• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

MOTAHARE-G

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
2,292
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

این هم یک شعر جالب دیگه،اثری از حمید مصدق:

جنونی کو؟

شب از شب های بی پایان
میان باغ های پر گل و ریحان
صدای شعر شبگردان
کجا رفتند مجنون ها؟
مگر فرهاد ها از یاد شیرین ها فراموشند؟
و این فریاد ها در کوچه های باغ
در شب های خردادی
چه فریادی!

صدای شعر شبگردان
میان باغ های پر گل و ریحان

چه گل هایی
که در مرداد
با هر باد
ز روی شاخه های شاد می افتاد

کجا رفتند آن فرهاد ها؟
فریاد!

چه شیرین بود آن شب های شور انگیز
شراب و
شعر و
بیهوشی
فراموشی
و آن شب های بیداری و بی خوابی و هشیاری
و آن آواز ها،
آن راز های نا گشوده
در شب تاری

چه مجنون ها،
جنون هایی که دیگر نیست
دریغ از آن همه شب های سرمستی
و این شب ها
که دیگر هیچ کس را شور در سر نیست
کجا آن سوز ها،
آن ساز ها،
آن دلنواز آواز ها رفتند؟
کجا رفتند آن فریاد ها
فریاد
و آن فرهاد ها از یاد ها آیا فراموشند؟
و مجنون های صحرا گرد خاموشند؟

و ما از یاد ها؟
فریاد
و ما در حسرت فریاد از این بیداد ها،
ای داد
ای فریاد...
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

سکوت خواهم کرد واز یاد خواهم برد ،

آن چه را که به پایان رسید

وشروع خواهم کرد آنچه را که دوباره به اتمام میرسد:

سیگاری آتش خواهم زد تا بخاطر...

قلمی خواهم شکست تا به آغاز...

اراده ای خواهم کرد تا به عمل...

تیری رها خواهم ساخت تا به ثمر...

فنجانکی خواهم شکست تا به شکست...

بره ای خواهم شد تا به تمرد...

وعمری خواهم کرد تا به مرگ...

و اوقات را معدوم خواهم ساخت

همچنانکه آب غسالخانه ای را چرک...

و خاکی را مزدود...

زندگیم را مفعول...

و خدایان را برای لحظه ای مشغول خواهم ساخت

سنگ تراش شروع میکند برای لقمه نانی

وچه اهمیت دارد حقیقت آنچه مینویسد چیست؟

چه اهمیتی دارد سال تولد اتفاقی که به پایان رسیده است؟

و فریاد های انزجار از درد زایمان مادرم،تنها با نام پدر بر سنگ جای میگیرد

من از آنچه بودم جدا شدم

قطعه چند وبلوک چند نام من است

تنها خود میتوانم مراقب خود باشم

گودالم را دوست خواهم داشت

و با موریا نه هایم چند ساعتی بازی خواهم کرد

و اگر صدایی لرزان بر قبر من حمدی خواند

به او خواهم خندید ،تا حد مرگ...
 

Ariasg

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
17
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

بگذار «عشق» مال کسانی باشد
که رو یا ی عاشق پیشگی دارند
من و تـــــــو
شجاعت عاقل بودن داریم
آنقدر که بدانیم
وقتی که عشق از در می آید . . .
«رنج » است که با آن
بر سر آوار میشود
. . . . .
 

vahidd

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,163
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد
شهر
مشهد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

به نقل از Ariasg :
بگذار «عشق» مال کسانی باشد
که رو یا ی عاشق پیشگی دارند
من و تـــــــو
شجاعت عاقل بودن داریم
آنقدر که بدانیم
وقتی که عشق از در می آید . . .
«رنج » است که با آن
بر سر آوار میشود
. . . . .
و چه شیرین است ندانستن و ان ها که میدانند تنها میدانند نادان ترین افرداند!
ای کاش هیچ نمیدانستم و ندانم
من که جرات شجاعتئ ندارم
ولی بعضی چیزا رو میدونم
شعرش خیلی قشنگ بود +
 

Sadaf94

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
268
امتیاز
8
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
شیمی دارم می خونم !!!
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت-مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت زانسبب افتان و خیزان میروی-گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای انجا شویم-گفت والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت تا داروغه را گویم در مسجد بخواب-گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان-گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم-گفت پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت اگه نیستی کز سر افتادت کلاه-گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی-گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هشیار مردم مست را-گفت هوشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست


اینم دوس دارم!
 

Sadaf94

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
268
امتیاز
8
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
شیمی دارم می خونم !!!
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم



در نهانخانه ی جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم



پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته نشستیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت



آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ی ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب



شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی:

-« از این عشق حذر کن!



لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه ی عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن



با تو گفتم:« حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم



تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم»

باز گفتم: که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!



اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید!




یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم، نرمیدم




رفت در ظلمت غم، آن شب وشبهای دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دگر از آن کوچه گذر هم



بی تو، اما، من به چه حالی از آن کوچه گذشتم!




عاشقشم!!!! :ایکس
 

narenjak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
863
امتیاز
836
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من کلا تو حفظ کردن موفق نیستم ولی کوچه رو اینقده که خوندمش حفظش شدم
من که از خوندنش سیر نمیشم
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!


هر نفس می رسد از سينه ام اين ناله به گوش
كه در اين خانه دلی هست به هيچش مفروش !
چون به هيچش نفروشم ؟ كه به هيچش نخرند
هركه بار غم ياری نكشيده ست به دوش

سنگدل ، گويدم از سيم تنان روی بتاب
بی هنر ، گويدم از نوش لبان چشم بپوش
برو ای دل به نهانخانه خود خيره بمير
مخروش اين همه ای طالب راحت ! مخروش

آتش عشق بهشت است ، مينديش و بيا
زهر غم راحت جان است ، مپرهيز و بنوش
بخت بيدار اگر جويی با عشق بساز
غم جاويد اگر خواهی ، با شوق بجوش

پر و بالی بگشا ، خنده خورشيد ببين
پيش از آنی كه شود شمع وجودت خاموش
 

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,041
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

معلم پای تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها ....لواشک بين خود تقسيم می کردند
وآن يکی در گوشه‌ای ديگر «جوانان» را ورق می زد
برای اينکه بيخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پايان
تساويهای جبری را نشان می‌داد
معلم با خطی ناخوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاريک
غمگين بود
تساوی را چنين بنوشت : يک با يک برابر است
از ميان جمع شاگردان يکی‌برخاست
هميشه
يک نفر بايد بپاخيزد....
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه‌ها ناگه به يک سو خيره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسيد : اگر يک فرد انسان ، واحد يک بود
آيا يک با يک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت: اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه می‌داشت بالا بود
وآن سيه چرده که می ناليد پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
اين تساوی زير و رو می شد
حال می‌پرسم يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گرديد؟
يا چه‌کس ديوار چين‌ها را بنا می‌کرد؟
يک اگر با يک برابر بود
پس که پشتش زير بار فقر خم می‌گشت؟
يا که زير ضربه شلاق له می‌گشت؟
یک اگر با يک برابر بود
پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟
معلم ناله‌آسا گفت:
بچه‌ها در جزوه‌های خويش بنويسيد:
یک با یک برابر نیست...
 

hshkhkh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
347
امتیاز
33
نام مرکز سمپاد
علامه حلی تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر - نقره ۸۸ - طلا ۸۹
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

شاخه شاخه نبات خود را دارد
برگ خود را حيات خود را دارد...
يك با يك جمع شد يكي شد يك شد
اين عشق رياضيات خود را دارد...
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر سفر نکنی

اگر چیزی نخواهی

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی

اگر از خودت قدردانی نکنی



به آرامی آغاز به مردن می کنی

زمانی که خود باوری را در خودت بکشی

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند



به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر برده عادات خود شوی

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی

اگر روزمره گی را تغییر ندهی

اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی



تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر از شور و حرارت و احساسات سرکش

و چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند

و ضربان قلبت را تندتر می کنند

دوری کنی ...



تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی...

آن را عوض نکنی

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

اگر ورای رویاها نروی

اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگیت

ورای مصلحت اندیشی بروی ...



امروز زندگی را آغاز کن

امروز مخاطره کن

امروز کاری بکن

نگذار که با آرامی بمیری

شادی را فراموش نکن



" پابلو نرودا "
 

محمد

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,068
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
مدال المپیاد
ریاضی و کامپیوتر
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

باید که لهجه کهنم را عوض کنم
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم

یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم

بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم

بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم

من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم

علی داوودی
 

محمد

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,068
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
مدال المپیاد
ریاضی و کامپیوتر
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

ای که شاعر سر خوشی و می سرایی از بهار
عید ما در پس تردید زمستان مانده
لب نیلوفر گلگون دلم وا مانده
عادت گل نیست؛
بلکه از جرگه ی یاران خدا جا مانده،
که چنين تشنه ی دریا مانده...
رسم ایوب نبی نسیان نیست
او به درگاه ره یوسف کنعان مانده
آی آدم ها!
کجا ها می روید؟
چند خط دگری تا به سرانجام غم غیبت کبری مانده
خواهد امد! اندکی صبر!
او فقط منتظر سی صد و چندی گل بی خار خدایی مانده...


محمد علی سرباز
 

bl0ker

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
429
امتیاز
1,051
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
91
مدال المپیاد
برنز المپیاد زیست سال 90
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
زیست شناسی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

سلام

شعر شورانگیز یاغی که توسط دکتر هوشنگ شفا هنرمندانه سروده شده.


