• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مینا - ۳۱۴۷

  • شروع کننده موضوع
  • #1

minasamiei

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين يك
شهر
اصفهان
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
فیلم هایی که دیده شده :
The Descendants / Alexander Payne
My Week with Marilyn / Simon Curtis
The Girl with the Dragon Tattoo / David Fincher
MoneyBall / Bennett Miller
The Kids Are All Right / Lisa Cholodenko
The King's Speech / Tom Hooper
Iron Lady/ Phyllida Lloyd
Fight Club / David Fincher
The Reader / Stephen Daldry

فیلم هایی که قراره ببینم :
The Departed / Martin Scorsese
Midnight In Paris / Woody Allen
wall.E / Andrew Stanton

این لیست تکمیل خواهد شد .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

minasamiei

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين يك
شهر
اصفهان
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
نسل ها - The Descendants

سلام دوستای عزیزم .
اولین فیلم رو یک فیلم نسبتا جدید و خیلی معروف انتخاب کردم . فیلمی که جایزه ی بهترین فیلم درام و بهترین بازیگرنقش اول رو در گلدون گلاب و جایزه بهترین فیلم نامه اسکار2012 رو گرفت.
The Descendants
کارگردان : Alexander Payne
نویسنده : Alexander Payne
بازیگران : George Clooney و Shailene Woodley و Amara Miller
سال تولید : 2011


خلاصه فیلم : نسل ها فیلمی نیست که به سادگی بشه برای کسی تعریف کرد. چون برداشت ها از این فیلم کاملا با هم متفاوته . ممکنه با خوندن این خلاصه تصویری از این فیلم پیدا کنید که بعد از دیدنش کاملا نظرتون عوض شه .
مت کینگ(جرج کلونی) یک وکیلِ خیلی عالیه که خودش رو وقف کارش کرده. درعوض یک همسراجتماعی و خوش گذرون داره و دوتا دختر(الکساندر و اسکاتی). همسرش در یک مسابقه قایقرانی به کما میره. حالا مت تبدیل میشه به یک پدرخانواده و جای مادر رو برای دختراش میگیره. توی این شرایط بد دخترش بهش میگه که مادرش مدتی بوده که بهش خیانت میکرده و میخواسته طلاق بگیره . بعد باهم شروع میکنن به گشتن دنبال کسی که همسرش باهاش رابطه داشته...

مثبت ترین نکته ی فیلم : مثبت ترین نکته ی این فیلم از دید من بازی فوق العاده ی کلونی ـه . حقیقتا که جرج کلونی توی این چند سال حتی یک فیلم متوسط هم نداشته ! بلکه همه ی فیلم های خوب/عالی بودن. به نظر من یکی از طوفانی ترین بازی هاش توی این فیلم بوده . البته اگه به بازی اشیلن وودلی اشاره نکنم واقعا کم لطفی کردم. خیلی راحت بازی میکنه . دیالوگاش خیلی راحت و صمیمی ادا میشه .

منفی ترین نکته فیلم : اگه بخوایم درباره ی این فیلم دنبال نکته ی منفی بگردیم مشخصا سلیقمون وارد کار میشه چون فیلم نکته ی منفی خاصی نداره . چیزی که من میتونم بگم اینه که روند فیلم خیلی یکنواخته (مدلش اینطوره یعنی) و اتفاق خاصی نمیوفته طبیعتا و موضوعش 1کم برای ما (فرهنگ ما) ناملموسه .

درون مایه فیلم : فیلم نامه و ماجرای فیلم حقیقتا پرملات و پرمایه َس . اینقدری که نمیدونم به چی اشاره کنم اصلا .واقعا سخته.
اول از همه این که ژانر فیلم درام – کمدی ـه .
(توی نقد یک فیلم خیلی خوبه که حداقل 3-2 تا فیلم از اون کارگردان دیده باشید.) توی این فیلم پین مثل فیلم های قبلیش روبه رو شدن یه آدم با مشکلی توی زندگیش رو به تصویر میکشه و چگونه روبرو شدن اون شخصیت با مشکلاتش. توی این فیلم هم موضوع خیانت انتخاب شده وباز الکساندر پین با قصه گویی آرام و متین و ظریفش توی دل داستان و شخصیت اصلی میره ولی کشف ریزه کاری های روانشناسی فیلم و شخصیت اصلی رو برعهده ی بیننده میذاره تا هرکس برداشت خودش رو بکنه . نکته ی جالب اینه که فیلم با وجود موضوع تلخش یک جور تم ِ ظریف طنز و سرگرمی هم داره. انگار میخواد 1کم از تلخی ِ شدید داستان کم کنه اینجوره. طنزش در حدّی ِ که یک لبخند روی لبای آدم مینشونه ولی عمیق که میشه آدم برخلاف ظاهر طنزش ، یک نوع ظنز تلخه ...

