• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

ساینا - ۵۷۴۴

  • شروع کننده موضوع
  • #1

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
کتاب های خوانده شده :
[رمان / غیره] - [مجموعه‌ی داستان کوتاه/شعر/مقاله] - [نمایش‌نامه / فیلم‌نامه]

۱ - بخارای من ایل من - محمد بهمن بیگی - [ امتیاز : ۱۰/ ۷ ]
۲ - جنس ضعیف - اوریانا فالاچی - [ امتیاز : ۱۰/ ۶]
۳ - هزار خورشید تابان - خالد حسینی - [ امتیاز : ۱۰/ ۶]
۴ - نگران نباش- مهسا محبعلی - [ امتیاز : ۱۰/ ۵ ]
۵ - عادت می کنیم -زویا پیرزاد - [ امتیاز : ۱۰/ ۷ ]
۶ - من او - رضا امیرخانی - [ امتیاز : ۱۰/ ۵ ]
۷ - چشم - ولادیمر ناباکوف - [ امتیاز : ۱۰/ ۶]
۸ - سووشون -سیمین دانشور - [ امتیاز : ۱۰/ ۸ ]
۹ - عطر سنبل عطر کاج - فیروزه جزایری دوما - [ امتیاز : ۱۰/ ۷ ]
۱۰ - خندیدن بدون لهجه - فیروزه جزایری دوما - [ امتیاز : ۱۰/ ۷ ]
۱۱ - ناتور دشت - جی دی سلینجر - [ امتیاز : ۱۰/ ۱۰ ]
۱۲ - مرشد و مارگاریتا- میخائیل بولگاکف - [ امتیاز : ۱۰/ ۷ ]
۱۳ - خاکی و آسمانی - دیوید وایس - [ امتیاز : ۱۰/ ۶]
۱۴ - پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد - ریچارد براتیگان - [ امتیاز : ۱۰/ ۱۰ ]
۱۵ - احتمالا گم شده‌ام - سارا سالار - [ امتیاز : ۱۰/ ۶]
۱۶- خداحافظ گاری کوپر -رومن گاری - [ امتیاز : ۱۰/ ۹ ]
۱۷ - چهار صندوق - بهرام بیضایی - [ امتیاز : ۱۰/ ۷ ]
۱۸- مرد بی وطن - کورت ونه‌گات - [ امتیاز : ۱۰/ ۹ ]
۱۹- عاشقانه‌های شاعر گمنام - ریچارد براتیگان - [ امتیاز : ۱۰/ ۷ ]
۲۰ - نوای اسرار آمیز - اریک امانوئل اشمیت - [ امتیاز : ۱۰/ ۶]
۲۱ - روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور - [ امتیاز : ۱۰/ ۵ ]
۲۲ - دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم - جی.دی سلینجر - [ امتیاز : ۱۰/ ۸ ]
۲۳ - اتوبوس پیر - ریچارد براتیگان - [ امتیاز : ۱۰/ ۸ ]
۲۴ - سلّاخ خانه‌ی شماره‌ی پنج - کورت ونه‌گات - [ امتیاز : ۱۰/ ۱۰ ]
۲۵ - در رویای بابل - ریچارد براتیگان - [ امتیاز : ۱۰/ ۹ ]
۲۶ - نامه به کودکی که هرگز زاده نشد - اوریانا فالاچی - [ امتیاز : ۱۰/ ۶]

[ اصولا برنامه ای برای کتاب هایی که میخوام بخونم ندارم ، ترجیح می دم ننویسم کلا ]
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
بخارای من ایل من

بخارای من، ایل من - محمّد بهمن‌بیگی - انتشارات تخت‌جمشید

mmmm.png


چیزی که ما امروز از ایل می‌دانیم، عموماً خلاصه می‌شود در چند صفحه کتاب جغرافیا. کتاب «بخارای من، ایل من» تلاشیست برای آشنا کردن مخاطب با زندگی عشایر. دست مخاطب را می‌گیرد و می‌برد در دل دشت و داستان می‌گوید. از خاک مردمانی که یادشان، چند وقتی هست که در ذهن شهر و روستا، خاک می‌خورد. بخارای من، ایل من نه در مدح ایلات و عشایر است و نه در جهت تخریب آن‌ها؛ روایت‌گر روزمرهٔ آن‌هاست. از سبک زندگی این مردم، خلاء‌های زندگی عشایر، شجاعت‌ها و امّید و آرزو‌هایشان می‌گوید.
محّمد بهمن بیگی، خود یک عشایریست که تحصیلاتش را در شهر ادامه داده‌است. هم برای ایل هست و نیست. هم برای شهر هست و نیست. به نظرم روایت این‌ افراد، خیلی از فردی که فقط در ایل زندگی کرده و یا فقط در شهر، جامع‌تر و خواندنی‌تر است. اگر با نثر قوّی و خلّاق هم همراه باشد، نتیجه‌ای می‌شود یک کتاب ساده، پر از رنگ‌ها و فرهنگ‌های جدید، که زمین گذاشتنش، کمی مشکل است.

عکس: قسمتی از جلد کتاب
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
جنس ضعیف

جنس ضعیف - اوریانا فالاچی - انتشارات نگاه

%D8%AC%D9%86%D8%B3_%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D9%81.png


نکته: عنوان کتاب ترجمه‌ای گمراه کننده از عبارت انگلیسی «Useless Sex» است. چون در تمام این‌سال‌ها، این کتاب به همین نام در ایران چاپ شده‌است، یغما گلرویی -مترجم کتاب- هم به این نام، بسنده کرده‌است. به هرحال نه در پیش‌درآمد و عنوان و نه در متن و ضمیر، نویسنده قصد رساندن مفهوم «ضعیف» بودن زنان را نداشت.
قالب متن کتاب، قالب گزارش‌نویسی‌ست. اوریانا فالاچی که یک روزنامه‌نگار ایتالیاییست، جهت تهیّه گزارش از وضعیت زنان در شرق، علی‌رغم میل باطنی خود، به کشورهای آسیایی سفر می‌کند. این گزارش گاهی با انتقاد شدید نویسنده و جبهه‌گیری فالاچی همراه‌ست و گاهی اوریانا فقط مثل یک گردشگر، سفر خود را شرح می‌دهد. تفاوت‌های فرهنگی و دیدگاه‌های متغیر جوامع نسبت به موضوع «زن» در طول سفر اوریانا فالاچی، این کتاب را جذّاب و منحصربه‌فرد کرده‎‌است. اوریانا فالاچی منتقد وضعیت زنان است. نه فقط در «جنس ضعیف» که در کتاب‌های دیگرش - نظیر نامه به کودکی که هرگز‌زاده نشد. - هم رنگ و بوی فمینیسم وجود دارد. امّا حقیقتا فالاچی یک فمینیست نیست. حتّا گاهی اوقات از آن‌ها انتقادهای شدید می‌کند.
ترجمهٔ کتاب کاریست از یغما گلرویی. کسانی که با ترجمه‌های گلرویی آشنا هستند، محاوره‌ای بودن کتاب برایشان خیلی تعجب‌آور نیست. به نظر من گلرویی شناخت خوبی از نثر فالاچی داشته‌ و محاوره‌ای بودن متن آسیبی به ادبیات فالاچی وارد نکرده‌است و حتّی به بیان مطلب کمک می‌کند.