«برلبانم غنچه لبخند، پژمرده است
نغمه ام دلگیر و افسرده است
نه سرودی، نه سروری
نه هم آوازی، نه شوری
زندگی گوئی ز دنیا رخت بربسته است
یا که خاک مرده روی شهر پاشیده است
این چه آئینی است، چه قانونی است، چه تدبیری است
من از این آرامش سنگین و صامت، عاصیم دیگر
من از آهنگ یکسان و مکرر، عاصیم دیگر

من سروری تازه می خواهم
جنبشی، شوری، نغمه ای، فریادهائی تازه می خواهم
من بهر آئین و مسلک کو کسی را از تلاش بازدارد یاغیم دیگر
من تو راه در سینه ی امید دیرینسال خواهم کشت
من امید تازه می خواهم
افتخاری آسمانگیر و بلند آوازه می خواهم

کرم خاک نیستم اینک تابمانم درمغاک خویش خاموش
نیستم شبکور، کز خورشید روشن گر بدوزم چشم
آفتابم من، که یکجا، یکزمان ساکت نمی مانم
با پر زرین خورشید افق پیمای روح خویشتن
من تن بکر همه گلهای وحشی را نوازش می کنم هر روز

جویبارم من که تصویر هزاران پرده در پیشانیم پیدا است
موج بی تابم که بر ساحل صدفهای پری می آورم همراه
کرم خاکی نیستم، من آفتابم
جویبارم، موج بی تابم

تا به چند اینگونه در یک دخمه، بی پرواز ماندن
تا به چند اینگونه با صد نغمه، بی آواز ماندن
شهر ما آسمانی را بزیر چنگ پرواز بلندش داشت
آفتابی را بخواری در حریم ریشخندش داشت
گوش سنگین خدا از نغمه شیرین ما، پر بود
زانوی نصف النهار از پایکوب پر غرور ما
چو بید از باد می لرزید
اینک آن آواز و پرواز بلند و این خموشی و زمینگیری
اینک این همبستری با دختر خورشید
این همخوابگی با مادر ظلمت
من که هرگز سر به تسلیم خدایان هم نخواهم داد
گردن من زیر بار کهکشان هم خم نمی گردد

زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، پیشه ی نو
زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد

زندگی بایست در پیچ و خم راهش زالوی حوادث رنگ بپذیرد

زندگی بایست یکدم یک نفس حتی
زجنبش وانماند
گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد

زندگی همچنان آبست
آب اگر راکد بماند چهره اش افسرده خواهد گشت
و بوی گند می گیرد.
در ملال آبگیرش غنچه ی لبخند می میرد.
آهوان عشق از آب گل آلودش نمی نوشند
مرغکان شوق در آئینه تارش نمی جوشند
من سرتسلیم بر درگاه هر دنیای نادیده فرو می آورم، جز مرگ
من ز مرگ از آن نمی ترسم که پایانیست بر طومار یک آغاز
بیم من از مرگ یک افسانه ی دلگیر بی آغاز و پایانیست

من سروری را که عطری کهنه در گلبرگ الفاطش نهان باشد، نمی خواهم
من سرودی تازه خواهم خواند کش گوش کسی نشنیده باشد
من نمی خواهم به عشقی سالیان پایبند بودن
من نمی خواهم اسیر سحر یک لبخند بودن
من نه بتوانم شراب ناز از یک چشمه نوشیدن
من نه بتوانم لبی را باره ها با شوق بوسیدن
من تن تازه، لب تازه،شراب تازه، عشق تازه می خواهم
قلب من با هر طپش یک آرمان تازه می خواهد
سینه ام با هر نفس یک شوق یا یک درد بی اندازه می خواهد
من زبانم لال، حتی یک خدا را سجده کردن، قرنها او را پرستیدن، نمی خواهم

من خدای تازه می خواهم
گرچه او با آتش ظلمش بسوزاند سراسر ملک هستی را
گرچه او رونق دهد آئین مطرود و حرام می پرستی را
من به ناموس قرون بردگیها یاغیم دیگر
یاغیم من، یاغیم من، گر بگیرندم، بسوزندم
گو بدار آرزوهایم بیاویزند
گو به سنگ ناحق تکفیر
استخوان شعر عصیان درونم را فرو کوبند
من از این پس یاغیم دیگر
من یاغیم دیگر »


ممنان!