موسیقی متن : موسیقی فیلم با تصاویرش کاملا هماهنگه. سبک موزیکش برای ماها یکم نا آشناس . موسیقی سنتی هاوایی ـه و با قسمت هایی از فیلم که مناظر معرکه ای از هاوایی رو نشون میده تناسب فوق العاده ای داره . البته نشون دادن این مناظر کاملا به جا و دل انگیزه. مثل بعضی فیلم های تجاری و سطح پایین نیست که توی هاوایی پرشدن و هرجا کم میارن مناظر هاوایی رو نشون میدن.

پایان فیلم : نکته ی جالب درباره ی پایان فیلم اینه که هم زمان هم غم انگیزه و هم شاد . انگار میخواد بگه توی زندگی غم و شادی همیشه باهم هستن ...
البته من معتقدم که کارگردان ما رو از اون فضای بحرانی به یک سکانس پایانی پرامید میبره . سکانسی که کلونی همراه دو دخترش بعد از اون همه اختلاف توی عقیده و سلیقه و فرهنگ، بعد از گذشتن از خیانت ، مرگ و ... روی کاناپه لم دادن . یک پتو روی خودشون انداختن و دارن تلویزیون تماشا میکنن .
متاسفانه خیلی ها رو دیدم که پایان فیلم دنبال "مقصر" بودن !! خیانت در این فیلم با وجودی که موضوع فیلمه اما از نظر من یک "بای پروداکت "ـه . یک چیز ِ "جانبی" ـه . مثل فیلمای ایرانی ِ با موضوع خیانت نیست که دنبال "مقصر" بگردیم. اصلا مقصری وجود نداره.
اصل فیلم و تمام پیامش توی همین سکانس خیلی ساده و درعین حال لطیف پایان فیلمه . "درکنار هم بودن" . اونا از همه ی این اتفاقات و بحران های سخت تونستن باهم بودنشون رو پیدا کنن. چیزی که قبلا نداشتن . این فیلم واقعا یک فیلم "انسانی" ـه .

این فیلم توی آی ام دی بی نمره ی 7.5 رو گرفته . خودمم بهش همین نمره رو دادم .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

minasamiei

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين يك
شهر
اصفهان
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
My Week with Marilyn - هفته ی من با مرلین

سلام .
فیلم بعدی رو هم یک فیلم سطح بالا انتخاب کردم. فیلمی که جایزه ی بهترین بازیگر زن گلدن گلوب برای میشل ویلیامز و دو نامزدی در اسکار رو به دنبال داشت . ( کم و کاستی های این نقد رو تا حدودی بذارید پای این که نقد نوشتن درباره ی 1فیلم بیوگرافی حقیقتا مشکله .)

My Week with Marilyn
کارگردان : Simon Curtis
نویسنده : Adrian Hodges
بازیگران : Michelle Williams و Eddie Redmayne و Kenneth Branagh
سال تولید : 2011