عکس: اوریانا فالاچی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
هزار خورشید تابان

هزار خورشید تابان - خالد حسینی - انتشارات سوره‌ی مهر


%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1_%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF.png

معمولا خالد حسینی را با کتاب «بادبادک باز» می‌شناسند. این کتاب شرح‌حالیست از وضعیت و مشکلات مردان افغان، خالد حسینی به قول خودش، وظیفه‌ای نسبت به زنان افغان داشت، که با «هزار خورشید تابان» آن‌ را ادا کرد.
کتاب «هزار خورشید تابان» روایت‌گر وضعیت زنان افغان در چند دهه گذشته و بازتابی از مشکلات سیاسی افغانستان، نظیر جنگ‌های داخلی و خارجی‌ست. کتاب با داستان زندگی دختری افغان به نام «مریم» شروع می‌شود و با داستان زندگی دختر جوانی دیگر، به نام «لیلا» ادامه می‌یابد. داستان زندگی به ظاهر بی ربط این دو زن، در اواسط داستان، به هم گره می‌خورد. مریم و لیلا نماد دو تیپ شخصیتی متفاوت از زن‌های افغان هستند. یکی بی‌سواد و فقیر و دیگری باسواد و برخاسته از خانواده‌ای فرهیخته. خالد حسینی زیرکانه نشان می‌دهد چگونه جنگ و فقر در افغانستان، این دو زن را در راهی مشابه هم قرار می‌دهد و چگونه سرنوشت تمام زنان افغان، به دردی مشترک و رنجی شبیه به هم، منتهی می‌شود.
نثر خالد حسینی، روان و ترجمه‌ی پریسا سلیمان‌زاده و زیبا گنجی (که مترجمان کتاب بادبادک باز نیز هستند.) قابل قبول بود. امّا از آنجا که کتاب نسبتاً طولانی است، شاید انگیزه و حوصله‌ی کافی برای خواندن آن نداشته باشید.

عکس: از عکس روی جلد این کتاب در نشریات خارجی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
نگران نباش

نگران نباش - مهسا محبعلی - نشر چشمه

Negaran_2.png

نام این کتاب طعنه‌ای هوشمندانه است، نویسنده انگار از اول قصد دارد این مفهوم را انتقال دهد، که «باید نگران بود.» و از هیچ عنصر «نگران‌کننده‌»ای در طرّاحی فضای داستان، دریغ نمی‌کند. محور اصلی داستان، اعتیاد است. تااکنون، نویسندگان زیادی اعتیاد را مضمون اصلی داستان خود قرار داده‌اند، اما تفاوت نثر محّب‌علی با دیگران، فضای متفاوت داستان و شخصیت اصلی است. شخصیت اصلی، دختر جوان معتادیست، از خانواده‌ای نسبتا مرفه. مهسا محّب‌علی سعی کرده‌است فضای داستان را طوری طراحی کند، که همه‌چیز آن به مخاطب حس لغزش و انحطاط بدهد. از تهرانی می‌گوید که زمین‌لرزه مدام آن را می‌لرزاند و همه، منتظراند تا ببیند کی این لرزش‌ها، شهر را از پا در می‌آورد. همچنین از جوانانی می‌گوید که خماری، آن‌ها را تا لب پرتگاه سقوط می‌کشاند. نویسنده در طی داستان، فقط تصویرگر است. امر و نهی نمی‌کند و درس اخلاق نمی‌دهد. از طرفی فضا را به هیچ‌وجه منزجرکننده نشان نمی‌دهد. بلکه از جوانان معتادی را روایت می‌کند که به وضوح به دل مخاطب می‌نشینند و دوست‌داشتنی هستند.
محّب‌علی نثری دوست‌داشتنی دارد و همچنین سعی می‌کند با استفاده از اصطلاحات عامیانه و به روز نسل جوان، به درک آن‌ها از فضای داستان، کمک کند. و در تمام این‌ها، تا حدّ خوبی موفق بوده‌است.
از نظر شخصّیت‌پردازی، کتاب ضعف‌هایی هم داشت، می‌توانست کتاب حجیم‌تر امّا با شخصیت‌های پخته‌تر و فضای آشناتر با مخاطب باشد.
امّا با توجه به کم بودن حجم کتاب، خواندنش می‌تواند تجربه‌ی خوب و جدیدی باشد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
عادت می کنیم

