• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

ترس دوران بچگی..!

  • شروع کننده موضوع meli
  • تاریخ شروع

صال

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,415
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی۲
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
آزاد بجنورد
رشته دانشگاه
پرستاری
-_- باید بگم متاسفانه از چیزی نمیترسیدم
:|حالا ک فک میکنم چقد شجاع(احمق وحشی)بودم
 

فاطیما

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,109
امتیاز
22,511
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Esf
سال فارغ التحصیلی
99
از همون اول بچه ی آرومی بودم ولی معمولا،وقتی اذیت میکردم خانواده رو،آقا گرگه،آقا دزده،جن،نون خشکی و حتی هاپو صدا زده میشدن تا بیان و منو ببرن!
خب طبیعتا منم می ترسیدم و دیگه اذیت نمی کردم خانواده رو تا یه وقت جدی جدی نیان و منو ببرن!
 

پیکسی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
257
امتیاز
2,693
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4d
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی گیاهی
تنهایی، تاریکی.تنهایی بیشتر از همه.
 

Sana81

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
1,699
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
:)
سال فارغ التحصیلی
1400
گم شدن:-s
دعوا (البته الان هم می ترسم) حتی اگه دونفر دیگه هم دعوا کنن میترسم(-#
 

Awnili

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
10
امتیاز
59
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
0000
کوسه:-s البته هنوزم وحشت دارم
 

Tilda

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
326
امتیاز
6,137
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۳
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1400
اتاق اخری خونمون:)
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,272
امتیاز
47,390
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
تنها موندن...
همیشه ترس اینو داشتم که وقتی همه ی خانواده با هم بیرون میرن و من نمیرم یه اتفاقی واسشون بیفته و فقط من بمونم.
هنوزم دارم این ترس رو...
 

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,911
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
من ترسای خیلی عجیب غریبی داشتم مثبت این دکل های برق :))
 

Retr026

:)
ارسال‌ها
1,740
امتیاز
7,871
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
تلگرام
اینکه وقتی چراغ اتاقو خاموش میکردم بدین معنا بود قراره یه لولویی دنبالم کنه و بگیره منو و من با نهایت سرعت خودم رو روی تخت پرتاب میکردم و بعد امن میشد جام
قدم بعد هم این بود جوری لای پتو بپیچم که دست لولوی زیر تخت بهم نخوره
 

_Vina_

ابر های همه عالم شب و روز در دلم می‌گریند.
ارسال‌ها
622
امتیاز
8,269
نام مرکز سمپاد
مانا خوشبخت
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
کلا بچه ی سرکشی بودم و کلمه ترس برام بی معنی بوده:)) فقط مامانم میگه مگس میدی جیغ میزدی و میگفتی سوسککککککک و فرار میکردی
 

clyde

متلاشی در راه جمع کردن تیکه های اینده ؟ ...
ارسال‌ها
7
امتیاز
19
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دزفول
سال فارغ التحصیلی
1403
من خدای ترسیدنم فکر کنم چ الان چ قبلا .... زنبورو عنکبوت و تاریکی و مار و جن و چمدونم همه چی ... یس :)
 

god of teasing

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
577
امتیاز
3,714
نام مرکز سمپاد
تیمارستان فارابی
شهر
کلمه
سال فارغ التحصیلی
1404
شاید درست نباشه ولی خود مامانم
 

TiaTi

کوچولو..
ارسال‌ها
613
امتیاز
9,518
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
دزد!
انقد از دزد میترسیدم که حد نداشت. هر شب میگفتم میترسم دزد از پنجره بیاد داخل و مامان بابام میگفتن تا الان نیومده و من اینجوری بودم که : خب ممکنه امشب اولین باری باشه که میادد
 

_Hani_

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
491
امتیاز
8,479
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
هاپوو
برای خوابون بچه های فامیل مامانم در حالی که میزد رو زمین میگفت هامو اومدد هر کی چشاش بازه رو بخورهه
من کلمو میکشیدم و میخوابیدماااا
ولی میگن که پسر داییم به مامانم میگفت عمهه اول تو رو میخوره چشای تو باز تره:))
هنوزم که هنوزه کافیه یه سگ از یه کیلومتریم پارس کنه🚶‍♀️
 
بالا