95581776916820955211.jpg

خلاصه فیلم: این فیلم به اتفاقات تابستان سال 1956 ، یعنی زمان اوج مشکلات "مرلین مونرو" می پردازه.{که 6سال بعدش مونرو خودکشی کرد.} فیلم براساس 2 کتاب خاطرات دستیار سوم کارگردان یتی "کالین کلارک" در زمان ساخت فیلم "The Prince and the Showgirl" ساخته شده.
داستان از این قراره که مرلین مونرو ( میشل ویلیامز ) که ستاره ی بزرگ و افسانه ای و البته جذاب سینمای هالیوود تو دهه ی 50 هست در حال حاضر بیشتر دوس داره از تصویری که براش ترسیم شده(نقش هایی که بیشتر جاذبه ی جـنس‍‌‍ی اون رو برای مردا به تصویر میکشن و نه جاذبه های هنریش) خارج بشه و بتونه زندگی کاری و شخصی آرومی داشته باشه. مونرو در حال حاضر مشغول بازی در فیلمی کمدی به کارگردانی لارنس اولیویر ( کنت برانا ) است اما بی نظمی های متعدد و رفتارهای غیر حرفه ایش در جریان این فیلم همه لارنس الیویر را به شدت عصبانی کرده. تو این شرایط، دستیار سوم اولیویر به نام کالین کلارک ( ادی ردمین ) تنها کسی است که مونرو بهش اجازه می ده به خلوتش بیاد و حرف های دلش را برایش بزنه . این رابطه رفته رفته عمیق تر می شود و البته بقیه ی فیلم ... {این فیلم که آخرین کار مونرو هست هیچوقت تموم نمیشه :) }

* چون این فیلم ژانر درام / بیوگرافی داره به قسمت درون مایه پرداخته نشده . میتونین تو نکات منفی و مثبت فیلم اون رو ببینید.

منفی ترین نکته ی فیلم : میشل ویلیامز اصلا و ابدا شبیه مونرو نیست {درواقع مونرو خیلی زیباتر و جذاب تره} اوایل فیلم برای منی که مونرو رو میشناختم کاملا 1کم سخت بود کنار اومدن با این قضیه .{صرفا گریم (آرایش و مدل مو و ...) فقط شبیه مونرو هست }
مشکل دیگه که مربوط به فیلمنامه میشه اینه که به شخصیت های مکمل به هیچ وجه نپرداخته . شاید این فیلم قصدش فقط پرداختن به خود شخصیت مونرو بوده . درصورتی که میتونس نمونه ی کاملی از به تصویرکشیدن وجه کثیف هالیوود باشه ؛ اما نویسنده با نپرداختن به شخصیت های زیادی که اطراف مونرو بودن و میخواستن از آب گل آلود ماهی بگیرن ، از اون وجه فیلم چشم پوشی کرده و فقط ما رو به شناختی از خود مونرو میرسونه . کاستی دیگه توی این فیلم این بود که حتی به "آرتور میلر" هم نپرداخته ! فیلم با فرستادن میلر به پاریس برای تجدید قوا شخصا من رو توی هاله ای از سوالات درباره ی رابطه ی مونرو و میلر که نهایتا منجر به جداییشون شد، تنها گذاشت .

جمع بندی نکات منفی : در کل زمان نود و چند دقیقه ای فیلم درباره جنجالی ترین هنرپیشه زن تاریخ هالیوود کمه و این باعث شد بسیاری از جزئیات زندگی مونرو سربسته بمونه . / و اینکه باید توجه داشته باشیم که این فیلم ژانر بیوگرافی داره . پس باید انتظاراتمون رو بااین قضیه وفق بدیم . اینکه ویلیامز مجبور به خیلی تقلیدها میشه توی فیلم و اینکه کلا دست بازیگر و کارگردان تاحدودی بستس به دلیل ژانر فیلم.

مثبت ترین نکته فیلم : این فیلم با اینکه تنها 1هفته از زندگی مونرو رو به تصویر میکشه اما کاملا شخصیتش دست آدم میاد. کسایی که مونرو رو میشناسن میدونن که شخصیتش توی سال های آخر عمرش به شدت متزلزل بوده. گاهی 1هو زیر گریه میزده و 1هو بعدش شروع به عشوه گری میکرده. این تغییرات رو میشل ویلیامز خیلی خیلی خوب و دقیق از آب درآورده.اینقدر که برای کسی مثل من که مونرو رو میشناخته کاملا ملموس؛ و بسیار تاثیرگذار برای کسایی که شناختی از اون ندارن/نداشتن.
نکته ی مثبت دیگه این که میشل ویلیامز با این که اصلا شبیه مونرو نیست و حتی حالت های اون رو هم نداره ، با ظرافتای خاص بازیگریش تونسته حالت کلی اون رو دربیاره . حتی نگاهش که نافذ و دقیق ولی نصفه نیمس هم خیلی شبیه مونرو هستش .
{بازی برنا هم درنوبه ی خودش عالیه . جالب اینه که توی بریتانیا 20ساله که کنت برنا رو با لارنس الیور مقایسه میکنن و حالا خودش توی همون نقشه !! :D}

