• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

N!00sha

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
131
امتیاز
470
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
Bodapes
دانشگاه
Makdonald
رشته دانشگاه
پزشکی
خاطرتون از یه حیوون چیه چه خونگی چه غیر خونگی؟
من یادمه وقتی 6سالم بود یه گربه که خیلی ناز بود ولی خونگی نبود شده بود بادیگاردم صبح تا پام و از خونه می زاشتم بیرون را میوفتاد دنبالم تا به مهدم می رسیدم فاصله ی خونه ومهدمم خیلی کم بودبعد ظهرم تا پام و از مهدم می زاشتم بیرون میومد دنبالم و منم اونو گربه ی خودم می دونستم و بهش غذا می دادم ولی اخر اون وفا نکردو منو تنها گذاشت x:
 

Zr74

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
742
امتیاز
4,221
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

این بهترین خاطره نیست ولی یهو یادم افتاد گفتم شاید جالب باشه :)
من یه مدت یه خرگوش داشتم. خیلی دوسش داشتم. x: 8->
بعد یه روز این خرگوشه رو ول کردیم تو حیاط خونه داییم بعد اونجا یه عالمه گل خودرو و علفی و اینا بود. این خرگوشه همه رو ول کرده بود از رُزای باغچه خوشش اومده بود. :D
رُزهارم داییم تازه کاشته بود خیلی حساس بود روشون. ما نشسته بودیم دیدم داییم به این حالت: X-( داره میاد به سمت من که این خرگوشت همه رزها رو خورد! برو جمش کن...
بعد نمی دونم این گلایی که خورده بود چی داشت توش وقتی می خورد خُل می شد. اصن یه وضی... :)) کل قفسش رو میاورد پایین... :D

آخی... خیلی دلم براش تنگ شده... 8->
 

Luna H.

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
468
امتیاز
2,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
گنبدکاووس
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

من که از همه حیوونا میترسم :-ssحتی ماهی :D
یادمه یه بار دوستم جوجه داشت میدونست من حساسم قشنگ گرفت کلشو آورد جلوم منم نزدیک بود سکته رو بزنم :-ss #-o X_X
ولی یه دفعه خونه مادربزرگم که بودم رفتم تو حیاط با عموم یه سگی داشتن اسمش مخمل بود :Dبعد موقعی که رام بود آروم نازش کردم
بعد رفتم تا یه ساعت دستمو با صابون سابیدم!!! :)) :)) :)) :))
ودلمم نمیخواد دیگه تجربه کنم :-"اصلا وابدا [-(
 

tara 20

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,336
شهر
کرمانشاه
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

چن سال پیش یه گربه داشتم .اولا اصلا دوسش نداشتم .همش تو حیاط میذاشتیمش یه بار تازه کفش خریده بودم بعد گذاشته بودمشون تو حیاط .این گربه هِ همه ی کفه شو پاره کرده بود به کارتنش رسونده بود
 

esfrwms

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,325
امتیاز
19,283
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
NSU
رشته دانشگاه
General medicine
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

ی گربه اومده بود خونه پدربزرگم اینا تو حیاطش ی بچه ب دنیا اورد
بعد بچش خیلی پشمالو بود
اسمشو گذاشته بودم پشمک
هر روز بش جیگر میدادیم بخوره
ی روز ی همسایه دزدیش
بعد چن ماه برگشت خودش
ولی الان نزدیک 5-6ماهه ک پیداش نیس
دلم براش تنگیده
نازش میکردی
خوشش میومد
اخی
 

AGHA ALEX

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
97
امتیاز
417
نام مرکز سمپاد
دبیرستان ماندگار فرزانگان6
شهر
تهران
مدال المپیاد
شیمیوکامپیوترتادم مرحله دوم رفتموبرگشتم!!!
رشته دانشگاه
پرستاری
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

يه بار رفاه بوديم طرفاي اردبيل!
يه درياچه داشت اونجا اگه درست يادم باشه به اسم نئور!
رفته بوديم اونجا !
يهو رسيديم به يه گله بزكوهي!!
رييس گله يه بز پيري بود با شاخ هاي بلندو ريش هاي كشيده!
منم مدحوش قيافش وايسادم باهاش بازي كنم!
هي بهش پيله كردم تا بالاخره عصباني شد !
افتاد دنبالم!
منم از شاخاش ترسيدم و د بودو!
از قضا سر رام يك محوطه ي پر از گل بود!
و تقريبا تا بالاي زانو رفتم داخل!
و گند خورد به شلوار و زندگيم!
اين بود خاطره ي من با بزهاي كوهي!!
 