عادت می کنیم - زویا پیرزاد - نشر مرکز

%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%AA_2.png


زویا پیرزاد از آن دسته نویسندگانیست، که سبک و حال و هوای کتابش را، نمی‌شود تعریف کرد. باید کتابش را دستت بگیری و با کلاریس و آرزو قدم به قدم در آبادان و تجریش قدم بزنی، تا سبک داستان‌ها دستت بیاید.
عادت می‌کنیم یک رمان معمولی نیست. می‌توانستم -مانند اکثر نقدهایی که از این کتاب خوانده‌ام- بیایم و بگوییم «عادت می‌کنیم داستان سه زن است.» که اگر این را بگویم، شاید واقعا نثر پیرزاد را درک نکرده‌ام. عادت می‌کنیم، رمانی لایه لایه است. از زندگی خصوصی آرزو، شخصیت اول داستان، شروع می‌شود، به خرده فرهنگ‌های غلط جامعه، نظیر تجّمل‌گرایی می‌رسد و در این بین، هنرمندانه معضلات بزرگ اجتماعی مثل اعتیاد را، روایت می‌کند.
از نظر سبک، رمانی ساده و کلاسیک است. روند داستان آرام و کم اتّفاق است و همین موضوع می‌تواند ارزش ادبی داستان ها را کاهش بدهد، اما پردازش قوی زویا پیرزاد، مانع از این اتفاق می‌شود و حتّی، فضای آرام داستان را تبدیل به یک فضای دوست‌داشتنی می‌کند.
چرا سادگی و کم اتّفاقی داستان، آن را دوست‌داشتنی کرده‌است؟ چون در این رمان، شخصیّت‌ها نفس می‌کشند. توی همین تهران خودمان، یک‌جایی زندگی می‌کنند، در یک محّله‌ای رفت‌وآمد می‌کنند. عاشق و فیلسوف و روشنفکر نیستند. همان‌چیزی هستند که برای همه‌ی ما آدم‌های عادّی، ملموس و قابل فهم است. آرزو، زنی مطلقه‌‌ست. تصویر ما از یک زن مطلقه معمولاً زنی بی‌سرپناه و تنهاست، امّا آرزو، زنی پرمشغله، رئیس یک بنگاه و بسیار اجتماعیست. دخترش آیه، دختری 19 ساله‌ست که آرزوی پاریس رفتن در سر دارد. مانند اکثر نوجوانان، پرتوقع، بی‌صبر و بهانه‌جوست. زویا پیرزاد، به کمک وبلاگ آیه، نسل جوان را خیلی خوب، تصویر کرده‌است. و زن سوّم داستان، ماه‌منیر، مادر آرزو، زنی تجّمل‌گرا، بی‌خیال و خودخواه‌ست. تقابل مادر و دختر، یکی به عنوان زنی شاغل و همیشه‌نگران و یکی به عنوان زنی اشرافی‌مآب و آسوده، به نویه‌ی خودش تقابلی جالب است.
و امّا [nb]به قول نقد مجّله‌ی آفتاب[/nb] «مرد اول و آخر» ِ رمان «سهراب زرجو»، او در اوایل کتاب وارد داستان می‌شود و خوانندگان رفته‌رفته با نزدیک‌تر شدن رابطه‌اش با آرزو، او را بیشتر می‌شناسند. رابطه‌ی سهراب و آرزو، عشق افلاطونی نیست. رابطه‌ای ساده بین رئیس یک بنگاه و مشتری‌اش است که در رستوران‌ها و کافه‌های شهر، کم‌کم رشد می‌کند و بالغ‌تر می‌شود. شخصیّت‌پردازی سهراب، کمی عجیب است. سهراب تقریباً همه‌ی آن چیزیست که آرزو نیاز دارد. آسپرین[nb]در جایی از کتاب، شیرین دوست آرزو به او پیشنهاد می‌کند که از رابطه‌اش با سهراب، به عنوان آسپرین برای خستگی‌ها و گرفتاری‌هایش استفاده کند.[/nb]، روشن‌فکر، شوخ، پولدار، اصیل... سهراب به هیچ‌وجه بی‌عیب نیست؛ اما دوست‌داشتنی بودنش، او را بی‌نقص جلوه می‌دهد و این شاید، ضعف نویسنده در پرداختن به شخصیّت سهراب باشد. شاید هم نویسنده سعی داشته با ورود یک شخصیت کمی فرا حقیقی، رنگ بوی داستان را عوض کند.
تضّادها در این رمان بسیار به چشم می‌آیند. انگار زویا پیرزاد برای هر مدل زندگی، تصّاد آن را هم در داستان در نظر گرفته بود. تهمینه، دختری بسیار جوان، فهمیده و مسئولیت‌پذیر، از خانواده‌ای نسبتاً فقیر، در مقابل آیه، دختری عجول، بی‌صبر و بی‌مسئولیت، از خانواده‌ای نسبتا مرفه. یا مثلاً رودابه، زن میان‌سالی رنج‌دیده، که یکی از پسرانش در جنگ شهید شده و دیگری اعدام و «سهراب»ش حالا، معتاد است. در مقابل ماه‌منیر تجمّل‌گرا که هیچ چیز -حتّی زندگی دخترش- بیشتر از خودش برایش اهمّیت ندارد و عجیب آن که خواننده در پایان، اصالت بیشتر خانواده‌ای رودابه را، حقیقتا حس می‌کند. در این رمان خاکستری‌ها نادیده‌گرفته شده‌اند و بازی دست سیاه و سفید است، صفر و یک، فقیر و غنی. بعضی شاید نادیده گرفتن طبقه‌ی متوسط جامعه را ضعف داستان بداند، امّا می‌توان دلیل آن را، برجسته کردن دو سر این طیف دانست.
نهایتاً در همه‌ی داستان، پدیده‌ی تغییر به چشم می‌خورد. تغییرهایی ناگهانی که زندگی آدم را عوض می‌کنند، ورود سهراب به زندگی آرزو، ترک اعتیاد یکی دیگر از شخصیّت‌های داستان و .. همه، تغییراتی اجتناب‌ناپذیرند، که نویسنده در نام کتاب، به‌گونه‌ای به تمام آن‌ها پاسخ می‌دهد: «عادت می‌کنیم.»
انتخاب نام افراد هم قابل توجّه بود. سهراب، تهمینه، شیرین، اسفندیار که همه‌شان به گونه‌ای با شخصیّت شاهنامه‎‌شان، تناسب دارند. و این‌ها نشان می‌دهد، قصد زوبا پیرزاد از «عادت می‌کنیم.» چیزی فراتر از یک رمان ساده بوده‌است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
چـشم

10338905171894349531.bmp

چشم - ولادیمر ناباکوف - تابستان ۹۰

من واقعا با ناباکوف آشنایی خاصی ندارم ، کتاب رو به پیشنهاد یکی از کتاب فروشای ِ فروشگاه خریدم ، کتاب روسی خیلی نمی خونم و برای همین با ادبیات روس آشنا نبودم موقع خوندن کتاب . برای همین خیلی جاهاش اذیت شدم ، اسم های طولانی ، اسامی و تاریخ های زیادی که بیان می کرد ، گیج کننده و خسته کننده بودن . اما محور اصلی داستان با زندگی ِ یک معلم سر خانه‌ی فقیر و تنهای ِ روس در آلمان شروع میشه اما توی ِ اواسط اون ؛ هویت ِ این شخص به شخصیت ِ دیگری به اسم اسموروف شیفت داده میشه . این تغییر هویت ، تغییر ِ شخصیت ، تغییر ِ زاویه ِ دید یا هر چیز ِ دیگه‌ای ، خیلی خیلی ماهرانه انجام شده بود و من به شخص ِ کفم برید :D توی ِ تمام طول کتاب ، چیستی ِ هویت ِ اسموروف با مخاطب همراه و کنجاوی شما کم نمیشه و من فکر می کنم هدف نویسنده هم همین کنجکاوی بوده ! نوع نگرش داستان هم واقعا پیچیده بود . یک جاهایی به پوچی ِ مطلق اشاره می کرد و تو فکر می کردی کتاب نگرش نهیلیستی داره ، اما جاهای ِ دیگه احساس می کردی نویسنده داره از درون مایه های ِ سورئالیستی استفاده می کنه و خلاصه کلی پیچیده و کنجاوی بر انگیزاننده بود
یه چیزی هم که برای من پیش اومد و بعدا فهمیدم برای بقیه هم پیش اومده این بود که نگرش ناباکوف به عشق ، من رو یاد ِ نگرش صادق هدایت به عشق می انداخت ، به صورت ناخودآگاه .
نکته‌ی منفی‌ی که می تونم ذکر کنم ، فضای ِ سرد و غیر جذاب ِ داستان بود ، فضای داستان شدیدا سرد و کسل کننده بود ، که البته این به قصد و برای بهتر فهمیدن جو ِ داستان بوده اما خب خواننده اذیت میشد ، من دلم می گرفت وقنی می خوندمش .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
سووشون

