• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,827
امتیاز
25,855
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
من وقتی کوچیک بودم
یه سگ پاکوتاه داشتم ناتاشا(الان اونو ندارم یکی دیگه دارم)
بعد هروقت با هرکی بحثم میشد
ناتا رو مینداختم رو سرش...
از موهای شخص مقابل میگرفت
شخص مقابلم شروع ب جیغ جیغ میکرد نمیدونم چرا؟؟؟؟؟
 

آرزو :/

کاربر فعال
ارسال‌ها
37
امتیاز
108
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
زنجان
من کوچولو که بودم یه گربه داشتم بعد این هر چی می دید تو دستم می افتاد دنبالم منم ازش می ترسیدم جیغغغ فرار اونم دنبال من:))
 

miena.m

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
656
امتیاز
8,128
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
فناوری اطلاعات سلامت
اینستاگرام
یک ماه پیش یک یا کریم اومد تو پشت بام خونمون و تخم گذاشت انقدر رفتم بهشون سر زدم که دیگه منو میشناختن و ازم نمی ترسیدن
 

YasinMahdizadeh

کاربر جدید
ارسال‌ها
0
امتیاز
482
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشگاه هنر اصفهان
رشته دانشگاه
معماری
تلگرام
چند وقت قبل، توی مسیر پیاده‌رویم، یه ساربان دو تا شتر می‌آورد. مردم دور شترهاش جمع می‌شدند و ساربان با سواری دادن و یا فروش شیر، درآمد کسب می‌کرد. شترهاش خیلی بامزه بودن :)
شتر اول سه ماهه بود و تقریبا هم قد بودیم ( اون یه مقدار کوتاه‌تر از من بود‌). شتر دوم دو سال و چندی سن داشت و بزرگ و هیکلی بود، قدش از قد من بلند‌تر بود.
یه روز که داشتم پشت بچه‌شتره رو نوازش می کردم، کله اش رو آورد جلو و پوزه‌اش رو آروم به شونه ها و پیرهنم نزدیک‌کرد، خیلی آروم و مهربون.
توی چشم‌هاش نگاه کردم، خیلی ناز بود. چشم‌های سراسر سیاه با مژه‌های بلند. در همون حال که داشتم نازش می‌کردم، یه‌دفعه کله‌اش رو سریع آورد جلو و دماغش رو با پیرهنم پاک کرد! سریع خودم رو کشیدم عقب، دیدم آستین پیرهنم دماغ‌شتری شده :|.
دید که هم قدشم ، فکر کرد که هم سن‌اش هم هستم :)). من ۱۸ سال از تو بزرگترم حیوون! برو با هم سن و سالای خودت شوخی بکن.
 

YasinMahdizadeh

کاربر جدید
ارسال‌ها
0
امتیاز
482
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشگاه هنر اصفهان
رشته دانشگاه
معماری
تلگرام
یه خاطره دیگه هم با گربه‌ دارم، وقتی که کوچیک بودم و مهد‌کودک می‌رفتم، یه بار یه گربه به شدت منو ترسوند و لکنت زبون شدید گرفتم، و بعد از اون تا مدت‌ها از هر موجود زنده‌ای به غیر از انسان می‌ترسیدم! تا این که کم‌کم ترسم ریخت و هم‌اکنون با کلیه حیوانات و به‌خصوص گربه‌ها روابط صمیمانه‌ای دارم و مشکلی باهاشون ندارم :)
 

Sana81

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
1,699
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
:)
سال فارغ التحصیلی
1400
من یدونه اردک داشتم 5 ـ6 سالگیم هرجا که می رفتم می افتاد دنبالم وقتی هم که بغلش می کردی نمی دونم چرا زیر بلوزم قایم میشد( فک کنم خجالت می کشید )
:D:))
من یدونه گربه داشتم حدود 3 4 سال پیش اسم بیکا بود
عادت کرده بود از دست یکی غذا بخوره وقتی توی ظرفش می ریختی نمی خورد یه رو که داشتم بهش غذا می دادم یه گربه دیگه هم اومد که تا اون موقع ندیده بودیمش اونم خواست از غذای بیکا بخوره و دستشو جلو اورد که غذا رو بر داره بیکا عصبانی شد و و با پنجش می خواست به دست اون گربه بزنه که اون گربه جا خالی داد بیکا دست منو زخمی کرد بعد اون داشت زخممو می لیسید
خیلی حس خوبی بود 8->:-b
دوست دارم بیکا و همیشه به یادتم:RedHeartx:>:D<
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,826
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
ما که خاطراتمون همش همین جوجه رنگی ها بود که میخریدیم 4 روز بعد تشییع میکردیم.
چند بارم بچه گربه و سگ و کلاغ و ... پیدا کردیم و اینارو البته مامانمون از خونه مینداخت بیرون
و البته یکبارم رفتم 2 تا طوطی خریدم. ناکس ها یه طوری خودشون رو به موش مردگی زدن که دلم سوخت در قفس رو باز کردم که برن. تا در باز شد فرار کردن و رو هوا پشتک وارو میزدن و به من میخندیدن(داستان طوطی و بازرگان رو خونده بودما...ولی بازم گول خوردم:)))
 
بالا