سکانس : شاید قوی ترین سکانس فیلم (از نظر فیلم نامه ای و بازی فوق العاده تاثیرگذار و دقیق میشل ویلیامز) سکانسی باشه که مونرو و کلارک برای گردش به بیرون رفتن . مونرو که تو این صحنه بسیار آروم ، خونسرد، کنترل شده و ساکته از کلارک میپرسه که آیا میخاد باهم خوشگذرونی(عشق بازی) کنن یا نه ؟ و بعد ناگهان تبدیل به اون شخصیت وقیح و اهل لاس زدن ـش میشه . { تو این صحنه تغییرات شخصیتی غیرنرمال مونرو رو به خوبی حس میکنیم }

+ فیلم موسیقی متن قشنگی داره

پیشنهاد میکنم چون : اولا که از نظر ساخت ، 1فیلم کاملا حرفه ایه . + این فیلم غیر مستقیم به ما نشون میده که صنعت سینمای هالیوود چجوری میتونه 1 بازیگر رو به نابودی بکشونه + بسیاری از سوالاتتون رو درباره ی زندگی مونرو جواب میده {گرچه سوالات بیشتری توی ذهنتون ایجاد میکنه که جوابش رو هیچجا نمیتونین پیدا کنین }

+ این فیلم در 7.1 در IMDB گرفته و من بهش 7.5 دادم .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

minasamiei

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين يك
شهر
اصفهان
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
The Girl with the Dragon Tatto - دختری با خالکوبی اژدها

سلام .
امروز سراغ نقد فیلمی رفتم که در اسکار کاندید 5 جایزه(شامل کاندید بهترین بازیگر مرد) شده بود و بین آنها اسکار بهترین تدوین رو برنده شد. فیلمی که نظر مثبت افراد و منتقد های زیادی رو جلب کرد و البته تک و توک مخالف هایی هم داشت .

The Girl with the Dragon Tatto
کارگردان : David Fincher
نویسنده : Steven Zaillian
بازیگران : Daniel Craig و Rooney Mara و Christopher Plummer
سال تولید : 2011​

01a0380ca3c6.jpg

خلاصه فیلم : میکائیل(دنیل کریگ) روزنامه نگاریه که به دلیل کنجکاوی های سیاسی که انجام داده،موقعیت شغلیش ازدست رفته.میکائیل همیشه سعی در کشف حقیقت داره اما اینبار به در ِبسته برخورد کرده.کنجکاوی های میکائیل و روحیه جنگندگیش باعث می‌شه یک شخص پولدار (هنریک ونگر --> کریستوفر پلامر) از وی درخواست کند تا مسئولیت رسیدگی به پرونده نوَش که در خیلی ساله مفقود شده رو به اون بسپره. میکائیل پیشنهاد ِ ونگر رو قبول می‌کند و توی سوئد به دنبال سرنخ های این پرونده می‌ره.دراین حین با دختری عجیب که انواع و اقسام خالکوبی ها روداره ( لیزبث --> رونی مارا) آشنا می‌شود. لیزبث یک هکر حرفه اییه که می‌تواند به اطلاعات سرّی دست پیدا کنه و این کمک میکنه به میکائیل در کشف جزییات پرونده .

