• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

انجمن شاعران مرده

  • شروع کننده موضوع N.M
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
این کتاب محبوب منه!خوندنشو واقعا بهتون توصیه میکنم!قیلمشم ببینین!تیکه های قشنگشم میذارم..حالا کسی خونده؟
 

shershere

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
987
امتیاز
1,798
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
اینم هه هه!
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
پاسخ : تری دیری

کل مجموعه تاریخ ترسناکش که خیلی عالی بود. من بقیه آثارشو نخوندم.
 

سیاوش

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,667
امتیاز
6,096
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر- نرم افزار
اینستاگرام
پاسخ : تری دیری

آتش دزد عالی بود
 

Fallen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,129
امتیاز
229
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
پاسخ : انجمن شاعران مرده

من یکم از فیلمشو دیدم قشنگ بود کتابشم تا مرز خریدن رفتم ولی نمیدونم چی شد یه چیز دیگه برداشتم! :D
 

Legend

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,329
امتیاز
2,204
نام مرکز سمپاد
علامه حلی بدون شماره!
شهر
طهرون
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : انجمن شاعران مرده

به نقل از سیاوش :
آتش دزد عالی بود
آخرش بد تموم میشه!!؟

آخه یارو می فهمه قهرمان خود آتش دزد بوده!؟! من 3 جلدشو دارم!؟!؟

ولی من این انجمن شاعران مرده رو خوندم بعد نبود!؟!
 

neda.m

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
2,678
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
دانشگاه
شهید رجائی تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران - ژئوتکنیک
پاسخ : انجمن شاعران مرده

"انجمن شاعران مرده" واقعاً كتاب قشنگي بود. نه به اين معني كه با همه چيزش موافق باشم،‌ولي از نظر فن نويسندگي واقعاً قوي بود! توصيف هايي كه داشت، بسيار دقيق بودن و من كه فيلمش رو نديده بودم قبل از خوندنش، مي تونستم همه ي چهره ها و اتفاقات رو خيلي خوب مجسم كنم...فيلمش رو كه ديدم، احساس مي كردم قبلاً ديده بودمش!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : انجمن شاعران مرده

به نقل از ندا مکرم :
"انجمن شاعران مرده" واقعاً كتاب قشنگي بود. نه به اين معني كه با همه چيزش موافق باشم،‌ولي از نظر فن نويسندگي واقعاً قوي بود! توصيف هايي كه داشت، بسيار دقيق بودن و من كه فيلمش رو نديده بودم قبل از خوندنش، مي تونستم همه ي چهره ها و اتفاقات رو خيلي خوب مجسم كنم...فيلمش رو كه ديدم، احساس مي كردم قبلاً ديده بودمش!
منم همینطور دقیقا!یه تیکه هاییش خیلی قشنگ بود و من از ته دل آرزو میکردم یه معلمی مثل کیتینگ داشتم....و وقتی ***(نمیگم که اگه نخوندین...!)انقد گریه کردم که.....!
دیالوگاشم فردا بعضیاشو میذارم!
بچه ها واقعا ببخشید من یهو گوشیم قاطی کرد دوبار تری دیریو فرستادم بعد به جای اینکه یه تاپیک جدید درس کنم همینو تغییر دارم..واقعا شرمنده!
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,238
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : انجمن شاعران مرده

من اول فیلمشو دیدم ، به نظرم عالی بود!! کتابش رو انگلیسیش روخوندم! تازه simplified بود! با این حال پدرم در اومد! مدام دیکشنری بقلم بود تا2 ، 3 شب داشتم میخوندم. به نظرم واقعا عالی بود، ایده های کیتینگ ، اینکه بر ضد تمام اون محدودیت ها عمل کنه...

وقتی پسره خودکشی کرد من شوکه بودم تا چند دقیقه...

اون تیکه هایی که میرن توی اون غار و مراسم ها رو برگزار میکنن ، احساس آزادی ، استقلال ، صحنه ی آخرش ، در کل محشر بود

یه تیکه هایی از کتابش رو یادگاری نوشتم! میذارمشون! :D
 

Omid Tabatabaee

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
شهيد صدوقي (جواد شرقي)
شهر
يزد
پاسخ : انجمن شاعران مرده

فيلمش كه عالي بود

احتمالا كتابش فوق العاده بوده كه فيلمش خوب باشه :) :) :)
 
ارسال‌ها
426
امتیاز
2,338
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
90
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر- علوم تصمیم و مهندسی دانش
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : انجمن شاعران مرده

به نام خدا

من فیلمش رو دیدم، واقعا شاهکار بود، اما هنوز کتابش رو نخوندم، نویسندش کیه؟ مال کدوم انتشاراته؟
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,238
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : انجمن شاعران مرده

خب یه تیکه هایی از کتابش که اون زمانی که خوندم به نظرم خیلی قشنگ اومده: :D


One reads poetry because he is a member of the human race and the human race is filled with passion.​

مفهومش تقریبا این میشه که ما شعر رو میخونیم چون عضوی از تژاد بشری هستیم و نژاد بشری سرشار از احساسات است.


Words and ideas have the power to change the world​
.

کلمات و ایده ها توانایی تغییر جهان را دارند.

اینم اون عبارتی که اون پیره که اسمش رو یادم نمیاد ( با توجه به پست پایینی اسمش نیل بود! نمیدونم چجوری یادم رفته بود... ) گنده نوشت رو دفترش ( تا جایی که یادمه ) Seize the day


Medicine, law, banking - these are necessary to sustain life. But poetry, romance, love, beauty - these are what we stay alive for.​

پزشکی ، قانون ، بانکداری اینها برای دوام زندگی ضروری اند ولی شعر ، عشق ، زیبایی اینها چیز هایی هستند که ما به خاطرشان زنده ایم.

اگه خوشتون اومد ادامه دارد... :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : انجمن شاعران مرده

به نقل از The Lich King :
به نام خدا

من فیلمش رو دیدم، واقعا شاهکار بود، اما هنوز کتابش رو نخوندم، نویسندش کیه؟ مال کدوم انتشاراته؟
مال ن.هـ کلاین‌بام!از نشر معانی!
به نقل از peg0a2h1 :
من اول فیلمشو دیدم ، به نظرم عالی بود!! کتابش رو انگلیسیش روخوندم! تازه simplified بود! با این حال پردم در اومد! مدام دیکشنری بقلم بود تا2 ، 3 شب داشتم میخوندم. به نظرم واقعا عالی بود، ایده های کیتینگ ، اینکه بر ضد تمام اون محدودیت ها عمل کنه...

وقتی پسره خودکشی کرد من شوکه بودم تا چند دقیقه...

اون تیکه هایی که میرن توی اون غار و مراسم ها رو برگزار میکنن ، احساس آزادی ، استقلال ، صحنه ی آخرش ، در کل محشر بود

یه تیکه هایی از کتابش رو یادگاری نوشتم! میذارمشون! :D
مرسی!منم نوشته هامو درباش میذارم!
آره منم تو اون صحنه ی نیل....!
ولی من شدیدا کیتینگ رو میپرستم!
نمایششم خیلی دوس دارم...
اون تیکه ی شعرای نیل و آخرش جلوی باباش....
و اون صحنه های شب نمایش که با کیتینگ توی غار شعر میخوندن...
همش فوق العاده س!همش!
راستی یه فیلمم هس تقریبا عین این فیلم بات ورژن دخترونه!به لسم"لبخند مونالیزا"اونم ندیدم اما میگن خیلی قشنگه...
آها اون تیکه ای که بالاخره تاد میره جلوی کلاس و غریو بربروار سر میده رو هم دوس دارم!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : انجمن شاعران مرده

به نقل از N.M :
آها اون تیکه ای که بالاخره تاد میره جلوی کلاس و غریو بربروار سر میده رو هم دوس دارم!
همون تیکه!:
آقای کیتینگ پرسید: «تاد، شعرت رو آماده کردی؟»