فایل صوتی شعر
 

Mehdi.E

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
80
امتیاز
1
نام مرکز سمپاد
دیوونه خونه ی حلی 3
شهر
Tehran
مدال المپیاد
به زور تو المپیاد ریاضی شرکتم دادن. مرحله اول قبول شدم. مرحله دوم... ام...;D
دانشگاه
به وقتش میگم.
رشته دانشگاه
هنوز معلوم نیست! انتخابا خیلی متنوعه!!!! ;D
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

امروز این شعرو دیدم.
یه قسمتش که خیلی قشنگ بود و می نویسم:
شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد
و طوفان، از خشم تو، خروش را
کلام تو، گیاه را بارور می کند
و از نفست گل می روید
چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است
سحر از سپیده ی چشمان تو می شکوفد
و شب در سیاهی آن به نماز می ایستد
هیچ ستاره نیست که وام دار نگاه تو نیست
لبخند تو، اجازه ی زندگی است
هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

اي ساربان آهسته ران كارام جانم ميرود
وان دل كه با خود داشتم با دلستانم ميرود
من مانده ام مهجور از او
بيچاره و رنجور از او
گويي كه نيشي دور از او
در استخوانم ميرود
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان كنم ريش درون
پنهان نمي ماند كه خون بر آستانم ميرود
محمل بدار اي ساروان تندي مكن با كاروان
كز عشق آن سرو روان گويي روانم ميرود
اوميرود دامن كشان من زهر تنهايي چشان
ديگر مپرس از من نشان كز دل نشانم ميرود
با آنهمه بيداد او وين عهد بي بنياد او
در سينه دارم ياد او يا بر زبانم ميرود
در رفتن جان از بدن گويند هرنوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي رود

استاد سخن:سعدي
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور


در زمستانی غبار آلود ودود


یا خزانی خالی از فریادو شور


مرگ من روزی فراخواهد رسید


روزی از این تلخ و شیرین روزها


روز پوچی همچون روزهای دگر

سایه از امروز ها و دیروز ها


دیدگانم همچو دالانهای تار

گونه هایم همچو مرمر های سرد


ناگهان خوابی مرا خواهد ربود


من تهی خواهم شد از فریاد درد


خاک میخواند مرا هر دم به خویش

میرسند از ره که در خاکم نهند


آه شاید عاشقانم نیمه شب


گل بر روی گور غمناکم نهند


میرهم از خویش ومیمانم ز خویش


هر چه بر جا مانده ویران می شود


روح من چو باد بان قایقی

در انتها دورو پنهان می شود

میشتابند ازپی هم بی شکیب


روزها ،هفته ها، ماه ها


چشم تو در انتظار نامه ای

خیره میماند به چشم راه ها


لیک پیکر سرد مرا


می فشارد خاک دامنگیر خاک


بی تو ،دور از ضربه های قلب تو


قلب من میپوسد آنجا زیر خاک


بعد ها نام مرا باران و باد

نرم مشوید از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه هاي نام و ننگ...


فروغ فرخزاد
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

بگذاريم كه احساس هوايي بخورد.
بگذاريم بلوغ ، زير هر بوته كه مي خواهد بيتوته كند.
بگذاريم غريزه پي بازي برود.
كفش ها را بكند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.
بگذاريم كه تنهايي آواز بخواند.
چيز بنويسد.
به خيابان برود.

ساده باشيم.
ساده باشيم چه در باجه يك بانك چه در زير درخت.

كار ما نيست شناسايي "راز" گل سرخ ،
كار ما شايد اين است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشيم.
پشت دانايي اردو بزنيم.
دست در جذبه يك برگ بشوييم و سر خوان برويم.
صبح ها وقتي خورشيد ، در مي آيد متولد بشويم.
هيجان ها را پرواز دهيم.
روي ادراك فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنيم.
آسمان را بنشانيم ميان دو هجاي "هستي".
ريه را از ابديت پر و خالي بكنيم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم.
نام را باز ستانيم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روي پاي تر باران به بلندي محبت برويم.
در به روي بشر و نور و گياه و حشره باز كنيم.

كار ما شايد اين است
كه ميان گل نيلوفر و قرن
پي آواز حقيقت بدويم

سهراب سپهري
 

مهدی فسنقری

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
189
امتیاز
82
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
مدال المپیاد
نچ باش حال نمیکنم
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!


قیصر ایران

ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت

چشم واکردم،سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت

در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت

از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت

حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت
 

Natanaiel

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
مدال المپیاد
از بچه های المپیاد ادبیات بودم ولی...
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

چشم های مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم كرده ام

ناله های ابر را هرشب شنیدن ساده نیست

قلب تو پر بود از ماه وهزاران پنجره

ماه را ازپشت یك دیوار دیدن ساده نیست

بوسه هایت دلنشین و خنده هایت دل فریب

طعم تلخ این جدایی را چشیدن ساده نیست

باز هم آمد بهار اما هوا افسرده است

آه از دست زمستان هم رهیدن ساده نیست

قلب من آتش گرفت از دوریت باران من

از دل این آتش سوزان پریدن ساده نیست

پادشاه قصر قلبم!حكمران باشكوه!

ساده دل دادم من واین دل بریدن ساده نیست
 
بالا