• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

شیخ المثال

کاربر فراموش شده
ارسال‌ها
162
امتیاز
1,508
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نکا
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
هوانوردی
اعتراف میکنم خوشحالم از این ک امروز تونستم ی درس دو واحدی سختو با حداکثر نمره ممکن بیوفتم ک مشروط نشم:((:((:((
 

Elman

ترکم
ارسال‌ها
16
امتیاز
16
نام مرکز سمپاد
سمپاد ناحیه 4 شهید مدنی
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1403
دانشگاه
هر جا خدا انداختمون همونجا چادر میزنیم.
اعتراف میکنم نمیتونم خیلی چیزا رو اعتراف کنم
 

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,911
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
اعتراف میکنم یه بار وقتی کلاس اول بودم با دمپایی رفته بودم مدرسه =))
 

نسیـم

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
سابقه مدیریت فروم
ارسال‌ها
1,443
امتیاز
35,228
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرراز
سال فارغ التحصیلی
98
بزارین براتون اعترافی کنم بسی خنده دار
عاقا ما سه سال پیش سرویس مدرسمون اومد خواب افتاده بودیم از اونجایی که ادم بی نظمی هستم شلوار مدرسه ام معلوم نبود کجا هست بابا هم هی غر که زود باش رفت من نمیبرمتااا هیچی منم رفتم تو کمد مامان تو تاریکی فک کردم این همون شلوار سرمه ای خودمهه دیگه هیچی پوشیدم تو سرویس فهیدم ای داد بیداد این چرا این همه گشاده نگاه کردم دیدم اااا مشکیه که هیچی تا در مدرسه همینجوری شلوارمو با دست گرفته بودم تصور کنید دیگه رفتم تو مدرسه سنجاقای تابلو ها کندم شاید بشه کاری کرد دیدم نمیشه رفتم به خدمتکاره گفتم سوزن دارید با نخ گفت وااا ساعت ۶صبح سوزن میخوای چ کنی ؟گفتم حالا بده داد رفتم ت اتاق مشاوره دوختم حالا بلندم بود ت حد امکان کشیدم بالا حالا فاق شلوار هم کوناه بود
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
بچه ها لطفااا! اینجا محلی برای خلاقیت و اعتراف های جذاب و خنده داره ... (حالا لزوما خیلی هم خنده دار نبود نبود! ولی آخه "اعتراف می کنم با مامانم قهر کردم" هم دیگه نفرستید لطفا!)
باتشکرات فراوان
 

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,368
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
کلاس اول که بودم روزای اول مدرسه کتاب نداشتیم، معلممون گفت هر کدوم یه نقاشی برام بکشید
از اونجایی که بنده همیشه گنده تر از دهنم می‌خوردم و اون موقع هم تو جوّ عروسی دخترعمه‌م بودم، به کوه و درخت و خونه بسنده نکردم و اون عروسی رو تصویر کردم
داشته باشید که لباس عروس یه دکلته بلادکفری‌طور بود که همه‌چیو نشون میداد، منم که در نقاشی به جزئیات وفادار :)) همون‌جوری کشیدمش :)) معلمم دید کلی تشویقم کرد برای خلاقیتم، رفتم خونه مامانم چشمش به اون همه چاک و برجستگی و فرورفتگی افتاد (تقصیر خیاط بود نه من :))) یه نگاه به من کرد گفت خیلی قشنگ کشیدی ولی خجالت نکشیدی اینو به معلم نشون دادی؟ :)) منم که پای انیمیشن‌های خاکبرسری بلادکفر بزرگ شده بودم و درک نمی‌کردم چنین چیزی واسه نشون دادن به معلم مناسب نیست :)) (انیمیشن فرنگی رو پری دریایی دیزنی در نظر بگیرید)
وایسادم مامانم از اتاق بره بیرون بعد با عصبانیت کاغذو کندم هزار تیکه کردم انداختم آشغالی :))
جالبش بعد از اونه که مامانم گفت آخه چرا کندیش دیگه؟ نقاشی به اون خوشگلی رو واسه چی خراب کردی؟ (متاسفانه محتوای کلام پندآمیزش رو درک نکرده بودم و فکر میکردم اگه فقط صفحه رو امحا کنم همه‌چی حله) لذا از غصه به فنا دادن اون نقاشی تا خود شب گریه کردم :))
این بود انشای من :))
دیگه نبینم بیاید بگید اعتراف میکنم خیلی مهربون و ساده لوحما :))
 

mahdiar__m

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,149
امتیاز
7,888
نام مرکز سمپاد
ezhei2
شهر
nesf jahan:)
سال فارغ التحصیلی
1403
اعتراف می کنم وقتی 4 سالم فک می کردم پول قلکم یه میلیارده ولی الان می فهمم با کل اونا(وقتی آدامس 500 بود) توفم کف دستم نمینداختن
 

reyhaneh24

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
449
امتیاز
8,670
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سمنان
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
دو تا برنز کارآفرینی
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روانشناسی
اعتراف میکنم
تا کلاس سوم دبستان
تمام لقمه هایی که مامان بابام با نون لواش درست میکردن و نمیخوردمشون رو از پنجره اتاقم پرت میکردم پایین تا بگم خوردم و دعوام نکنن:D:)):))