درون مایه : {نسخه ی اول فیلم در سال 2009 ساخته شده که فیلمی سوئدیه و در نوبه ی خودش عالیه ! این که شخصی بیاد دوباره نسخه ای انگلیسی از 1فیلم موفق بسازه شجاعتی میخاد که به نظر من فقط فینچر از پس اون برمیاد .}
این فیلم خیلی خیلی به فینچر میاد ! سبک همیشگیشو {مثلا توی فیلم های سون و فایت کلاب و بنجامین باتن و ...}حفظ کرده توی این فیلم . فینچر که متخصص ایجاد فضای تاریک و غمگین توی فیلمه ، موفق شده داستان ناراحت کننده ی دختری با خالکوبی اژدها را به زیبایی هرچه تمام تر به تصویر بکشه . فضای فیلم با موضوع فیلم خیلی هماهنگه . تم فیلم خیلی سرد و تیرَس . فضای بیرونی سرد(برفی) و تاریک ، نماهای داخلی سرد و تیره و کلا فیلم برداری همه و همه تاریکه .
فینچر برای اولین بار محافظه کاری رو کنار گذاشته و خشونت جـنس‍‌‍ی(تجاوز) و روابط فیزیکی رو به وضوح نشون میده . این فیلم یکی از ناراحت کننده ترین فیلم های 2011 َس {پس اگه دنبال شادی توی فیلم هستین هرگز سراغ این فیلم نرید} اما در کنار تصویر سیاه و وهمناکی که از دنیای بشریت رسم میکنه ، به دلیل ژانر هیجانی و رمزآلودش برای مخاطب سرگرمی خاصی ایجاد میکنه . درواقع حس تعلیق و تنش مداوم توی جانمایه ی فیلم تنیده شده .

شخصیت پردازی : فیلم در 1 ساعت اول شروع به کند و کاو توی زندگی خصوصی شخصیت ها می کنه تا با این کار تماشاگر به ابعاد مختلف زندگی کاراکترهای داستانش بیشتر آشنا شه .اما مثل همه ی فیلم های فینچر این فصل سرِ موقع به پایان می رسه و بعد از یک ساعت ما می توانیم میکائیل و لیزبث رو ببینیم که به کمک همدیگه داستان رو به جلو هدایت می کنن.


نکات مثبت و منفی فیلم :
موقع پرداختن به نکات مثبت و منفی ، بعضی جاها ناگزیر میشیم که با نسخه ی سوئدی اون مقایسش کنیم .
طبیعتا این فیلم خیلی هنری تر و زیباتره ! دلیلش واضحه : کارگردانی فینچر + بودجه ی چندبرابر
توی این فیلم مثل بقیه ی کارای فینچر ، شاهد شخصیت های خیلی پیچیده هستیم که البته خیلی عالی و ریز بهشون پرداخته شده. به نظر من این مثبت ترین نکته ی این فیلم {و کلا کارای فینچره} . اول به ما نشون میده که لیرابث چه دختر سرسخت و دست نیافتنی ایه اما بعد که خوب به زوایای مختلف شخصیتش میپردازه میفهمیم که چه دختر حساس و شکننده ایه حتی ! + نکته ی مثبت دیگه درباره ی این فیلم اون ژانر نهفته ی عاشقانه ی این فیلمه . درواقع در پس ِ شخصیت پردازی فینچر ، پنهان شده ! لیزابث که قبلا رابطه ی احساسی رو تجربه نکرده فک میکنه میکائیل بهش دلبسته ولی میکائیل که پخته و عاقله میدونه که رابطه ی احساسی خاصی با لیزابث نداره و خیلی زودگذره ...
نکته ی مثبت دیگه بازی مارا هستش ! بازی کریگ هم خوبه ولی مارا به وضوح بهتر بازی میکنه و درصحنه های دونفره بین این دوتا مارا (لیزلبث) هست که مارو انگشت به دهن میکنه .
تنها نکته ی منفی ای که یادم میاد اینه که ضرباهنگ بعضاً کند ِفیلم در لحظاتی باعث از دست رفتن تمرکز میشه (مثل بخش ابتدایی آشنایی میکائیل و لیزبث )
و نکته ی منفی دیگه ... اممم ! از نظر من منفی نیست ! اما کارای فینچر 1کم سلیقه ایه . خیلیا رو دیدم که از فیلماش خوششون نمیاد. شاید به همین دلیل سیاه بودن فضاش (آخه سیاهیشم 1نوع خاصیه وگرنه خیلی فیلمای اجتماعی هالیوودی تم ِ تاریکی دارن). درواقع فیلمنامه ی این فیلم میتونه از نظر خیلیا غیر ملموس و بی مزه باشه . { ژانر ، ژانر Crime-mystery هستش اما نه اون میستری ای که فکرشو بکنین که خیلی هیجانی باشه و به وجد بیاین از این نظر} . درکل اگه از بقیه ی فیلم های فینچر خوشتون نمیاد میتونم بگم قطعا این رو هم دوس نخواهید داشت.
* جمع بندی نکات مثبت و منفی : درکل دلایل اصلی ضعف های فیلم رو درست طرح و حل نکردن معما میدونم و موضوع تکراری اون ! ینی درواقع موضوعش 1چیز خیلی ساده بود. اما اگه جزو تماشاگرانی هستین که زبان سینما برایتون مهمه و تماشای تکنیک های فیلمسازی برایتون توی اولویت قرار دارد ، این فیلم فیلم خوبیه !

