• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

شفیعی کدکنی

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
در این شب‌ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می‌ترسد
در این شب‌ها
که هر آیینه با تصویر بیگانه است
و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای
سِـرّ و سرودش را
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می‌خوانی
تویی تنها که می‌خوانی...
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
برگرفته از کتاب " از بودن و سرودن "
غزلی در مایه شور و شکستن ...
نَفَسَم گرفت ازین شب ، درِ این حصار بشکن
درِ این حصارِ جادوییِ روزگار بشکن
چو شقایق از دلِ سنگ ، برآر رایتِ خون
به جنون ، صلابتِ صخره کوه سار بشکن
تو که ترجمانِ صبحی ، به ترنّم و ترانه
لبِ زخم دیده بگشا ، صفِ انتظار بشکن
سرِ آن ندارد امشب که بر آید آفتابی ؟
تو خود آفتابِ خود باش و طلسمِ کار بشکن
بسرای تا که هستی ، که سرودن است بودن
به ترنمی دژِ وحشتِ این دیار بشکن
شبِ غارتِ تتاران ، همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن
ز برون کسی نیابد چو به یاریِ تو ، اینجا
تو ز خویشتن برون آ ، سپهِ تتار بشکن .

بیت بولد شده از سعدی تضمین شده ...
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,370
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
برگرفته از کتاب " از بودن و سرودن "
غزلی در مایه شور و شکستن ...
نَفَسَم گرفت ازین شب ، درِ این حصار بشکن
درِ این حصارِ جادوییِ روزگار بشکن
چو شقایق از دلِ سنگ ، برآر رایتِ خون
به جنون ، صلابتِ صخره کوه سار بشکن
تو که ترجمانِ صبحی ، به ترنّم و ترانه
لبِ زخم دیده بگشا ، صفِ انتظار بشکن
سرِ آن ندارد امشب که بر آید آفتابی ؟
تو خود آفتابِ خود باش و طلسمِ کار بشکن
بسرای تا که هستی ، که سرودن است بودن
به ترنمی دژِ وحشتِ این دیار بشکن
شبِ غارتِ تتاران ، همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن
ز برون کسی نیابد چو به یاریِ تو ، اینجا
تو ز خویشتن برون آ ، سپهِ تتار بشکن .

بیت بولد شده از سعدی تضمین شده ...
#یادآوری
حبیب
https://m.soundcloud.com/mohammad-omidbakhsh/habib-nafasam-gereft-az-in
اینم ورژن همایون شجریانش...
https://m.soundcloud.com/mohammad-ghasemi-7/dpljizgdcwxu
 
آخرین ویرایش:

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
جدیدترین دفترِ شعر آقای شفیعی کدکنی _طفلی به نامِ شادی_ دهمِ خردادِ همین امسال منتشر شد و خب، فرصت نشده بود که بخونم‌ش.
تا این‌جای کار که از "غوک‌نامه" خوشم اومد؛ گفتم با شما هم به اشتراک بذارم. بماند به یادگار، از ۲۲ بهمنِ ۹۹.

ای غوک‌ها که موج برآشفته خواب‌تان
وافکنده در تلاطمِ شط شتاب‌تان
خوش یافتید این خزه‌ی سبز را پناه
روزی دو ، گر امان بدهد آفتاب‌تان
دم از زلالِ خضر زدید و مسلم است
کز این لجن کده‌ است همه نان و آب‌تان
بی شرم‌تر از جمعِ شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذاب‌تان !
از بیخ گوش نعره زنان‌اید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابره‌ی بی حساب‌تان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و زباب‌تان
بسیار ازین نفیر نفس‌گیرتان گذشت
کو افعی‌ای که نعره زند در جواب‌تان ... ؟
هنگامِ قول ، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ منکری نبود اجتناب‌تان !
تکرارِ یک ترانه و یک شوم‌نوحه‌ است
سر تا سر تمامِ سطورِ کتاب‌تان
ای مشت چَنگولک زمین‌گیرِ پشّه خوار
شرم‌آور است دعویِ اوجِ عقاب‌تان
مانا گمان برید که ایزد به فضلِ خویش
کرده‌ست بهرِ فتحِ جهان انتخاب‌تان !
جز این حقیقتی که یکی ابرِ جادوی
آورد و برفِشاند بر این آب و خاک‌تان
این آبگیر عرصه‌ی این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سراب‌تان !
وز یال دیو‌باد در افتی و در زمان
بینم خموش و خسته و خُرد و خراب‌تان !
وین غوک‌جامه های چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طناب‌تان !
سِیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاین‌گونه گشته بسترِ آرام و خواب‌تان
چون است و چون که از دل گندابه‌ی قرون
ناگه گرفته است تبِ انقلاب‌تان ؟
چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا ، عنانِ دولتِ پا در رکاب‌تان !
چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجاب‌تان !
نک خواب‌تان به پهنه‌ی مرداب نیم‌شب
خوش باد تا سحر بدمد آفتاب‌تان
با این همه گزند که دیدیم ، دل‌خوشیم
تا بو که خلق درنِگَرَد بی نقاب‌تان ...
 
بالا