18854345090748165664.bmp
سووشون - سیمین دانشور - اسفند 90

04277996608429534117.jpg

خب کتاب تموم شد . :د از اونجایی که خیلی تعریفش رو شنیده بودم ، انتظار یه شاهکار ادبی داشتم ، نمی گم بد بود ، اما پایین تر از چیزی بود که فکر می کردم . از طرفی قبل از خوندن کتاب نسبت به نثر دانشور بدبین بودم ( یه سری نوشته ی ضعیف ازش خونده بودم قبلا ) ، که این بدبینی کاملا عوض شد . نثر کتاب واقعا خوب بود و اتفاقات توی کتاب هم دوست داشتم . از کتاب هاییه که جذبش می شی و لازم نیست به خودت زحمت وارد کنی که بری سمتش ، خودت ناخودآگاه میری . محیط داستان خیلی دلچسب نبود ، کاراکتراشم خیلی دوست نداشتم . کتاب اطلاعات تاریخیم رو تقویت کرد واقعا . مثل هزار خورشید تابان بود که کلی چیز از تاریخ افغانستان دستگیرم شد . اینجائم از زمان های گذشته ایران چیزای جدید فهمیدم . اگر بخوایم بش به عنوان یه رمان عاشقانه نگاه کنیم خیلی قوی بود . یه جاهاییش احساس کردم دانشور خود سانسوری داشته :- " یه حرفایی رو نزده بود که شاید میزد بهتر بود . اما خب به هر حال کتاب قوی ای بود . نثرش مورد پسند بود و حتی برا کسایی که نویسندگی دوست دارن قابل الگو قرار دادن بود :D

~ قسمتی از کتاب : گریه نکن خواهرم ، در خانه ات درختی خواهد رویید و درخت هایی در شهرت و بسیار درخت در سرزمینت .
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت ها از باد خواهند پرسید : در راه که می آمدی سحر را ندیدی!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
عطر سنبل عطر کاج

71052496464086950808.bmp
عطر سنبل عطر کاج+ خندیدن بدون لهجه - فیروزه جزایری دوما - زمستان 87

این دو تا کتاب رو با هم معرفی می کنم ، چون تم ِ هر دو کتاب عین همه و یه جورایی میشه گفت " خندیدن بدون لهجه" جلد دوم و ادامه‌ی " عطر سنبل عطر کاج " است .
توی خوندن این رو تا کتاب بیشترین چیزی که کمک می کنه توی فهم بیشترش ، شناخت نویسنده‌ست . فیروزه جزایری دوما ، دختر ایرانی‌الاصلیه که توی 8 سالگی برای همیشه به آمریکا مهاجرت می کنه . این کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده و توی برای اولین بار توی آمریکا چاپ شده .
کتاب شرح زندگی و خاطرات و تفاوت فرهنگ ایران و آمریکاست . جزایری دوما بعضی اوقات توی کتاب ها از زندگی توی ایرانش میگه و بعضی وقتا از آمریکا . راجع به نظر مردم آمریکا راجع به ایران می گه که برای من واقعا جالب بود . خوبیش این بود که نمیخواست قضاوت کنه ، نمی خواست بگه " ایران خوب است، وطن است " ، " آمریکا بد است ، غربت است " یا بر عکس آمریکا خوبه و ایران بده . فیروزه ، تفاوت فرهنگ ها رو به زبان خاطره نویسی تعریف می کنه و این قضاوت رو میزاره برای تو که کجا ، کدوم فرهنگ بهتره . کجا باید کدوم رو انتخاب کنیم . و این نکته خیلی مهمه که توی تمام داستان به هر دو فرهنگ احترام گذاشته و انتقاد هاش هوشمندانه بوده ، نه کوبنده . تقریبا تمام داستان ها طنزه ، اما پیام و نتیجه‌ی جدی هم داره .
کلا کتاب های دلنشینیه ، چون طنزه جنبه‌ی فان هم داره ، نثر قشنگی هم داره و از طرفی مشکلات مهاجرت رو نشون میده . مشکلاتی که یه مهاجر داره !
+ اسم کتاب عطر سنبل عطر کاج ، در واقع " Funny in farsi" بوده ، اما این جوری ترجمه شده .

~ قسمتی از کتاب عطر سنبل عطر کاج : به نظر می آید هر آمریکایی خاطره ی خوشی از فرانسه داشته باشد." عجب کافه ی محشری بود. مزه ی آن تارت تاتن هنوز زیر زبانم است!" تا جایی که من می دانم، فرانسوا آن تارت تاتن را درست نکرده بود، اما مردم خوشحال می شدند اعتبارش را به او بدهند . من همیشه می گویم: " می دانید فرانسه یک گذشته استعماری زشت دارد." ولی این برای کسی مهم نسیت. مردم شوهرم را می بینند و یاد خوشی هاشان می افتند. من را می بینند و یاد گروگان گیری می افتند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
خندیدن بدون لهجه