پایان فیلم : این پایان بهترین پایانی بود که میشد برای فیلم در نظر گرفت . پایانی از جنس فینچری :D درواقع پایان تغییر یافته ی فیلم هیچ تقصیری نداره. فیلم فینچر به شکل باشکوهی ارائه شده اما برای اینکه نشانه‌ای از خودش به جا بذاره خیلی غیر شخصی تموم میشه. {انتظار پایان هندی هم نمیرفت مسلما :D }

+ این فیلم در IMDB نمره ی 8 رو گرفته و من به این فیلم 6.5 دادم . {با توجه به این که فیلم ، فیلم فینچره شاید انتظارم بالاتر بود}

جمع بندی : فیلم ، فیلم خوبیه . از متوسط بالاتره . ولی به نظر من ضعیف ترین کار فینچر بود .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

minasamiei

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين يك
شهر
اصفهان
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
Moneyball - رَکَب (!!!)

سلام . امروز سراغ یکی از محبوب ترین فیلمام رفتم . فیلمی که نامزد 6 جایزه ی اسکار شد . { در قسمت هایی از نقد از سایت برترین ها استفاده شده }
Moneyball
کارگردان : Bennett Miller
نویسنده : Steven Zaillian و Aaron Sorkin
بازیگران : Brad Pitt و Robin Wright و Jonah Hill
سال تولید : 2011​

b6982e584636.jpg

خلاصه فیلم : مانی بال نشیب های مدیر تیم Oakland که یک تیم بیسبال هست رو بیان میکنه. شخصیت اصلی فیلم Billy Bean با بازی برد پیت هست که مدیر عامل این تیم ورزشیه و هر روزه با مشکلاتی مثل خرید و فروش بازیکن ها ، انتقال اون ها ، سر و کله زدن با استعداد یاب ها ، سر و کله زدن با مربی و… دست و پنجه نرم میکنه. فیلم یک فصل ورزشی رو نشون میده که این تیم با درایت بیلی بین و آنالیزورش پیتر برند از پایین ترین رتبه به بالاترین میرسه ...

درون مایه : {به این قسمت زیاد پرداخته شده}
* مانی بال یک درام ورزشی خیلی خوبه که ورزش رو بهونه قرار میده تا فیلمی درباره "انسان" بسازه.
* میشه روند فیلم رو کلا به 3 بخش تقسیم کرد :
الف- باخت تیم اوکلند تا زمان آشنایی بیلی با پیتر برند و گفتگوی اون ها در پارکینگ.
ب- یک فلاش‌بک ذهنی وسپس خرید پیتر از کلیولند و ورود وی به باشگاه اوکلند بعنوان آنالیزور تا زمانیکه بیلی تصمیم می گیره بازیکنا رو اخراج کند.
ج- تصمیم به اخراج بازیکنان تیم و سپس کسب موفقیتهای پی در پی برای اوکلند تا انتها .

در قسمت اول معرفی شخصیت بیلی به عنوان محور شکلگیری قصه آغاز میشه.تنها روی صندلیهای استادیوم نشسته و با کلید خاموش و روشن رادیو بازی میکنه و همه چیز گویای اینه که از باخت تیم به شدت ناراحته . اما بدلیل غروری که در وجودشه این مطلب رو بروز نمیده تا زمانی که از باشگاه خارج شده و مطمئنه دیده نمی شه . در آن لحظه بیلی تمام خشم خود را از وضعیت تیم و موقعیتی که در اون قرار دارد با پرتاب کردن رادیو به بیرون از اتومبیل و پس از اون لگدکوب کردن رادیو بروز میده .
کارگردان با نفوذ به اعماق ذهنیت بیلی و با استفاده از فلش بک‌های ذهنی تو این قسمت و قسمتهای بعدی چگونگی ورود بیلی به دنیای بیسبال رو هم به تصویر می کشد .
وجه دیگه ی شخصیت بیلی نگاهش به نقاط ضعف خود و تیمش (در واقع نگاه بدبینانه‌ای که در طول این 26 سال پیدا کرده) هستش . به عنوان مثال در همین قسمت زمانیکه مربیان و آنالیزورهای تیم برای فصل آینده در حال برنامه ریزی و گفتگوی هستن بیلی با حرکات دست خود به نشانه وراجی کردن مربیان و آنالیزورها اونا رو به تمخسر میگیره و با نگاهی بد بینانه و ناامید کننده در مورد طبقه بندی تیمها میگه : اول تیمهای ثروتمند ، دوم تیمهای فقیر و بدبخت ، بعد آشغالها و بعد هم تیم ما .

قسمت دوم با یک فلاش‌بک شروع میشه که مرور خاطرات بیلیه و مشخص میشه که بیلی توی 18 سالگی می تونسته به دانشگاه استنفورد بره ولی با 1انتخاب اشتباه وارد دنیای بیسبال شده.
با کنار هم قرار دادن صحنه ها و فلاش‌بک ها این نتیجه حاصل میشه که پیتر با ورود به باشگاه و زندگی بیلی ، قراره موجب ریزش بسیاری از دلبستگی‌های بیلی شده و راه و روش دیگری را بهش نشون بده. درحقیقت پیتر و آنالیزهای وی قراه جای اونها رو برای بیلی پر کرده و اینطور به نظر می رسه که پیتر نیمه گم شده بیلیه(نیمه دانشگاه رفته و تحصیل کرده.)

پس از آنکه در صحنه‌ای در فرودگاه بیلی با دخترش خداحافظی میکنه قسمت سوم شروع می شه و ابتدا شاهد صحنه‌ای هستیم که بیلی در حال رانندگیه و ناگاه تصمیم به دور زدن می گیره بعد توقف کرده و باز دور می زنه و دوباره توقف کرده و پس از تاملی میگه " آره " . ارتباط این صحنه‌ و صحنه فرودگاه در ادامه به سرعت آشکار می شود . { این درنوبه ی خود یکی از بهترین سکانس هایی که توی عمرم دیدم.}
اونجا که بیلی در دفترش پس از اقدام به فروش دو بازیکن مشهور تیم به پیتر که عواقب این تصمیم رو به اون تذکر میده، میگه " آره حق باتوئه ، ممکن کارم رو از دست بدم ، در هر صورت من یه مرد 44 ساله ام با یه دیپلم و یه دختر که دوست دارم بفرستمش کالج ... مشکل اینجاست که تو احساس می کنی باید کارمون رو توضیح بدیم ، نه به هیچ کس توضیح نده ؛ می خوام این تجربه رو از سر بگذرونم ، چه خوب چه بد". {یکی از بهترین دیالوگ های فیلم}
در این صحنه تحول روحی و تصمیم انقلابی که تو ماشین گرف و با رفتن دخترش که تنها امید زندگیشه، مشخص می شه.در واقع صحنه‌ اتومبیل غلبه بیلی بر شک‌ها و تردیدهاشه اما در فیلم برای آنکه بر شخصیت درونگرای وی تاکید شده باشد تصمیم بیلی را در صحنه‌های بعدی میبینیم. اثرات این تحول روحی و تصمیم انقلابی در ادامه ، هم در وضعیت تیم و هم در پیتر و بیلی بوضوح دیده می شه بطوریکه اون دو در کنار هم با بازیکنان تیم رابطه صمیمی ایجاد کرده و عوامل پیروزی در مسابقات را به اونا توضیح میدن و در عین حال تیم هم یکی پس از دیگری در بازی ها به پیروزی می رسه .

بهترین سکانس : لابه لای قسمت "درون مایه" سعی کردم به بهترین سکانس های فیلم هم بپردازم. اینجا به ذکر 2سکانس فوق العاده ی دیگه بسنده میکنم .
-صحنه ورود پیتر به باشگاه کلیولند حاوی نکات بسیار جالبیه. زمانیکه به درب ورودی باشگاه میرسه در نمایی شاهد سقوط پوسترهای سه بازیکن بزرگ اوکلند هستیم که بیلی به آنها بسیار دلبسته بود ولی نتونست از رفتن آنها جلوگیری کنه .
-پس از باخت اوکلند در یکی از مسابقات ، در صحنه‌ای بیلیِ درونگرا رفتاری می کنه که مختص افراد کاملا برونگراست .اون پس اینکه متوجه می شه بعد از باخت تیم بازیکنا در حال شادیَن وارد رختکن میشه و با عصبانیت بسیار زیاد با آنها برخورد کرده و هنگام خروج از رختکن کلمن پر از یخ را نیز به زمین میکوبه .

بهترین دیالوگ :
پیت: بیلی ما 20 بازی پشت سر هم را بردیم.
بیلی : خوب که چی؟
پیت: ما رکورد تارخ رو شکستیم.
بیلی: من خیلی وقته دارم ... خوب گوش کن ... من سال‎هاست که دارم توی بیس‎بال کار می‎کنم. رکورد شکستن به درد من نمی‎خوره. من به دنبال خوشحالی بعد از برد نیستم. این چیزاست که آسیب عاطفی به آدم می‎زند. اگر ما بازی آخر مسابقات را نبریم اونا ما را نادیده می‎گیرند.
پیت: بیلی
بیلی: من آدما را می‎شناسم می‎دانم به چی فکر می‎کنند و مطمئنم ما را به فراموشی می‎سپارن و هر کاری که تا الآن کردیم دیگر هیچ اهمیتی ندارد. هر تیم دیگری که بازی پلی‎آف را ببرد ... اونا خوشحال میشن. شامپاین میخورن و حلقه شادی میزنن.

نکات مثبت فیلم :
1) کادر سازنده ی فیلم همه از بهترین های هالیوود هستن.از فیلمنامه نویس(Aaron Sorkin) که سال قبلش اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی برای فیلم شبکه اجتماعی رو گرفته بگیر تا فیلمبردار (Wally Pfister) که سال قبلش اسکار بهترین فیلمبرداری رو برای فیلم اینسپشن گرفته و کارگردان که 1فیلم اقتباسی فوق العاده ی دیگه هم داره و برای اون نامزد اسکار شده. کادر بازیگری هم عالیه. از بردپیت که همه ی ما میشناسیمش بگیر تا Jonah Hill که برای همین بازیش نامزد اسکار بهترین بازیگر مردمکمل شد و البته Philip Seymour Hoffman که 1بار اسکار گرفته و یکی از بهترین بازیگرای هالیووده.
2) فیلم نامه کار خیلی خوب گسترش پیدا کرده یکی از اصلی ترین نقات قوت فیلمه و البته دیالوگ ها که خیلی خیلی حساب شدس و واقعا آدم رو تحت تاثیر قرار میده. {کلا هم فیلم دیالوگ محوره و بازی ها اینقد خوبه که من خودم 4بار این فیلم رو دیدم}
3) از نظر فنی هم هیچ مشکلی تو فیلم نمیشه پیدا کرد. صدا گذاری ها فوق العاده عالی انجام شده ، تدوین فوق العاده بی نقصه و فیلم برداری هم که شاهکاره { فیلم با دوربین های Arriflex و Panavision فیلم برداری شده ینی فیلمبرداری 35میلیمتری که خیلی گرونه! برای همین هم بودجه ی 50میلیون دلاری فیلم قابل توجیهه }
4) دکوپاژ (مجموعه کتبی نماهای کارگردان) هم خیلی خوبه! لانگ شات ها و مدیوم شات های طولانی و خیلی خوب اجرا شدن.
5) پایان فیلم هم یکی از نقات قوت این فیلمه. رانندگی بیلی توی جاده همراه با آهنگی که گذاشته که صدای زیبا و ترانه ی مفهومی دخترشه و حلقه ی اشک توی چشمای بیلی توی پلان نهایی ، پایان فیلم رو عاطفی و درام کرده .

این فیلم در آی ام دی بی 7.7 گرفته و من بهش 8.5 دادم. { از نظر من نکته منفی خاصی هم نداره. }
 
بالا