سمپادیایی رو هم انتخاب کنیم!
یه کمیته موازی با کمیته پادکست تشکیل میدیم !!
:))
(لایک پاسخ گو نبود , باید نقل قول میکردم :)) )


منم حمایت خودم رو اعلام میکنم :-"
 

كياناز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
719
امتیاز
3,450
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان ۱
شهر
اصفهـان
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

× این پست به احتمال زیاد طولانی خواهد شد و از هیچ‌کدومتون هم انتظار ندارم بخونید ـش.

خوب اوِِل یه اعترافی بکنم؛
درسته که من تو این پادکست وویس دادم،
درسته که واقعا مشتاقم ببینم نتیجه کار چی شده،
درسته که واقعا دوست دارم صدای بچه ها رو بشنوم...
با همه این ها خدا شاهده من وویس رو دادم به نسترنگار و تشریف بردم مسافرت؛ هم اکنون خوشبختانه خونه پشت کامپیوترم نشستم و دانلود پادکست هم همین الان تموم شد . از اونجایی که هر کسی زحمت زیادی برای وویسش کشیده، بر خودم واجب میدونم که نظرم رو در مورد تک تک وویس ها بدم. اما از اونجایی که اکنون نصفه شب میباشد و کابل گوشی بنده نیز در دستان مادر گرام میباشد، ان شا الله فردا گوش کرده و این پست ویرایش خواهد شد. با همه اینا، این 7 صفه رو خوندم.
+
قبل از اینکه فردا بشه و من بخوام این پستو ویرایش بزنم اینم بگم که به جرئت میتونم بگم هیچ دیال آپی ِ بدبختی این پادکستو دان نکرده! برای من به شخصه6-7 دیقه ای طول کشید.

× ویرایش:
اول اینکه شدیدا معترض که چرا این تاپیک قفل شد؟! و من عملا مجبورم پستمُ پ.خ کنم به طوبی تا واسم بزاره... L-:

خوب play رُ فشار دادم؛ شروع. 8->
اهنگ ـای آغاز عالی، حسّ نوستالژیک+یه شادی خاصّی.
مجری اوِل: من واسه پادکست ـای بعدی نگرانم؛ الان با این تعداد کاربر، این تعداد وویس داشتیم، خدا رحم بقیه ـش کنه.
تِزار: صدات کاملا به دور از تصور شخصی ـم بود.
علی پاشا: داداش دو حالت داره. اول اینکه یه جا قایم شدیُ با مشقت فراوان وویس ضبط کردی؛ یا اینکه موادت ته کشیده... :-"
حرفات قشنگ و البته یه جورایی مثِ افکار خودم بودن.
:kmw چند تا بودین شما؟! من 3 تا صدا تشخیص دادم؛ ایده‌ی جالبی داشتین.
ساحل آندِر لاین آبی [ :-"] و اِسپکتِر اگه اشتباه نکنم: خوب، ساحل باید بگم که صدات خیلی شبیه یکی از بچه های فامیل ماس به اسم بردیا؛ و دیگه اینکه این دیگه چه پارکی بود؟ هیچگونه نویزی تشخیص داده نشد.
دُکی ِ خودمُ نسرینُ غزاله: دُکی جون، چقد بین تیکه های مختلف حرفت مکث میکردی! جالب بود واسم.[nb]قابل توجه خودم. :-"[/nb]
نسرین جون، قشنگ دلت پُر بود ـااا !
غزاله جون، عید شوما هم مبارک!
حمیدُ سینا: اون 11 ساعتُ 47 دقیقه‌ی کتابِ خانوم دانشور رو دان کردم؛ اما کو حوصله که بخوام بگوشم؟!
بعدم اینکه حسّ یه بابایی بهم دست داد که میخواد بچّشُ جمع کنهُ کلا بچّه هم خیلی سرکشُ اینا...[nb]سینا رُ میگم.[/nb] سینا تو هم سال پر لایکی رُ برات آرزو میکنم؛ دیگه نشان همکار مدیریت ـم گرفتی.
مریم یا همون جنا: صدات اون‌قدر که انتظار داشتم اُبُهَت نداشت؛ در مورد اون سایتِ ایده‌آلی هم که توضیح دای،‌ إن‌شاالله![nb]با لحن روحانی خوانده شود.[/nb]
مجریِ نمیدونم همون قبلی یا یکی دیگه[ :-/]: به سمپادی بودنم افتخار کردم.
علی سینا: اُه خدای من، صداشُ باش! یه اعترافی هم بکنم اینجا که منم اون "بدرود تا درودی دیگر" رُ از رو تو کُپ زدم. :-"
نگین: خوش بگذره خانوم خوش‌بین. ما هم شوما رُ دوست داریم:] موشیرامیشونه 8->
ارغوان: وای به‌خدا منم همینجوریم؛ یعنی یه زجری میکشم وقتی بخوام حرف بزنم. :-" بعدم اینکه همونجور که در بالا توضیح داده شد تو قسمت حمید؛ به اون بدبخت مفلوک عرض بفرمایین دان کردم، منتها حسّش نی!
زهرا: "واقعا احساس میکنم اینجا بزرگ شدم و خیلی چیزا یاد گرفتم که شاید تو دنیای واقعی نمی‌تونستم به این زودی ها بهشون برسم."
طوبی: دفعه بعد حتما یه ایده بزن! اون روند رشد رُ که گفتی ـا...! من اسمشُ گذاشتم "سیر تکامل یک کاربر" :>
مهشید: بَن نشو دیگه!
جواد.ب: تازه از خواب پا شده بودی؟ واقعا جا خوردم؛ انتظار همون صدای قشنگ قبلیتُ داشتم...
نگار اِم.آر: ما هم شوما رُ دوس داریم.
مجری 3: هاع؟!
بلوفر و مریم از پشت تلفن (!): من یک معتاد سمپادی ـَم. :>[nb]خودمُ میگم.[/nb] حرفاتون و البته همین کمبود امکانات ـتون، قشنگ بود...مرسی خیلی.
ریحانه: ایشالّا!
یه اعترافی بکنم، به این تیکه که رسیده، کم‌کم دارم واسه شنیدن وویس خودم استرس میگیرم.
زهرا.ج: موفق باشی.
خودم: ریدم! :>
کائوچو: الان میخوای ما با این صدای اَدِل اون پشت، نفهمیم تویی؟! اون تبریک ـاُ اینای کلیشه‌ای رُ خوب اومدی. بَن؛ آره بَن.
ویدا: اُمیدوارم.
سهیلُ مَمَرضا: به، چه اینجا تو خونمون بوی فالوده شیرازی خوبی میاد!!! آره، واسه منم خوب نبود.
بابک: آره سمپادیا واسه منم بی‌تاثیر نبوده. شباهت ـارُ قشنگ اومدی؛ پروفایل شخصی. 8-> "میگذره...میگذره" عاشقتم؛ اَدِل ـم خیلی خوش موقع اومد.
ترانه: صدا غاز در میاره. :)) دُرُس میگن؛ دُرُس میگن! نه تایپ من به خاطر چت خوب شد. :-"
دوباره این مجری ـه: ...
بهراد: سازُ بزن بیاد دیگه... آها اومد: 8-> خیلی هم خوب.
پرنیان: بَه بَه. 8-> علاوه بر سازت، صدات هم قشنگ بود.
مجیدُ محمد: خیلی سخت بود به ساسی ِ اون پشت گوش نکنم، به حرفای شما دو تا گوش کنم. :( عملا هم هیچی نفهمیدم، ساسی بزار گوش کنم... :-" نفهمیدم.
ساز مجید: به طور کاملا ناخودآگاه یاد کُره افتادم!
آناهیتا: وای نه دختر! نمیتونم به حرفات گوش بدم، باید پاشم قر بدم؛ کمــــــــک! :-s الان کیاناز در حال رقصیدن بر روی صندلی می‌باشد. عالی.
سپیده: رو شخصیت منم تاثیر داشته...!
اَلی: حال اساسی ِ 92! آره واقعا؛ منم تازگی ـا عیدُ اینا واسم خز شده. سعی میکنم دید ـَمُ عوض کنم. :D
مجری زیر پتو: =)) خوب بود آقا!
مبینا: با تچکّر از زحمات.
مبیناُ سارا: آخه‌ی؛ این وویس مالِ سالِ پیش ـه... هواپیما! :))
ای‌ول گنگنم استایل!
برُ بکس نیشابور: چقد پارازیت میندازین! =)) ای‌ول خستگی ـیم در اومد.
دان: [اسمت سپیده ـس؟! :-"] تولد شوما مبارک! امیدوارم تولدتُ قبلا تبریک گفته باشم. آره، آره، انتظار؛ وگرنه خود عید که ول چیزی ـه! :-" اِ اِ اِ؛ فامیل دور!
نوید: پس آهنگ خودتُ واست انداختن. :-? جان من خوشحالُ شادُ خندان باش. :((
حجّت: به سمپادیا خوش اومدی. نه لهجه تشخیص نمیدم. :-" ای‌ول تیکه اخر.
پوریا:عالی.
پرنیان: وویس ـت نه ها! صدات خلّاقانه بود. منم جزو همون آدم ـای تنفرانگیز هستم که در جوابِ "عید ـه" میگم: خوب که چی؟ نه حالا که فک میکنم حرفات ـم خوبُ جدیدُ خلّاقانه بود.
مازیار: نویسندگی ـت خوبه!
مجری باز: چی بگم خو؟!

عملا تا اینجا یک‌ضرب گوش دادم، حتّی پا نشدم چراغ اتاقمُ روشن کنم؛ به عبارتی بسیار خستهُ کوفتهُ اینا.
تیکه مهم: مرســـــــــــــــــــــــــــی از همــــــــــــــــــــــــــــــــــــه.
 
ارسال‌ها
660
امتیاز
25,506
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی اسلامشهر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
پژوهشگاه شیمی و مهندسی شیمی ایران
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
تلگرام
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

یه سری رایزنی ها در حال انجامه با مدیر کل هایی مثله نیما که در یک فضای سالمی مسابقه برگزار بشه.
خبر خوبی بود!
منتظر خبر های بعدی و تاپیک باشید.
 

Toobiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
940
امتیاز
6,151
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
تهران
مدال المپیاد
شیمی
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : انتشار پادکست عیدانه سمپادیا

خب...
مثل اینکه هر برنامه ای اجرا میشه آخرش باید به دعوا بکشه و از دل و دماغ آدم دربیاد... :D
پاکسازی شد,فعلا هم تاپیک قفل میشه تا عده ای آرامششونو به دست بیارن,اگه لازم بود باز تاپیک رو باز می کنیم... (:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا