• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,170
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

هری پاتر و محفل ققنوس ، جلد سوم ، ترجمه ی ویدا اسلامیه

امیدوارم همه ی کسانی که از لذت خواندن کتاب های هری پاتر بهره مند میشوند، توجه داشته باشند که گرچه جادوگری، به کعنای انجام کگاری معجره آساست که به ظاهر همگان قادر به انجام آن نیستند، با اندکی توجه به جهان پیرامونمان به راحتی میتوانیم جادوگران و ساحره های فراوانی را مشاهده کنیم که با جادوی اراده ، افسون پشتکار و بهره مندی از نیروهای سحرآمیز چون عشق و صداقت، دست به اعمال خارقالعاده ای میزنند که از جادوهای افسانه ای بس ارزشمندتر، باشکوه تر و پایدار تر است و همواره بی خردانی چون ولدمورت و مرگخوارانش را به خشم می آوردند!

فراموش نکنیم که خون جادویی، همان نیروی والا و ارزشمندی است که در ابتدای آفرینش در کالبد تک تک ما دمیده شده و مارا از قدرتی لبریز ساخته که با آن میتوانیم کوه را به لرزه درآوریم...
به یاد داشته باشیم اولین نامه ای که از هاگوارتز به دستمان میرسد کلام خوش آوای اولین کسیست که مارا از نیرو شگفت انگیز درونمان آگاه میکند....
و از یاد نبریم که در درونمان هاگوارتزی ئجود دارد که در آن میتوانیم به پرورش این نیروی ارزشمند درونی بپردازیم...
و بدانیم که چوبدستی سحرآمیز ما،دست همت ماست و وردِ ما، کلام معجزه گرمان!
پس
تا عشق و امیدی هست ، چه باک از بوسه ی دیوانه سازان؟!

(به امید شکوفایی جادوی درونمان! ویدا اسلامیه)
 

Backstreetboy

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,107
امتیاز
494
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

پائولو کوییلو - کتاب "برنده تنهاست"

>>همیشه راهی قطعی برای پایان دادن به بدبختی وجود دارد، مرگ!<<
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

پیـرزن بدن ِ کوچـک طفل را از پــیکـر ِ زلیخا جـدا کـرد ؛ بچـه را در دسـت گرفت و فریـاد کشــید " پـســر! "
فرباد بعدی ؛ فریاد خود ِ پـسر بود چـند تن از زنان هلهله کشـیدند ! صـفدر خود را فریاد کشـان به صحنه رسانــد .ولی مجـالی برای ِ شادمانی نیافـت ! زلیخـا طاقت ِخبری به این بزرگی را نداشـت . او به غم خو گرفته بود طاقت این همه شـادی را نداشـت . چشـم فرو بست و دیگـر باز نکـرد . زلیخا آسوده شـد . از چـنگ بیداری های پـر دلهره ، از چـنگ خواب های بی سر و ته ، از چنگ اژدها هایی که می بلعیدند ، گرگ هایی که می دریدند ، سیل هایی که ویران می کـردند، آسوده شـد ! اندوهی ژرف و سیاه همه را فرا گرفـت . در میـان دریای مواج ژرف و سـیاه یک نقـطه می درخـشید : پــسر !
از آن پـس صفـدر همسر نداشـت ولی پـسر داشـت .
دخـترانش مادر نداشـتند ولی برادر داشـتند .

بخارای مـن ؛ ایل مــن اثـر استاد محمد بهمن بیگــی ؛ پایان ِ شاهکار ِ داسـتان ِ آل .
 

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

او با دیدن تونل عمیقی گفت:
- کریستوفر پوفر، به عمیق ترین نقطه ی چاه رسیدیم. آنچنان در اعماق فرو رفته ایم که فقط میشود واقعیت های محض را بر زبان آورد.
اما من واقعیت عمیقی برای گفتن نداشتم. کوتوله ادامه داد:
- ما در زیر سطح همه چیز قرار داریم؛ به همین خاطر باید سطحی بودن را فراموش کنیم.


قصر قورباغه ها ، یاستین گاردر
-------------------------------------------
خیلی دلم میخواست بدانم اولین باری که آدم سیب میخورَد مزه اش چجوری است.

سلام، کسی اینجا نیست؟ ، یاستین گاردر
-------------------------------------------
سرانجام صدایی بلند شد که کونتا میدانشت مال پیرترین آنهاست، همان که در صندلی گهواره مانند مینشست و چیزهایی از پوست ذرت میبافت، و همان که بوق صدفی را به صدا درمی آورد. دیگران سرشان را خم میکردند و آن پیرمرد آرام حرف هایی میزد که کونتا حدس میزد باید نوعی دعا باشد؛ هرچند که مسلماً خطاب به الله نبود. اما کونتا چیزهایی را که الکلای پیر در آن بلم بزرگ گفته بود به یاد آورد : «الله همه زبان ها را میداند». درحالی که دعاها ادامه داشت، کونتا یک صدا را بیش از هر چیزی میشنید که هم پیرمرد میگفت و بعد دیگران حرف او را قطع میکردند و میگفتند : «ای خدای بزرگ!» کونتا با خود فکر کرد که «ای خدای بزرگ» باید الله آن ها باشد.

ریشه ها، الکس هیلی

-------------------------------------------
عرق که از پیشانی مرد می سُرَد، جدا میشود، به زمین میرسد، بر شن های ساحلی فرو مینشیند، در دم به تقلا می افتد، می جوشد، می خروشد، حباب می شود، و ناپدید –نه انگار که قطره عرقی هم در کار بوده است: عرق مردی که بر جبین اراده اش، حکایت ها حک کرده اند، همه درد، همه خون، همه آتش، همه برشته شدنی بر شن های سوزان زندگی ...



زمان وعده نمی دهد؛ چرا که میداند هیچگاه قادر به وفای به وعده نیست.

بر جاده های آبیِ سرخ، نادر ابراهیمی

-------------------------------------------
من به شما تفاوت ها را خواهم آموخت.

شاه لیر، شکسپیر
-------------------------------------------
زمان مانند رود است، سیلی خروشان از مخلوقات. به محض این که چیزی را ببینی از نظر پنهان میشد و چیز دیگری در برابر چشمانت نمایان میگردد. اما آن هم به سرعت ناپدید خواهد شد.

تأملات، مارکوس اورلیوس
 
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,635
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

" خدا در خوابش آن قدر مهربان بود که تصمیم گرفت دیگر هرگز از مرگ نترسد . اما آن شب خدا مهربان تر از شش سالگی اش به نظر میرسید ، شاید به این دلیل که دیگر خیلی کوچک و ناتوان شده بود ، دست و پاهایش تحلیل رفته بودند و چشم هایش نمیتوانستند جایی را ببینند . دنیای پیرامونش تاریک بود و در خلا زندگی میکرد ؛ خلائی که هیچ چیز در آن قابل رویت نبود ، مثل سیاه چاله ، و فقط خدا دیدنی بود ... "
زمان منفی/هدا عربشاهی
 

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

علم می گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب به دلایل طبیعی می میرد.اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد ، تصدیق می کند که ماهی از بی آبی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد ! خشم ... عجــز ... تنهایی ... این ها لغاتی علمی نیسـند. " ارمیا " ماهی بی دست و پای حلال گوشتی شده بود روی زمین !

" ارمیا " - رضا امیرخانی
 

روژین د.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,269
امتیاز
8,908
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

"ناراحت شدن از یک حقیقت، بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است."
بادبادک باز - خالد حسینی
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,368
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

اگر برای زندگی چرایی داشته باشیم میتوانیم با هر چگونه ای بسازیم
ایمن زیستن خطرناک است
به موقع بمیر
از همه چی بکن و ازاد فکر کن تا به حقیقت برسی
همه تنها به خود عشق میورزند
.
.
.
از کتاب وقتی نیچه گریست
 

ImPiSh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
371
امتیاز
1,120
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فـرزانگان یـک
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

تحقق بخشیدن به افسانه شخصی یگانه وظیفه آدمیان است.
همه چیز تنها یک چیز است و هنگامی که آرزوی چیزی را داری، سراسر کیهان همدست می شود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی
پائولو کوئلیو- کیمیاگر
 

ImPiSh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
371
امتیاز
1,120
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فـرزانگان یـک
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

یکی دیگه هم هس:
فیلسوف ها می آموزند که چگونه بمیرند
ژوزه ساراماگو- در ستایش مرگ
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

(قبلش بحث این بود که فیبـی به هولدن گف تو هیچیُ دوس نداری)
به فیبی گفتم "چی؟" یه چیزی گفته بود اما من نشنیده بودم .
"حتی یه چیزم به فکرت نمیرسه"
"چرا . چرا میرسه"
"خب ، بگو"
گفتم " الی رو دوس دارم . کاری هم که الان دارم میکنم دوس دارم ، همین نشستن و حرف زدن با تو و فکر کردن و..."
"الی که مرده . تو همه ش همینو میگی!اگه یکی مرده باشه و الان تو بهشت باشه که دیگه حساب..."
"میدونم مرده !فکر میکنی نمیدونم؟ولی بازم میتونم دوسِش داشته باشم،نمی تونم ؟فقط بابتِ اینکه یکی مرده از دوس داشتنش دس نمی کشیم که.مخصوصاً وقتی از همه ی اونایی که زنده ن هزار بارم بهتره"

ناطور دشت / جی دی سلینجر / نشر نیلا
:) x:


+به نظر من این تیکه ها بهترین بخشای کتابن :-"""
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

پیش خودم فکر کردم هوا جان می دهد برای این که هر چه قدر دلم بخواهد ، توی خیابان برای خودم چرخ بزنم و پشت هم سیگار بکشم و منتظر بمانم کسی بهم تذکر بدهد " حیف نیست تو هوای به این پاکی سیگار می کشـین؟"‏
تا بکوبم توی دهانش و بهش بگویم " به تو چه ؟ هر چه قدر که تو از این پاکی سهم داری ، من هم درش سهیمم " آن وقت یقه‌ی پیراهنش را از دستم بکشد بیرون و بهم بگوید " واقعا براتون متاسفم " ‌‏ تا مـن هم بهش بگویم " برای بابات متاسف باش

کافه پیانو
 

soofy

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
218
امتیاز
1,047
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی و ادبی فعالیت می کردم یه زمانی
دانشگاه
دانشگاه هنر اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

خوب نیست آدم با عروسکش طوری رفتار کنه که انگار فقط یه عروسکه دل نداره و نمی تونه نفرينش كنه ، از قضا آهشون خيلي هم دامنگيره
كافه پيانو
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