.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
ناتور دشت

68194368741323253481.bmp
ناتور دشت - جی دی سلینجر - تابستان 90

53483862924103889722.png

کتاب ناتور دشت یکی از بهترین رمان های نویسنده‌ی معروف - سلینجر-ه . کتاب راجع به زندگی پسر 16 ساله‌ی آمریکاییه که از کالج بیرون میاد و وارد زندگی شهری میشه . هولدن کالفید بعد از این که از مدرسه اخراج میشه ، برای این که چند روز دیر تر به خونه بره مجیوره چند روز رو توی شهر سپری کنه و کل داستان توی اون چند روز خلاصه میشه . به نظر من کتاب تم ِ اعتراضی داره و این اعتراضش رو به سبک یه پسر 16 ساله و طبیعتا ادبیات خاص این سن بیان می کنه . اعتراض به خیلی چیزا ، اعتراض به طرز تفکر غلط مردم . هولدن خیلی وقتا از این طرز تفکر ناراحت میشه و این ناراحتی رو واضحا بیان می کنه . امید ِ الکی که نمیده هیچ ، گاهی توی نا امیدی هاش اغراق هم می کنه . سبک این اعتراض دلنشین بود برای من . با این که فحش داشت ، با این که بعضی وقتا روی چیزای بی اهمیت فکوس می شد ، اما شاید به دلیل نزدیکی سنم با هولدن خیلی درک کردم احساساتش رو . عصبانیت هاش رو . توی کل داستان انگار هولدن داره دنبال یه آدم می گرده که شبیه خودش باشه ، تنهایی دوست نداره . یه آدمی که با خواسته هاش مخالفت نکنه . برای همین خواهرش رو تا حدی قبول داشت ، چون از یه نظرایی شبیه خودش بود .سلینجر این دنبال آدم ها گشتن و از خیلی ها دلسرد شدن رو خیلی قشنگ نمایش داده بود .

نکته مثبت : سلینجر نثر زیبایی داره ، نثر این کتابم نثر یک پسر 16 ساله‌ست و برای همین برای ما که توی همین سنین هستیم معمولا قابل قبوله .

نکته‌ی منفی : اگر دنبال اتفاقات عجیب و غریب توی ِ داستانید این کتاب رو نخونید ، توی این کتاب ، چند روز عادی ِ یک نوجوون روایت میشه خبری از اخبار مهیج و اتفاقات ِ عجیب غریب نیست.

~ قسمتی از کتاب : علت این که آن طرف ها پرسه می زدم این بود که سعی می کردم پیش خودم حس کنم که دارم خداحاظی می کنم . منظورم این است که بعضی وقت ها شده که از مدرسه یا جای دیگر رفته‌ام و حتی خودم هم ندانسته‌ام که دارم می روم . این طوری خوشم نمی آید . برایم فرقی نمی کند که خداحافظی غمناکی باشد یا سخت باشد ، ولی دلم می خواهد وقتی از جایی می روم خودم بدانم که دارم می روم .اگر آدم نداند حالش بدتر می شود ..
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
خاکی و آسمانی

10338905171894349531.bmp
خاکی و آسمانی - دیوید وایس - تابستان 86
7153035.jpg

تم ِ کتاب بیوگرافیه و در مورد شرح زندگیه موسیقیدان معروف " ولفگانگ آمادئوس موزار[ت]" است . کتاب توی دو جلده و نسبتا طولانیه . تم ِ کتاب قشنگه ، از به دنیا اومدن موزارت تا مرگش رو توضیح می ده . از نظر زمان ، یک روند خطی رو داره و زمانش هی عوض نمیشه و همین باعث میشه آدم گیج نشه . راجع به حقیقت داشتن کل موضوع نمیشه نظر داد اما خیلی از شواهد نشون میدن چیزی که دیوید وایس از زندگی موسیقی دان معروف و فقیر ِ اتریشی-آلمانی نقل کرده ، تا حد زیادی درسته . کلا جالبه ، برای من خیلی جالب بود مخصوصا چون قبلش خونه‌ی دوران بچگی موزارت رو هم از نزدیک دیدم ، دقیقا همون چیزایی بود که توی کتاب نقل شده بود . موزارت شخصیت جالبی داشته ، از 3 سالگی پیانو میزده و همرو مجذوب خودش کرده . خانواده‌ی فقیری داشته . پدرش هم موسیقیدان بوده و خیلی وقتا به درگیری های پدرش و رقباش می پردازه .یا خیلی جاها از حسادت رقبای پدرش به موزارت . نثر کتاب هم خوبه . البته شنیدم دیگه چاپ نمیشه ! کتابی که من خوندم چاپ خیلی قدیمی بود و اون موضوع و رسم الخط قدیمی کمی اذیتم می کرد ، اما کلا خوب بود .

اینم آقامون آمادئوس :د :
26222508248548148330.jpg

نکته مثبت : اگر موسیقی دوست داشته باشید و موزارت و بشناسید یا دوست داشته باشید بشناسید ، خیلی جذب کتاب میشید .

نکته منفی : دو جلد تمام راجع به یه زندگی خوندن ممکنه کمی آدم رو خسته کنه ، چون تم ِ زمانی داستان تغییر نمی کنه و خیلی وقتا روی موضوعاتی زوم میشه که ممکنه جذابیت نداشته باشه .

پ.ن: همون طور که مستحضر هستید من خیلی بچه بودم که اینو خوندم ، 10-11 سالم بوده ، برا همین خیلی یادم نمیاد و برای همین نقد درست و حسابی ای ازش در نیومد اما واقعا پیشنهاد میشه این کتاب !
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پس باد همه‌چیز را با خود نخواهد برد