شاكسول

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
590
امتیاز
3,498
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اصفهان - تبريز
دانشگاه
علوم پزشکی شهرکرد
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

يه بار ني ني بوديم يه مرغه رو دنبال كرديم (< نتونستيم بگيريمش اوشون رفتن چقلي مارو پيش شوهر گراميشون نمودن بعد شوهرشون گذاشت :(دنبال ما منم خوردم زمين اوم شروع كرد به نوك زدن :-ssآبكشي شده بودم واسه خودم =)) مطمئنم سردسته ي خروس جنگيا بوده بي تربيت بي شخصيت L-:
 

pucy cat

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
985
امتیاز
2,345
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 4
شهر
تهــران
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

یه هاپو داشتم اسمش دنیل بود بعد با داداشم هرشب میبردیمش گردش و پارک واینا. :-"""
بعد یه شب به داداشم گفتم برو قلادشو ببند بریم قلادشو شل بسته بود
رفتیم تو پارک داشتیم راه میرفتیم یهو قلاده باز شد هاپومم شروع کرد دوییدن
اون میدویید داداشم پشتش میدویید منم پشت اونا میدوییدم. :-"" :))
بعد هی میرفت طرف مردم زنا جیغ میکشیدن. =)))
بعد داداشم گرفتش بعد هزاران کیلومتر دویدن:-ال
 

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,360
امتیاز
9,950
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
باهنر کرمان
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

از مدرسه اومدم خونه.
مامانم بعد از سلام و اینا گفت که دو سه تا جوجه ای که قرار بود برای سرگرمی داداشیم بیاره رو آورده.
اومدم جلوتر دیدم یه گونی نسبتا کثیف افتاده دم در حیاط خلوت.
پرسیدم این چیه؟(مامانم تو آشپز خونه بود.)
گفتن که جوجه ها توی این گذاشته و آورده شدند.
مشکوک شدم که خدایا آخه این که یه چیز بزرگ توشه...
نزدیک تر شدم دیدم داره تکون می خوره.
دیدم داداشم رفته تو گونی و یه مرغو بغل کرده و خوابیده...
منم :O :O :O =)) =)) =)) =))
 

N.Y.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
523
امتیاز
3,789
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
TEH
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

یه بار که جزقلی بودم قده نخود بودم بابام واسم 2 تا توله سگ 5 روزه خرید نه دندون داشتن نه میتونستن راه برن 8->
مشکل از وقتی شروع شد که من شیر صبحانم و نخوردم به هوای ایناااا اخه اونا شیر میخوردن فقط دیگه x:
یا این که روزی 2 3 بار میرفتم حموم دیگه داشتم پوست مینداختم اخه نجسه بعد چون بغلشون میکردم باید همه جونمو میشستم بعد حق رژه رفتن تو خونه رو داشتم خلاصه تصمیم بر آن شد که اینارو شوهر خالم ببره نا کجا اباد و گر نه من خودمو به کشتن میدم :-??
دلم تنگ شده واسشون :(
الان باید بچه داشته باشن ........ :-<
من سگامو میخواممممممممممممممممممممممممممممم :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :((
 

mohaddes

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
346
امتیاز
4,670
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بـنـاب
سال فارغ التحصیلی
94
اینستاگرام
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

من یه لاک پشت داشتم
یه بار هر چی گشتیم پیداش نکردیم!
یه چند روز گذشت و این پیداش نشد ما هم گفتیم حتما رفته بیرونو ...
بعد من اومدم رخت آویزمو مرتب کنم . برداشتم گذاشتمش اینور که دیدم بعله!!
نگو لاکی خان رفته بوده پشت رخت آویز #S-:
دیگه نمیدونم چه جوری دووم آورده بوده اونجا یا همونروزی که گم شد اومده بود پشت رخت آویز یا نع :-??
 

reyhan

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
111
امتیاز
559
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
چند سال دیگه *شاید * تهران
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

بجه که بودم تو حیاط خونه ی مادربزرگم یه مورچه( از اون بزرگا) رو حواسم نبود له کردم :(..وقتی نگاش کردم دیدیم پاش شکسته {-8 سپس برداشتمش واسش خونه ساختم و براش با اب و نون و برگ گل مثلا دارو درس کردم بهش خوروندم و تا شب اینقد باهاش ور رفتم تا بالاخره مرد :((
{از همون اول خون دکتری تو رگام بوده} :-[
 

$hah

کاربر فعال
ارسال‌ها
59
امتیاز
393
نام مرکز سمپاد
حلــــیـــــ2
شهر
تهران
مدال المپیاد
ریاضی می خوندم ول کردم
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
صنایع
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

:)) :)) :)) :)) دست دادن به یه میمون محترم :)) :)) :)) :)) :))
که البته بعدش دستمو کشید و..... به خودم :D
 

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

5 سالم بود، تو باغ وحش به یه میمون غذا میدادم، دستمو گاز گرفت:-" بعدم گریه و واکسن و این حرفا:-" الان خنده داره اما اون موقع گریه دار بود!
 

Forooz

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
98
امتیاز
245
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
شیراز
مدال المپیاد
الآن دارم سعی می کنم واسه المپ pc بخونم!!!!
دانشگاه
تا ببینیم خدا چی میخواد...
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

وقتی 8 سالم بود رفتیم خونه ی عمم اینا.....من دیدم یه عروسک سفید پشمالو کنار دیوار خوابیده...
کلی ذوق کردم اومدم بلندش کنم که سرشو بلند کرد و من گفتم:واااااااااااااااااااااااای این که سگه!!!(با جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!!)
کلی ترسیدم و شروع کردم به دویدن رو مبلا...من بدو اون بدو!!
بیچاره عمم اینقدر این وسط جیغ زد که من دارم رو مبلا میدوم!!!
خیلی جالب بود!
ولی الآن خیلی باهاش خوبم و اونم بهتر از هر کسی باهام رفتار میکنه و بازی میکنه!(منظورم سگه هستا.................!!)
 

romina joon

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کرمان1
شهر
کرمان
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

ما چندسال پیش یه سگ نگهبان داشتیم که اسمش شیری بود!یه ذره ترسناک بود ولی بامزه بود!یه سری من وچندنفر از دخترای فامیل طبقه دوم روی خونه این اقا سگه نشسته بودیم(البته فضاش باز بود!) که شروع کرد به صدا دادن بابام هم نبود! بعد قرار شد اگه سگه از خونش زد بیرون واومد بالا ما ازنرده ها بریم بالا وبریم طبقه سوم!
یه بارم شیری در که باز بود زد بیرون!شیری بدو بابام بدو بابام گرفتش ولی اونم پای بابامو گاز گرفت!
ولی بازم یادش بخیر!
 

ZG

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
15
امتیاز
60
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین2
شهر
اصفهان
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

یه بار بچه بودم(البته یادم نیس کجا بود)، پیش یه شتره وایساده بودم. هی دست می کشیدم رو سرش، بعد یه هو سرشو برگردوند طرفمو دندوناشو نشون داد. حالم داشت بهم می خورد. زیر دندوناش پر غذا بود :-& بعدش کلی گریه کردم :(( یه لحظه تصورشو بکنید‍! :-s
 

كياناز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
719
امتیاز
3,450
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان ۱
شهر
اصفهـان
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

×يه بار يه بز كوهي با اون شاخاي بلند ُ تيزش داشت ميدويد طرف من، تصور كنيد شكممم هدف گرفته بود! اما خدا رو شكر وسطاي راه شوهر عمم گرفتش...يعني رسما اون لحظه غزل خداحافظي رو خوندم. :-s

×يك بارم با دخترعموم نشسته بوديم رو مبل-خونه مامان بزرگم-بعد اين هاپوي ما-دَني-سرشو عين بز(!)انداخت پايين اومد تو خونه!مامان بزرگ منم حساس! حالا هي ما بدويم دنباله دني ُ هرهر بخنديم ُ هي مامان بزرگم فحش بده اينو جمعش كنيد همه جا رو نجس كرد! =))
 

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,343
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

دختر داییم خرگوش داشت اومده بودن خونه ما اینو ول کردیم تو خونه
بعد دیدیم رفت پشت میز TVدیگه برنگشت
منتظر موندیمو اینا
بعد 30 minرفتیم ببینیم چش شده خرگوشه...دیدیم گرد سوسک کش ک رو زمین بوده رو خورده بعد مثه معتادا افتاده رو زمین! :))
هیچی این دختر دایی ما الیزابت خانومشو برداشتو رفت دام پزشکی دیگم نیاوردش خونه ما! :D
=========================================================================
یه مدت دو تا فنچ داشتم اینا رو گاهی ول میکردم تو خونه!جذابیتش این بود ک خیلی شیک و مجلسی مینشستن گوشه ی مبل تکون نمیخوردنا!لویزیون نگا میکردن به هم دیگه نگا میکردن..ب ماها نگا میکردن..کلا انقد متعجب بودن فقط نگا میکردن :D
=========================================================================
خالم اینا هم سه تا گربه داشتن ما همش بهشون غذا میدادیم خیلی گربه های شاخی بودن...قلدر گربه های محله بودن!!آخی
 

robomash

Lily Delicated
ارسال‌ها
1,960
امتیاز
8,422
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
پاسخ : بهترین خاطره ای که با حیوانات داشتی

یه جفت طوطی گرفتم 2 سال نگه داشتمشون آرزوم بود که تخم بذارن و جوجه بیارن. بعد 2 سال که دیدم تخم نمیذارن به بابام گفتم من دیگه اینا رو نمیخوام و اونم برد که طوطی ها رو بفروشه، اینجا بود که متوجه شدیم فروشنده نامردی که طوطی ها رو بهمون داده جفتشون رو نر داده L-:
 
بالا