جــانِ من تا تهش بخونین . (کتـابش طنز سیاسیه :-")
++++اولش :
پاریس یک روز آرام را میگذراند و مردم گاهی اوقات با دوربین دیجیتالی از برج ایفل عکس میگیرند.نسیم روحبخش بهاری در حال وزیدن است.عابران آهسته از کنار یکدیگر میگذرند.یکی دارد زیر لب زمزمه میکند:چه خوشگل شدی امشب و در همین حین برگ های پاییزی را که زیر پایش خش خش میکنند با احساس شاعرانه ای لگد میکند.او کیست ؟ او که انقدر آرام با برگ ها داره واس خودش حال میکنه (اِ چرا نثرم اینجوری شد؟)نه،یعنی او کیست که قله های شعر را در این سوز سرمای زمستان که سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت در مینوردد و به خربزه های داخل میوه فروشی زد میزند ؟ (..........حوصله تایپ اینجاشو نداشتم :D...)
این سوالی است که در زهن رهگذران نقش بسته.از چهره های عابران می شود کاملاً فهمید که آن ها چقدر قیافه ی پرسشگری نسبت به این مردِ عابر دارند.قیافه ی مردم چنان است که آدم احساس میکند همین الآن پرسمان در خواهد گرفت.اما نه،عابران از زیر برج ایفل میگذرند اما برج را دوزار هم تحویل نمی گیرند.همه به او خیره شده اند و از خود می پرسند:"تو کی هستی/تو چی هستی/هوشیاری یا که مستی..." نه،حالا خب جان مـادرت بگو او کیست؟چی؟مهدی اخوان ثالث؟نه بابا حالا ما گفتیم پاییز تو هم همین یه اسم رو بلدی . ژان لوک گدار ؟ نه،فرانسه هست اما هر فرانسوی ای که گدار نیست.علی دایی ؟ بابا اون توی آلمان بازی می کرد،پرتی ها ! (...... حوصله ندارم :D....)
حالا شما خوانندگان محترم کتاب به این مهمی ، چه گیر بیخودی دادین بدونین "او کیست".این بابا اصلاً توی داستان مهم نیست . یه عابری بود حالا ما هم بیخـود بهش توجه اضافه عنایت فرمـودیم.بی خیال دیگه.بریم سر اصل داستان !
+++و تــه کتاب :
الان که دارم این کتاب را تمام میکنم در فرانسه ی قرن نوزدهم صحبت از جانشینی برای ژان والژان است.نمید انم میشود پیشبینی کرد یانه؟اصولاً این فرانسه کشوری است که هیچ چیزش قابل پیش بینی نیست.بعضی ها میگویند میزژان حسین والژان دیگری شاید بیاید.یکی میگوید ژان واژان هم ژان والژان قدیم.نمی دنم تو چه میگویی ، فقط هرچه میگویی دم از بیوفایی نزن ! آقا ما مخلصیم .
( :| :rolleyes:)
دو قطعه عکس 6×4 / ابراهیم رها / روزنه
 

minasamiei

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين يك
شهر
اصفهان
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

بادبادک باز:
تف به ريش هر چي عنتر حق به جانب است. غير از تسبيح انداختن و از بر كردن كتابي كه اصلا زبان آن حاليشان نيست هنر ديگري ندارند. هر چي ملا يادت داده را ول كن. فقط يك گناه وجود دارد والسلام و آن هم دزدي است. هر گناه ديگري هم نوعي دزدي است مي فهمي چه مي گويم؟ اگر مردي را بكشي يك زندگي را مي دزدي. حق زنش را از داشتن شوهر و حق فرزندش را از داشتن پدر مي دزدي. وقتي دروغ بگويي حق كسي ار از دانستن حقيقت دزديده‌اي. وقتي تقلب مي‌كني حق رعايت انصاف را مي دزدي. هيچ كاري پست‌تر از دزدي نيست امير. اگر كسي چيزي را كه مال خودش نيست بردارد، خواه جان يك آدم باشد خواه يك تكه نان تف به رويش...

فارست گامپ تیکه ی آخرش:
خب که چی؟من شاید خنگ باشم ولی با این حال بیشتر اوقات سعی کردم که کار درست رُ انجام بدم.رویا ها هم که فقط رویا هستن،مگه خیر از اینه؟بنابراین هر اتفاقی که تا الان افتاده،من اینو به خودم میگم: من میتونم به گذشته ام نگاه کنم و بگم که حداقل زندگی یکنواخت و خسته کننده ای نداشتم.منظورم رو میفهمین؟
 

raman

Hatter
ارسال‌ها
253
امتیاز
2,846
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

کشتنِ یک جنایتکار شاید عملی اخلاقی باشد،اما مشروعیت دادن به آن هرگز!
رزاق همه خداست،نایب آن دولت.
احساس اشمئزاز از تماس با حیوانات،در ترس شناخته شدن از طرف آن ها نهفته است.وحشتی در ژرفای وجود آدمی نهفته است،ریشه در این آگاهی مبهم دارد که چیزی چنان نزدیک با حیوانات در او هست که ممکن است حیوان آن را شناسایی کند.