همچین آدم بیشعوری بودم من :D:))/m\
خونمونم طبقه پنجم بود و پنجره اتاقم باز میشد به پارک خیلی بزرگ پایین خونمون و من توجیح میکردم یکی پیدا میشه و این لقمه هارو میخوره یا اینکه من دارم به پرنده ها غذا میدم:))
  • مشکل اساسی این بود که من دیر یادم میومد:D و بعد چهار پنج روز از تو کیفم در میآوردم
  • و بعد چهار پنج روز قطعا خراب شده بودن و من میترسیدم که دعوام کنن :-"
 
آخرین ویرایش:

Sungirl_cc

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
360
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1398
مامان بزرگ پدریم که فوت کردن من ۶سالم بود پسر عموم ۸سال پسر همسایه هم همچین چیزی ،شب خونه ی مامان بزرگم مونده بودیم و رفتیم کوچه ی اتیش درست کردیم بعد ته سیگارایی که مردم انداخته بودن زمین جمع کردیم اومدیم اونایی که یکمش مونده بود دوباره روشن کردیم کشیدیم :))
اَه:))خوبه مریض نشدیم.
 
آخرین ویرایش:

نارنجی

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
321
امتیاز
5,076
نام مرکز سمپاد
فرز۱
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
صنعتی اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
اعتراف میکنم همه خوراکی های خوشمزه ای که تو خونه تموم میشه و همه فکر میکنن ارمان خورده رو خودم میخورم :))))))
 

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,755
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
اعتراف می‌کنم وقتی آهنگ (( اگر از تو پیشم بری شمعدونی ها دق میکنند.)) رو می‌شنیدم فکر می‌کردم داره می‌گه جا شمعی‌ها دق می‌کنند و اصلاً نمی‌دونستم شمعدونی اسم یه گل هست. :-"
 

شیخ المثال

کاربر فراموش شده
ارسال‌ها
162
امتیاز
1,508
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نکا
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
هوانوردی
اعتراف میکنم همیشه از دوستام آتو جمع میکنم و ازشدن سوتی میگیرم ک ی وخ خودم سوتی دادم همشو بریزم جلوشون و بیشتر ب اونا بخندم


ی اعتراف دیگه این خیلی اوقات دوستامو کتک زدم و آخرشم ب اسم شوخی تمومش کردمX_X
 

Ghobaad

کاربر فعال
ارسال‌ها
61
امتیاز
1,109
نام مرکز سمپاد
سمپاد یزد
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1300
خب منم راهنمایی وقتی برا سرویس مدرسع منتظر بودم یه ماشینه بود پشتش mammut زده بود همیشه پارک بود بغل خیابون
الان یادم اومد چرا تا اخر سال با خودم میگفتم ممات ینی چی ؟ :|
فقط احساس شرمساری میکنم که تلفظای دیگه رو امتحان نکردم
 

عمو ژپتو

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,710
امتیاز
5,696
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
93
مدال المپیاد
قبولی در مرحله دوم المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
شهید باهنر کرمان / شریف
رشته دانشگاه
ریاضی :x
اعتراف میکنم که دلم میخواست یه تعدادی دیگه ای هم مثل پرنیان بیان اعتراف کنن ببینیم چه خبره تو این سایت :-"
 

Bunny

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
152
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
جیرفت
سال فارغ التحصیلی
1401
اعتراف میکنم تا ماه رمضون همین امسال فرق زلوبیا و بامیه رو نمیدونستم...:))
همچنین اعتراف میکنم که یه مدت هم دوربین عقب و هم دوربین جلوی گوشیمو پوشونده بودم چون همش فکر میکردم یکی داره نیگام میکنه...X_X(به خاطر یه فیلم بود البته)
 

نسیـم

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
سابقه مدیریت فروم
ارسال‌ها
1,443
امتیاز
35,228
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرراز
سال فارغ التحصیلی
98
اعتراف میکنم یه بار دروغی به مادربزرگم گفتم که الانم به چیز خوردن افتادم به این ترتیب که
یه بار رفتیم خونه مادربزرگم خورشت هویج داشتن منم واسه اینکه دلش نشکنه و اینا گفتم اتفاقا خیلی هم دوس دارم حالا هر وقت میرم اونجا خورشت هویج که ازش متنفرم میاره برام حالا من باید چ غلطی کنم ؟؟ :)):)):D
 
بالا