پس باد همه‌چیز را با خود نخواهد برد - ریچارد براتیگان - انتشارات مروارید

so_the_wind_won_t_blow_it.png

از پس باد همه‌چیز را با خود نخواهد برد به عنوان آخرین رمان براتیگان، ۲ سال قبل از مرگش یاد می‌کنند. براتیگان در این کتاب می‌کوشد جهان پس از جنگ‌جهانی دوّم را به تصویر بکشد. این روایت بسیار شبیه روایات سینمایی‌ست. دنیای پس از جنگ‌ جهانی دوّم، از دریچهٔ مردی چهل و دو ساله بازنگری می‌شود. مردی که می‌کوشد خاطراتش را از ۷ سالگی تا ۱۲ سالگی بازگو کند و با واقعهٔ خشونت‌آمیزی که در ۱۲سالگی‌اش رخ داده، آن را به اوج برساند. هر چند دریچهٔ داستان فقط یک شخص است. امّا زبان داستان متفاوت است. گاهی لحن افسرده و سرخوردهٔ یک مرد چهل‌ساله است و گاهی لحن بازیگوش بچّه‌ای ۷ ساله.
نکتهٔ بارز نثر براتیگان و به‌خصوص نثر او در این کتاب، استفاده از تمامی عناصر برای انتقال احساسی خاص به مخاطب است. اوج داستان، مرگ کودکی یک پسر بچّهٔ ۱۲ساله‌ست. همچنین در تمام کتاب، از تمامی عناصر، برای انتقال این حسّ مرگ، کمک گرفته‌ شده‌است. پس می‌توان گفت جوّ حاکم بر کتاب، جو مرگ است. این مرگ، به مرگ جسم محدود نمی‌شود، به مرگ روح و مرگ زودرس کودکی آدم‌ها می‌رسد. من براتیگان را برای این دیدگاه، همیشه تحسین می‌کنم. کتاب‌های زیادی در رابطه با آثار جنگ، بر نسل بعد از خود، نوشته‌ شده، امّا دیدگاهی که براتیگان به موضوع داشته، ناب است. براتیگان کودکانی را تصویر می‌کند که جان خود را در جنگ از دست نمی‌دهند، امّا آثار جنگ، کودکی‌شان را آرام آرام خفه می‌کند. براتیگان از آدم‌هایی می‌گوید که ناخواسته بزرگ‌ شده‌اند، ناخواسته در سنین کم، پیر شدند و هرگز در جهان جزو تلفات هیچ جنگی محسوب نشده‌اند.
فضای هستهٔ داستان، ۱۲سالگی راوی را توصیف می‌کند. جایی که راوی، داستان گذشته و آینده را تعریف می‌کند؛ کنار برکه‌ایست که زن و مردی، با کاناپهٔ خود به آنجا می‌آیند و ماهی‌گیری می‌کنند. فضاسازی داستان آن‌قدر قوّی است که مطمئن هستم هر کس که این کتاب را خوانده، تصویر ذهنی شدیداً قوی‌ای از این برکه دارد. جدای از فضاسازی، روند داستان و فصل‌بندی‌های و نقاط اوج، بسیار حرفه‌ای نوشته شده‌است. زمانی که راوی به خاطرهٔ اصلی خود می‌رسد، روند داستان بسیار سریع می‌شود و هیجان به شدّت زیادی به خواننده وارد می‌شود.
همچنین نام کتاب بسیار زیرکانه انتخاب شده‌است. به نظر من نام کتاب، می‌تواند هم جنبهٔ مثبت داشته‌باشد و هم جنبهٔ منفی، که هر دوی این‌ها در جنگ به شدّت ملموس‌اند. مثلا عنصر باد را هم می‌توان ویران‌‌کننده تشبیه کرد و هم پاک‌کننده از آلودگی و با این تفاسیر می‌توان به معانی نام کتاب پرداخت.
نهایتاً، انتهای داستان به شدّت قوّی و حتّی می‌توانم بگویم، بدون عیب و نقص است. قسمتی از صفحات پایانی کتاب را نقل‌قول کرده‌ام که به زعم من، نه فقط قوّی‌ترین قسمت کتاب است بلکه یکی از قوّی‌ترین پایان‌هایی‌ست که خوانده‌ام.

قسمتی از کتاب در صفحات آخر:
من روی علفزار کنار برکه این‌قدر کوچک شده‌بودم که به سختی می‌شد تشخیص‌م داد. گمونم فراموش کرده‌بودند که من اونجا هستم. نشسته‌بودم و به اتاق نشیمن‌شون نگاه می‌کردم که توی تاریکی، کنار برکه از روشنی می‌درخشید. نشیمن شبیه افسانه‌هایی بود که به خوبی و خوشی تموم می‌شن. نشیمن، افسانه‌ای بود توی رمان ترسناک آمریکای بعد از جنگ جهانی دوّم. افسانه‌ای بود در روزگاری که هنوز تلویزیون تخیّل آمریکا رو نابود نکرده‌بود و مردم هنوز خونه‌نشین نشده‌بودند و می‌تونستند رویاها و آرزوهاشون رو با عزّت و احترامی که برازندهٔ انسان‌هاست عملی کنند.

عکس: از جلد کتاب در انتشارات آمریکا، تصویری از نشیمن کنار برکه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
احتمالا گم شده‌ام

احتمالا گم شده‌ام - سارا سالار - نشر چشمه

%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%A7_2.png

«احتمالا گم شده‌ام» نام اولین کتاب ساراسالار است. این کتاب کوتاه، گم‌گشتگی، پریشانی‌ها و آشفتگی یک زن 35 ساله‌ی تهرانی را روایت می‌کند. این آشفتگی‌ها آنقدر زیاد می‌شود، که بعضی خوانندگان شخصیّت اول کتاب را، حتّی «دیوانه» می‌دانند و با این دیدگاه، کتاب را می‌خوانند. بازه‌ی زمانی کتاب، خطّی نیست و بسیار جهش دارد. شاید این نکته مهم‌ترین عامل کمکی نویسنده، برای نشان دادن پریشانی شخصیّت اول کتاب است. «گندم» شخصیّت دوم کتاب است. دوست راوی که هشت‌سال قبل به دلیلی که تا آخر کتاب، پنهان می‌ماند، با او به‌هم زده و حالا، لا به لای پریشانی‌هایش، مدام گندم را می‌بیند، حرف‌هایش را می‌زند و کارهایش را می‌کند. نثر سارا سالار در نگاه اول جدید است. توّجه به همه‌چیز برای نشان‌ دادن آشفتگی خاطر راوی داستان. اشاره به بیلبوردهای تبلیغاتی اتوبان، حرف‌های گوینده‌ی رادیو و.. در نگاه اوّل جالب بود. امّا این کار، به عنوان کار اوّل، بی‌عیب که نه، حتّی می‌توان گفت، پر عیب بود. شخصیّت‌های کمکی داستان، مانند پدر گندم، مادربزرگ گندم، فرید رهدار و شوهر راوی، بسیار گنگ خلق شده و بدون پردازش رها می‌شوند. علاوه بر آن گاهی تلاش نویسنده برای القای حسّ دلهره به خواننده، ناموّفق بود و حقیقتا احساسی منتقل نمی‌شد. همچنین توازن فصل‌ها، مشکلاتی داشت. نویسنده سعی کرده بود فصل‌های آخر با سرعتی بیشتر و احتمالا در «اوج» داستان باشد، امّا باز هم کمی ناموفق بود و ضعیف عمل شده‌بود.
از نکات خوب داستان می‌شود به فضاسازی خوب و تمیز (!) داستان نام برد و بی‌پرده و رک بود نویسنده، در بازگویی حقیقت آن‌چه امروز در تهران در حال گذر است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
خداحافظ گاری کوپر

خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری - انتشارات نیلوفر

%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C.png

«حماقت بزرگ‌ترین نیروی روحانی تاریخ بشر است. باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد؛ چون همه‌جور معجزه‌ای از آن ساخته‌ست.»
این جمله، از زبان شخصّیت اصلی کتاب، لنی‌‌ست. او ۲۱ سال دارد و تمام وقتش را صرف حرفه‌ی خود، ورزش اسکی، می‌کند. لنی از تمام وابستگی‌ها در آمریکای مشغول جنگ با ویتنام، می‌گذرد و به ارتفاعات آلپ پناه می‌برد. خیلی زود خواننده متوجّه می‌شود که جنگ آمریکا و ویتنام فقط یک بهانه‌ی خیلی خوب برای اقامت لنی در این ارتفاعات است. چون «لنی» ذاتاً سرکش و عصیانگر است و از وابسته‌شدن به تک تک مشتقاتش، هراس دارد. این جنبه از شخصیّتش، ناخودآگاه من را یاد شخصیّت «سابینا» در کتاب «بار هستی» اثر میلان کوندرا می‌اندازد. لنی به گونه‌ای به تمام وابستگی‌هایش، خیانت می‌کرد. البته شاید کلمه‌ی خیانت برای شخصیّت لنی، بیش از حد منفی باشد؛ امّا گاهی اوقات نمودی از آن، در او دیده می‌شود. او دخترهایی که با آن‌ها رابطه داشت، ترک می‌کرد؛ نه به خاطر بذات بدش، چون از هرگونه وابستگی می‌گریخت. به قول خودش «نه طرفدار کسی بود نه ضدّ کسی» زیرا هر علاقه‌ای یک تعلّق در پشتش دارد و هر تعلّقی خلاف قوانین زندگی لنی بود.
«در ارتفاعات، اولین چیزی که یخ می‌زند؛ حماقت است.»
لنی برای فرار از واقعیّات زندگی، به ارتفاعات پناه می‌برد. در آنجا جمعیّت آدم‌ها کم است و او را از شرّ ارتباطات اجتماعی ناخواسته، خلاص می‌کند. لنی از تمام چیزهایی که در ارتفاعات پایین جریان دارد،می‌گریزد. عشق، مسائل سیاسی، مذهبی و فلسفی، همه و همه را صرفاً یک ناهنجاری می‌داند و آدم‌هایی که در زندگی با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند، احمق می‌نامد. امّا لنی و همه‌ی اطرافیان هم‌عقیده با او، برای امرار معاش مجبورند گاهی به پایین‌ها سر بزنند.
«میلیون‌ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستن و همه‌شون می‌تونن بدون تو زندگی کنن، آخه من ِ بدبخت چرا نمی‌تونم؟»
«آزادی از قید تعلّق» یکی از بهترین مفاهیمی بود که رومن گاری در این کتاب، به زیبایی ترسیم کرد. امّا برگ برنده‌ٔ او نبود. رومن گاری با به چالش کشیدن این نوع آزادی، حرف آخر خود را در کتاب، ماهرانه زد. برای این چالش، نیاز بود که فضای داستان کمی عوض شود، آدم‌های جدیدی به آن وارد شوند و شخصّیت‌های جدیدی ببینیم. برای همین فصل‌ها دوم به بعد، تفاوت قابل ملاحظه‌ای با فصل اوّل دارند. اگر با کمی اغراق فصل یک را، در معرفی لنی و آشنایی با فضای زندگی‌اش بی نقص بدانیم؛ متوجّه افت کیفی کتاب در فصل‌های بعدی می‌شویم. تفاسیر بلند و خام سیاسی و پرش‌های بعضاً نامربوط، از ایرادهای فصل‌های دوّم و فصل‌های بعد بود.
با ورود جس و پدرش، چالش‌های عمیقی در ذهن خواننده به وجود می‌آید. به نظر من آشنایی لنی و جس، مورد آزمایش قرار گرفتن لنی بین جس و قوانینش نبود. به نظرم صرفاً دیدگاه جدیدی نسبت به «آزادی از قید تعلّق» در اختیار خواننده قرار داد. چون در روند کتاب، این سؤال بزرگ پیش می‌اومد که آیا آزادی از قید تعلّق خود یک نوع تعلّق شدید نیست؟ و این سؤال یکی از مهم‌ترین دلیل‌های من برای علاقه‌ی بیش از حدّم به این کتاب است.
اگر بخواهم خداحافظ گاری کوپر را توصیف کنم، باید بگویم خداحافظ گاری کوپر قدیمی نمی‌شود، چون نسل‌های جدید متداوماً لنی را کشف می‌کنند، پا جای پای او می‌گذارند و به همین سبب، کمتر کتاب‌فروشی معتبری‌ست که این کتاب در لیست پر فروش‌ترین‌هایش نباشد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
چهار صندوق

چهار صندوق - بهرام بیضایی - انتشارات روشن‌گران و مطالعات زنان

4_sandoogh.png

اکثر ما بهرام بیضایی را به عنوان کارگردان و فیلم‌نامه نویس می‌شناسیم، امّا بهرام بیضایی چندین نمایش‌نامهٔ خوب هم دارد که حتّی برای شناخت سبک فیلم‌سازی‌اش کمک خواهد‌کرد. چهار صندوق، نمایش‌نامه‌ای نمادین است که ۴ کاراکتر اصلی آن نام‌های سبز، قرمز، زرد و سیاه را دارند. این ۴ شخصیت به عنوان خالق، مخلوقی به نام مترسک را به وجود می‌آورند و متن داستان، به چگونگی حاکم شدن مخلوق بر خالق است. کاراکترهای این نمایش‌نامه، نمادین و به همین جهت بسیار ساده توصیف شده‌اند. این سبک به تمرکز در محتوای اصلی به‌جای توجّه به حواشی، کمک می‌کند، و این نقطهٔ قوت این نمایش‌نامه‌ است. امّا از نقاط ضعف آن می‌توان به شخصیّت پردازی نه‌چندان قوّی آن اشاره کرد. وقتی شخصیّت پردازی قوّی نباشد و از طرفی شخصیّت‌ها ساده و صرفاً با یک رنگ نام‌گذاری شده‌باشند، ایجاد تمایز بین کاراکترها سخت می‌شود. امّا نهایتاً به دلیل محتوای رک و پوست‌کندهٔ آن، به دور از فضاپردازی‌های پیچیده و روند وقایع گیج‌کننده، امتیازی به این کتاب می‌دهد که خواندنش را، برای شناخت بیشتر نمایش‌نامه‌های ایرانی، بسیار توصیه می‌کنم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
مرد بی وطن

مرد بی‌وطن - کورت ونه‌گات - نشر چشمه / انتشارات مروارید

Marde_bi_vatan.png

پس از نام ونه‌گات که شرطی لازم و کافی برای خریدن یک کتاب است، نام کتاب بود که من‌ را جذب کرد. دوست‌داشتم حقیقتاً بدانم چرا کورت باید خود را بی‌وطن بنامد. (و اصلاً آیا منظورش از نام کتاب خودش است یا نه؟)
کتاب، مجموعه‌ای از متون و مقالات کورت ونه‌گات است. در این نوشته‌های نسبتاً پراکنده، از هر چیزی سخن گفته‌شده، مسائل سیاسی و اجتماعی و گاهی شخصی. من، با لحن طنز ونه‌گات آشنا بوده‌ام، امّا قالب غیر داستانی کتاب، برخلاف دیگر کتاب‌هایش این طنز را ملموس‌تر و تحسین‌برانگیز کرده‌بود. شروع و پایان نوشته، انسجام حرف‌های به ظاهر خودمانی ونه‌گات با مخاطب و حتّی ترتیب نوشته‌ها حرفه‌ای و فوق‌العاده بود. هر چند در خیلی از بخش‌های کتاب، ونه‌گات زبان طنز سیاسی و اجتماعی دارد و انتقاد می‌کند، امّا مخاطب به هیچ‌وجه احساس ناامیدی نخواهد داشت.
این کتاب خوش‌آمدگویی خوبی به آثار ونه‌گات، برای کسانی که او را نمی‌شناسند، است. ساده، روان و دوست‌داشتنی وقایع را روایت و خوانندگان را به عقایدش، جذب می‌کند.

ترجمهٔ مرد بی‌وطن: این‌کتاب دو ترجمهٔ مختلف دارد. ترجمهٔ پریسا سلیمان‌زاده و زیبا گنجی از انتشارات مروارید در کنار ترجمهٔ علی‌اصغر بهرامی از نشر چشمه. نام کتاب در نسخهٔ انتشارات مروارید مرد بی‌وطن و در نشر چشمه مردی بدون وطن است. به شخصه با نام اوّل بیشتر ارتباط برقرار کردم. امّا از لحاظ مقایسهٔ دو ترجمه، تبحر و شناخت بهرامی در نثر ونه‌گات برای کسی پوشیده‌نیست. معتقدم هیچ مترجمی، ونه‌گات را آن‌جور که علی‌اصغر بهرامی درک کرده، نمی‌شناسند. امّا ترجمهٔ پریسا سلیمان‌زاده و زیبا گنجی هم، به هیچ‌وجه ترجمهٔ بدی نیست. نهایتاً خواندن دو ترجمه را به شما پیشنهاد می‌کنم.

عکس: در سمت راست از امضای ونه‌گات استفاده‌شده‌است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #19

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
عاشقانه‌های شاعر گمنام

عاشقانه‌های شاعر گمنام - ریچارد براتیگان - انتشارات مروارید

«تداوم محبوبیّت براتیگان به سادگی قابل درک است؛ او نویسنده‌ایست که جوانان مدام کشفش می‌کنند... »

عاشقانه‌های شاعر گمنام، مجموعه‌ای از دست‌نوشته‌ها و اشعار پراکنده‌ٔ براتیگان است. اکثر این شعرها در جوانی سروده شده‌اند، برای همین اندکی با براتیگانی که ما در پس باد همه‌چیز را با خود نخواهد‌برد. می‌شناسیم متفاوت است. نه به این معنا که نثر این کتاب، نثر خاصّ براتیگان نیست، امّا آثاری از جوانی در آن به چشم می‌خورد. طبق معمول نثر براتیگان، با طنز نهفتهٔ مخصوص او در طرفیم و این خاص بودن، خیلی وقت‌ها با سلیقهٔ ادبی بعضی‌ها جور در نمی‌آید. به هر حال اگر با نثر براتیگان آشنایی ندارید، این کتاب را پیشنهاد نمی‌کنم. به نظر من، براتیگان را باید در وهلهٔ اول با پس باز همه‌چیز با با خود نخواهد برد و سپس با صید غزل‌آلا در آمریکا شناخت.

نشر عاشقانه‌های شاعر گمنام: قسمتی از این کتاب که شامل داستان‌های کوتاه می‌شود، در کتابی دیگر توسط نشر چشمه، به نام نامه‌ای عاشقانه از تیمارستان ایالتی چاپ شده‌است. ترجمهٔ آن‌کار از حسین نوش‌آذر در مقابل ترجمهٔ عاشقانه‌های شاعر گمنام، بیشتر می‌پسندم. امّا چون این کتاب، شامل دیگر دست‌نوشته‌ها و اشعار براتیگان می‌شد، ترجیح دادم چند خطّی راجع به آن بنویسم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
نوای اسرار آمیز

نوای اسرار آمیز - اریک امانوئل اشمیت - نشر قطره

%D9%86%D9%88%D8%A7.png

اریک‌امانوئل اشمیت، نمایش‌نامه نویس محبوب من نیست، امّا برای آشنایی بیشتر با نمایش‌نامه نویسی غرب، خواندنش آثارش توصیه می‌شود.
نوای اسرار آمیز نمایش‌نامه‌ای تک پرده‌ایست که ملاقات دو مرد را روایت می‌کند. این ملاقات به سرعت به موش و گربه بازی پر سرعتی تبدیل می‌شود و بار اصلی هیجان کتاب، بر همین اساس است. در این ملاقات به سرعت رازهای متعددی برملا می‌شود. روند بسیار تند داستان و برملا شدن رازهای متعدد، علاوه بر شوکه کردن خواننده، باعث داد و ستد چندین بارهٔ برنده و بازنده، بین دو عنصر اصلی نمایش‌نامه می‌شد. به گونه‌ای که قدرت در صفحه‌ای دست لارسن و لحظه‌ای بعد به دست زرنورکو بود. زندگی این دو مرد که به در ابتدای داستان به ظاهر غریبه بودند، زیرکانه به هم نزدیک می‌شود و نهایتاً رابطهٔ آن دو، باعث تعجّب خواننده می‌شود.
سرعت اتّفاقات در این دیالوگ‌ها و هیجان آن، نشان‌دهندهٔ هنر اشمیت است. امّا هستهٔ کار و موضوع انتخاب شده، جای انتقاد دارد. شخصیّت‌های نمایش‌نامه همه به‌گونه‌ای عجیب و غیرواقعی جلوه می‌کردند و کارهایی انجام می‌دادند که برای خواننده عادّی نیست. من این موضوع را نقطهٔ منفی آن می‌دانم. ضمناً، به نظر من خواننده در طول خواندن هر کتابی، به شخصیّتی یا شخصیّت‌هایی اعتماد می‌کند و حتّی در این راستا به قضاوت آن می‌پردازد. در این نمایش‌نامه توان قضاوت یا پیش‌بینی هیچ شخصّیتی وجود ندارد. زیرا دیالوگ‌ها بر پایهٔ دروغ و عدم اطمینان دو مرد به یک‌دیگر بیان شده‌است. و من از منظر سلیقه، این نوع شخصیّت‌پردازی را نمی‌پسندم.
 
بالا