خیابان یک طرفه-اثر والتر بنیامین

این روزها تماشای سیب رسم کهنه ایست.تازه تماشای سیب وقت می خواهد و تماشا با شتاب زندگی ناسازگار است.پایه ی کارها بر هم چشمی است.اگر برای تماشای سیب درنگ کنیم،همکارها جایزه را خواهند برد.پس برویم دیگ زود پز احساس بخریم.و در زمانی کوتاه میز زندگی را با خوراک های رنگ برنگ بیاراییم.

هنوز در سفرم-سهراب سپهری
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

از دور ترین فاصله ی فضا زمین به شکل ذره ی غباری دیده می شود. این را بار دیگر که واژه "بشریت " را می نویسی به یا داشته باش.

(سفر در اتاق تحریر. پل استر)
 

Legend

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,329
امتیاز
2,204
نام مرکز سمپاد
علامه حلی بدون شماره!
شهر
طهرون
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

این 2 تکه که میخوام بگم واسه 2 تا کتاب گابریل گارسیا مارکز است که فک کنم حتما بشناسیدش!

درست در همان لحظه که آئورلیانو بابیلونیاکشف رمز نوشته ها را به پایان رساند با طوفانی از نوع نوح، از روی کره ی خاکی محو و از خاطرات بشر زدوده خواهد شد و آنچه در نوشته آمدهاست ،از ازل تا ابد دیگر تکرار نخواهد شد، زیرا نسلهای محکوم به صدسال تنهایی ، فرصتی برای زندگی دوباره در روی کره زمین نخواهند داشت!

پایان کتاب صدسال تنهایی نوشته گابریل گارسیا مارکز و برنده جایزه نوبل ادبیات

عمه ونه فریادزد " سانتیاگو کوچولوی من چی شده؟"
سانتیاگو ناصر که اون رو شناخته بود فریاد زد"ونه مرا کشتند"
در آخرین پله پایش لغزید اما فورا بلند شد. عمه ونه به من گفت "هنوز دقتش را حفظ کرده بود با حرکت دست، خاک روی روده هایش را پاک کرد " بعد ، از در عقب که از ساعت 6 صبح باز بود به خانه رفت و با تمام قدد توی آشپزخانه افتاد.
پایان کتاب گزارش یک مرگ نوشته گابریل گارسیا مارکز
 

روژین د.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,269
امتیاز
8,908
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

یه تیکه از راز فال ورق (یوستین گاردر) که البته هنوز به وسطاشم نرسیدم.

پدر حرف های خود را با این جمله به پایان رساند که "اگر ستاره شناسان، سیاره دیگری کشف کرده بودند که در آن حیات وجود داشت، مردم پاک دیوانه می شدند، اما به خود اجازه نمی دهند از سیاره ای که متعلق به خودشان است شگفت زده شوند."
:-<
 

rainman

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
1,378
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي
شهر
نيشابور
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

هملت(شكسپير):
افيليا براي فريبكاري مي آمدو هملت براي انتقامي مرگبار.......اكنون چنين طوفاني در قلب هملت به پا شده بود،باخود انديشيد:
بودن يا نبودن مسئله اين است
ترس از فراسوي مرگ،آن سرزمين كشف ناشده اي كه هيچ مسافري از سر حد آن باز نمي گردد،اراده را مختل مي سازد،ومارا وا مي دارد درد و رنجهايي را كه داريم تحمل كنيم .
تفكروآگاهي همه مارا ترسو و جبون مي كند
 
بالا