تاد سرش را تکان داد.
- «آقای اندرسن فکر می‌کنه همهٔ چیزهایی که در درونش داره، بی ارزش و باعث شرمندگیه. درسته تاد؟ ترس تو از این نیست؟»
تاد با حرکت شدید سر تأئید کرد.
- «پس امروز خواهیم دید اون‌چه که در درون شما است بسیار ارزشمنده»
کیتینگ با قدم‌های بلند به طرف تخته سیاه رفت و سریع نوشت: «من غریو بَربَروار خود را بر بام جهان سر می‌دهم.»
به طرف کلاس برگشت: «تاد، می‌خوام شما غریوی بربروار به ما نشون بدید.»
تاد با صدایی که به زحمت شنیده می‌شد، تکرار کرد:
- «غریو؟»
- «غریو بربروار»
کیتینگ مکثی کرد، بعد ناگهان سریع به طرف تاد خیز برداشت. فریاد زد: «خدای من! پسر، نعره بزن!»
تاد با صدای وحشت‌زده گفت: «آآه!»
کیتینگ فریاد زد: «دوباره! بلندتر!»
- «آآآه!»
- «بلندتر»
- «آآآآآه»
- «آفرین خیلی خوبی اندرسن. پس بدون که یه بربر در درون تو هست.»

کیتینگ دست زد، شاگردان نیز به همراه او دست زدند. تاد که سرخ شده بود، کمی احساس آرامش کرد.
- «تاد، بالای در عکسی از والت ویتمن هست. این آدم چه چیزی رو به خاطرت میاره؟ سریع اندرسن، فکر نکن.»
تاد گفت: «یه دیوونه»
- «یه دیوونه. چه نوع دیوونه‌ای؟ فکر نکن! جواب بده.»
- «یه دیوونهٔ شوریده»
کیتینگ اصرار ورزید که: «تخیلت رو به کار بندازد. اولین چیزی که به ذهنت خطور می‌کنه، حتی اگر چرت و پرت و نامفموم باشه»
- «یه... یه دیوونهٔ دندون چرکین»
کیتینگ با خوشحالی گفت: «آهان. حالا، این شاعره که حرف می‌زنه»*
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,238
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : انجمن شاعران مرده

به نقل از N.M :
راستی یه فیلمم هس تقریبا عین این فیلم بات ورژن دخترونه!به لسم"لبخند مونالیزا"اونم ندیدم اما میگن خیلی قشنگه...

من 2 بار دیدم! اونم خیلی قشنگه به نظر من! واقعا دید آدم رو عوض میکنه...! توی اون فیلم محدودیت ها اینه که هدف رو واسه دخترا ازدواج و بچه دار شدن میدونن ، توی دانشکده بهشون یاد میدن که چجوری میز بچینن! سر یه کلاس معلم این سؤال رو مطرح میکنه که رئیس شوهرتون با زنش دارن میان خونه تون شام. حالا شما وظیفه دارین جای هر کدوم رو تعیین کنید که هر کس کجا بشینه
معلمی که نقش اصلی رو تو فیبم داره ( julia andrews فکر کنم! ) خودش ازدواج نکرده ، که دخترا مسخره اش میکنن ، با این طرز فکر مخالفت میکنه ، شاگرداش رو تشویق میکنه که درسشون رو ادامه بدن ، که زن = خانه داری مخض نیست...

خیلی قشنگه... آخرش فکر کنم معلمه رو بیرون میکنن...

به نقل از N.M :
همون تیکه!:
آقای کیتینگ پرسید: «تاد، شعرت رو آماده کردی؟»

تاد سرش را تکان داد.
- «آقای اندرسن فکر می‌کنه همهٔ چیزهایی که در درونش داره، بی ارزش و باعث شرمندگیه. درسته تاد؟ ترس تو از این نیست؟»
تاد با حرکت شدید سر تأئید کرد.
- «پس امروز خواهیم دید اون‌چه که در درون شما است بسیار ارزشمنده»
کیتینگ با قدم‌های بلند به طرف تخته سیاه رفت و سریع نوشت: «من غریو بَربَروار خود را بر بام جهان سر می‌دهم.»
به طرف کلاس برگشت: «تاد، می‌خوام شما غریوی بربروار به ما نشون بدید.»
تاد با صدایی که به زحمت شنیده می‌شد، تکرار کرد:
- «غریو؟»
- «غریو بربروار»
کیتینگ مکثی کرد، بعد ناگهان سریع به طرف تاد خیز برداشت. فریاد زد: «خدای من! پسر، نعره بزن!»
تاد با صدای وحشت‌زده گفت: «آآه!»
کیتینگ فریاد زد: «دوباره! بلندتر!»
- «آآآه!»
- «بلندتر»
- «آآآآآه»
- «آفرین خیلی خوبی اندرسن. پس بدون که یه بربر در درون تو هست.»

کیتینگ دست زد، شاگردان نیز به همراه او دست زدند. تاد که سرخ شده بود، کمی احساس آرامش کرد.
- «تاد، بالای در عکسی از والت ویتمن هست. این آدم چه چیزی رو به خاطرت میاره؟ سریع اندرسن، فکر نکن.»
تاد گفت: «یه دیوونه»
- «یه دیوونه. چه نوع دیوونه‌ای؟ فکر نکن! جواب بده.»
- «یه دیوونهٔ شوریده»
کیتینگ اصرار ورزید که: «تخیلت رو به کار بندازد. اولین چیزی که به ذهنت خطور می‌کنه، حتی اگر چرت و پرت و نامفموم باشه»
- «یه... یه دیوونهٔ دندون چرکین»
کیتینگ با خوشحالی گفت: «آهان. حالا، این شاعره که حرف می‌زنه»*

ایــــول! من کتابشو تا آخر این هفته گیر میارم!
 
  • لایک
امتیازات: N.M

سیاوش

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,667
امتیاز
6,096
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر- نرم افزار
اینستاگرام
پاسخ : انجمن شاعران مرده

ببخشید میشه لینک دانلود این کتاب را بزاری؟
یا بگی کدوم انتشارات چاپش کرده؟
 
ارسال‌ها
426
امتیاز
2,338
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
90
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر- علوم تصمیم و مهندسی دانش
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : انجمن شاعران مرده

به نام خدا

به نقل از سیاوش :
ببخشید میشه لینک دانلود این کتاب را بزاری؟
یا بگی کدوم انتشارات پاپش کرده؟
به نقل از N.M :
مال ن.هـ کلاین‌بام!از نشر معانی!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : انجمن شاعران مرده

به نقل از سیاوش :
ببخشید میشه لینک دانلود این کتاب را بزاری؟
یا بگی کدوم انتشارات پاپش کرده؟
من کلا با دانلود کتاب مخالفم!
انتشاراتشم نشر معانی / کتاب پنجره!
فوق العاده س جدا از خوندنش پشیمون نمیشی!
-----------------
به نقل از peg0a2h1 :
من 2 بار دیدم! اونم خیلی قشنگه به نظر من! واقعا دید آدم رو عوض میکنه...! توی اون فیلم محدودیت ها اینه که هدف رو واسه دخترا ازدواج و بچه دار شدن میدونن ، توی دانشکده بهشون یاد میدن که چجوری میز بچینن! سر یه کلاس معلم این سؤال رو مطرح میکنه که رئیس شوهرتون با زنش دارن میان خونه تون شام. حالا شما وظیفه دارین جای هر کدوم رو تعیین کنید که هر کس کجا بشینه
معلمی که نقش اصلی رو تو فیبم داره ( julia andrews فکر کنم! ) خودش ازدواج نکرده ، که دخترا مسخره اش میکنن ، با این طرز فکر مخالفت میکنه ، شاگرداش رو تشویق میکنه که درسشون رو ادامه بدن ، که زن = خانه داری مخض نیست...
خیلی قشنگه... آخرش فکر کنم معلمه رو بیرون میکنن...
منم الان یه مطلب دربارش خوندم:
لبخند مونالیزا بر چهره دختران مرده

چیستا یثربی :از سال‌ها پیش، هر وقت خواسته‌ام فیلمی را برای تماشا به دانشجویانم توصیه كنم، خود‌به‌خود نام دو فیلم قبل از همه در ذهنم تداعی می‌شود. اولی «انجمن شاعران مرده» اثر پیترویر است (1989) و دومی كه بسیار جدیدتر است «لبخند مونالیزا» اثر مایك نیوئل محصول سال (2003). هر دو فیلم پیش از آن كه از لحاظ ساختار سینمایی مرا مجذوب كند، از لحاظ مسائل فرامتنی و محتوایی برایم ارزشمند است. «انجمن شاعران مرده» را كه اكثرمان دیده‌ایم. چندین بار هم به شكل ناقص از تلویزیون پخش شده است. داستان درباره معلم ادبیات خلاقی است كه رابین ویلیامز نقش آن را بازی می‌كند. معلمی كه می‌خواهد به جای آموختن فنون شاعری، زندگی شاعرانه را به دانش‌آموزانش بیاموزد و در این راه دچار مصائبی می‌شود. بزرگترین مشكل او، شالوده‌شكنی در نظام سنتی آموزش و پرورش انگلیس است، نظامی كه همه دانش‌آموزان را به تفكری یكسان و همگرا تشویق می‌كند و قصد دارد از همه آنها افرادی متوسط الحال بسازد.

معلم خلاق ادبیات تلاش می‌كند كه شیوه دگرگونه‌آی را برای نگاه كردن به جهان، شعر، عشق و زندگی در اختیار دانش‌آموزان قرار دهد؛ شیوه‌ای به نام «چشیدن شیره حیات». او حتی از دانش‌آموزانش می‌خواهد كه صفحات مربوط به فن شعر را از كتابشان پاره كنند و خود به شیوه جدیدی در درك شعر برسند، به گونه‌ای كه میان شعر و زندگی پیوندی جدایی‌ناپذیر پیدا شود. اما فیلم پایان تلخی دارد، چرا كه سخت‌گیری والدین یكی از بچه‌ها منجر به خودكشی آن دانش‌آموز و در نتیجه اخراج معلم ادبیات از مدرسه می‌شود، اخراجی كه به معنای ممنوعیت تدریس در انگلیس است. اما نمای پایانی فیلم و ایستادن بچه‌ها روی نیمكت‌هایشان به نشانه احترام به شیوه تدریس معلم خلاقشان، نوید پیروزی پنهانی را برای تفكر متفاوت به جا می‌گذارد. اما در فیلم دوم كه قصد اصلی من تاكید روی ساختار معنایی همین فیلم است، در فضایی زنانه می‌گذرد و مرا به شدت به یاد نمایشنامه «آخرین پری كوچك دریایی» خودم می‌اندازد كه چهار سال قبل از این فیلم به چاپ رسید و اكنون نیز گلاب آدینه در حال ساخت نسخه سینمایی آن است.

«لبخند مونالیزا» درباره یك معلم خلاق تاریخ هنر است كه جولیا رابرتز نقش آن را بازی می‌كند. او وارد یك دانشگاه شبانه‌روزی دخترانه می‌شود كه همه دانشجویان به طبقات بالای اجتماع تعلق دارند اما كاترین «استاد تاریخ هنر» از همان ابتدا متوجه می‌شود كه برای این دانشجویان جوان، زندگی دیگری طراحی شده است، آن نوع زندگی كه یبشتر به ازدواج و تشویق خصوصیات زنانه این دختران تاكید دارد، خصوصیاتی چون درست راه رفتن، سرزبان داشتن و پیدا كردن همسری متمول. كاترین در نهایت ناامیدی درمی‌یابد كه تلاش او برای ایجاد تفكر خلاق در این دختران، با واكنش‌های شدیدی از سوی اساتید دیگر دانشگاه و حتی خود دختران مواجه می‌شود. نمی‌دانم چرا حین تماشای این فیلم، بارها اشك به چشمم آمد و یاد دورانی افتادم كه سال‌ها پیش در سنین جوانی در مدرسه فرزانگان تهران (دختران تیزهوش) معلم درس خلاقیت بودم و حالا پس از گذشت بیست سال، بسیاری از دانش‌آموزان با هوش و خلاق من، به خانه‌دارانی افسرده و كارمندانی بی‌تفاوت تبدیل شده‌اند.

سكانسی تأثیرگذار در فیلم وجود دارد كه كاترین اسلایدهایی از زنان مختلف را در حالات مختلف برای دانشجویانش به نمایش می‌گذارد، اسلایدهایی كه زنان را به عنوان ابزاری جهت آگهی‌های تبلیغاتی تعریف می‌كند یا موفق‌ترین زن را همسر خانه‌داری می‌داند كه به شدت شوهرش را راضی نگه داشته است. بی‌اختیار یاد شعری از «سیلویا پلات» شاعر آمریكایی می‌افتم: «من یك زن قهرمان حاشیه‌ای خواهم بود / متهم نخواهم شد با دكمه‌های منزوی/ سوراخ‌های پاشنه جورا‌ب‌ها / و چهره‌های سفید گنگ / نه ساعت كمبودی در من خواهد یافت و نه این ستارگان / اما من كمبودی حس می‌كنم / نمی‌توانم زندگی‌ام را مهار كنم / نمی‌توانم....» زندگی تلخ سیلویا پلات با خودكشی به پایان رسید اما كاترین واتسون در برابر مشكلات و نظام فرسوده آموزش دختران در آمریكا، ایستادگی می‌كند و نكته جالب فیلم همین تسلیم ناپذیری استاد جوان تاریخ هنر است كه سعی می‌كند قبل از زندگی، عشق به زندگی را به دانشجویانش بیاموزد و قبل از زنانگی،‌انسانیت را... خلاقیت كارگردان با تعقیب صداهای ذهنی زنان و تداعی همزمان این صداها با اتفاقات بیرونی است. فیلم پر از صداست، صدای كاترین برای هنجارگریزی از قواعد حاكم بر آموزش دختران جامعه‌اش و صدای دختران برای مقاومت در برابر نوزایش و تجدید حیات روحی. كم‌كم جنگی درمی‌گیرد.

این جنگ دیگر میان كاترین و جامعه نیست میان كاترین و سنت‌های نانوشته‌ای است كه در روح این دختران به ارث رسیده است. قوانین كهنه مادران و مادربزرگ‌های افسرده و خانه‌نشین. اما به تدریج كاترین با شیوه‌های نوین آموزش، زندگی را به دختران می‌آموزد. این كه مثل سقراط همه‌چیز را زیر سوال ببرند و شرایط زندگی خود را تغییر دهند. در نهایت كاترین نیز شغلش را از دست می‌دهد اما نگاه مایك نیوئل، خوشبینانه‌تر از پیترویر است چرا كه نمای پایانی فیلم و آن دوچرخه‌سواری آزاد دختران سنتی و محافظه‌كار كه تاكنون فقط به تاب گیسو و رنگ چهره خود توجه داشته‌اند، نماد پیروزی كاترین است. كاترین مدرسه را ترك می‌كند، در حالی كه دختران با دوچرخه او را تعقیب می‌كنند. تماشای فیلم «لبخند مونالیزا» را فقط به معلمان و كارشناسان آموزشی توصیه نمی‌كنم، بلكه به شدت خانواده‌ها را به دیدن این فیلم دعوت می‌كنم چرا كه به قول سیلویا پلات هیچ معجزه‌ای مهمتر از این نیست كه كاری را به پایان برسانی و كاترین با اخراج خود از مدرسه دست كم وظیفه‌ای را به پایان می‌رساند. او اكنون تفكر نوینی را در ذهن دختران پایه‌‌گذاری كرده است، طرحی نو به وسعت ارزش زندگی و آن، ایجاد تفكر مستقل است در جامعه‌ای كه همه از ما می‌خواهند راه‌های از پیش رفته را دوباره تكرار كنیم...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : انجمن شاعران مرده

جرات داشته باش،از زندگی لذت ببر،همین زندگیتو فوق العاده می کنه
دم را غنیمت شمار....
دیالوگای خیلی قشنگ تر داره بعدا میذارم!
 

محمد!

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
402
امتیاز
213
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی1 تهران
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
مهندسي صنايع
پاسخ : انجمن شاعران مرده

کتاب خوبیه!
من خیلی خیلی خیلی دوسش دارم
می خوام یه بار دیگه بخونمش!
 
  • لایک
امتیازات: Anit

BLACK HOLE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
826
امتیاز
2,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computer Science
پاسخ : انجمن شاعران مرده

وای...کتابم داره؟ >:D<
همین هفته میرم میخرمش..!
واقعا خیلیفیلمهقشنگیه...کاش ماهم از این معلما داشتیم..
البته معلم ادبیاته ما خیلی ماهه >:D<
بقیشونو میگم! :D
 
بالا