• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اشعار طنز

  • شروع کننده موضوع
  • #1

neda.m

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
2,678
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
دانشگاه
شهید رجائی تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران - ژئوتکنیک
این شعر رو واسم فرستاده بودن، دیدم واسه بخش کامپیوتر میتونه جالب باشه!
________________________________________________________

رزم رستم و ویروس

كنون رزم virus و رستم شنو

دگرها شنيدستي اين هم شنو

كه اسفنديارش يكي disk داد
بگفتا به رستم كه اي نيكزاد

در اين disk باشد يكي file ناب
كه بگرفتم از site افراسياب

برو حال مي كن بدين disk هان!
كه هم نون و هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوي خانه اش
شتابان به ديدار رايانه اش

چو آمد به نزد mini tower اش
بزد ضربه بر دكمه power اش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت
مران disk را در drive اش گذاشت

نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت
يكي list از root ديسكت گرفت

در ان disk ديدش يكي file بود
بزد enter آنجا و اجرا نمود

كز ان يك demo گشت زان پس عيان
به فيلم و به موزيك و شرح و بيان

به ناگه چنان سيستمش كرد hang
كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگر باره reset نمود
همي كرد هنگ و همان شد كه بود

تهمتن كلافه شد و داد زد
ز بخت بد خويش فرياد زد

چو تهمينه فرياد رستم شنود
بيامد كه ليسانس رايانه بود

بدو گفت رستم همه مشكلش
وز ان disk و برنامه خوشگلش

چو رستم بدو داد قيچي و ريش
يكي bootable ديسك آورد پيش

يكي toolkit اندر آن disk بود
بر آورد آن را و اجرا نمود

همي گشت toolkit هارد اندرش
چو كودك كه گردد پي مادرش

به ناگه يكي رمز virus يافت
پي حذف امضاي ايشان شتافت

چو virus را نيك بشناختش
مر از boot sector بر انداختش

يكي ضربه زد بر سرش toolkit
كه هر بايت ان گشت هشتاد bit

به خاك اندر افكند virus را
تهمتن به رايانه زد بوس را

چنين گفت تهمينه با شوهرش
كه اين بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خريت مكن
ز رايانه اصلا تو صحبت مكن

قسم خورد رستم به پروردگار
نگيرد دگر disk از اسفنديار
 

trustme

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,810
امتیاز
899
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
سال فارغ التحصیلی
1387
دانشگاه
دانشگاه خواجه نصیر طوسی
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
پاسخ : رزم رستم و ویروس!

شعر قشنگی بود!
"مران" یعنی چی !؟
{ گر صبر و آرام و طاقت نداشت
مران disk را در drive اش گذاشت }
 

ali_masjedi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
49
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي كاشان
اين شعر گلنار از سعيد بيابانكي كه خيلي دوستش دارم و هميشه شعراش و توي تابلو ادبيات مدرسه كه مسئولش بودم مي زدم يا سر كلاس معلما مي خوندمش!!!
اين شعرم يع شعر قشنگ اجتماعي و سياسي هستش كه حالا... ، اين شعر براي اولين بار توي يك شب شعر توسط خود آقاي بيابانكي گوش كردم و كلي حال كردم.


حاج قربان علی سلام علیک

پسر جان علی سلام علیک



نام بنده غلام می باشد

خدمتم هم تمام می باشد



رشته ام هست کارگردانی

ولی از منظر مسلمانی



چند سالی است در بلاد فرنگ

طی یک ارتباط تنگاتنگ



با اجانب شبانه محشورم

چه کنم از بلاد خود دورم



دشمنم با سکانس های لجن

مرگ بر سینمای مستهجن



راستی از دهاتمان چه خبر

از رفیقان لاتمان چه خبر



گاوها و خرانتان خوبند؟

همسر و دخترانتان خوبند



چه خبر از نگار من گلنار

لعبتی زیر چادر گلدار



یاد آن چشم های نیلی او

طعم لب های زنجفیلی او….



اخوی ها چطور می باشند

باز هم تخم کینه می پاشند؟



عمه ها خاله ها همه خوبند

گاو و گوساله ها همه خوبند



راستی حال درد سر دارید

از سیاست شما خبر دارید ؟



از شب و شعر و شاعری چه خبر؟

راستی از جزایری چه خبر؟



نان سر سفره ها فرستادند

راستی پول نفت را دادند؟



کسی آنجا نیوز می خواند

افتخاری هنوز می خواند ؟



خادم این بار کشتی اش رابرد

حسنی کوله پشتی اش را برد ؟



رفته آیا به سمت بهبودی

حرکات سهیل محمودی !



*



درج این نکته هست قابل ذکر

نیستم بنده هیچ روشنفکر



گرچه من چارقل نمی خوانم

شاملو هم به کل نمی خوانم



شعراهل قبور هم ایضا

بوف بینا و کور هم ایضا



من مجلات زرد می خوانم

من سگ ول نگرد می خوانم



کار کی با براهنی داریم

ما که نسرین ثا منی داریم



خاتمی ماتمی مرا سننه

یا کیارستمی مرا سننه



گاه و بیگاه سینما بد نیست

اندکی حاتمی کیا بد نیست



سینمای یه قل دو قل خوب است

ایرج قادری به کل خوب است



رشته ی من زبیخ و بن الکی است

عشق من سینمای ده نمکی است



جان من حرف مفت را ول کن

فکرما باش و فکراین دل کن



چه قدر صاف و ساده اید هنوز

شوهرش که نداده اید هنوز



پس پریشب باهاش چت کردم

جان قربان علی غلط کردم



به خدا وب نداشتیم اصلا

عربی می نگاشتیم اصلا



انت فی قلبی ایها الگلنار

فقنا ربنا عذاب النار



حبک فی عروق در جریان

همه حتی الورید و الشریان



انت فی چادری شبیه هلن

فتشابه به صوفیای لورن



عشق ما هست سمعی و بصری

به خدا عین حوزه ی هنری



من هم اینجا به کار مشغولم

در پی جمع کردن پولم



رانت خواری نمی کنم اصلا

خرده کاری نمی کنم اصلا



گرچه این سرزمین پراز کفر است

به خدا آک مانده ام در بست



یادتان هست در شلوغی ها

با زنان دست داد آن آقا ؟



همه جا داشت بل بشو می شد

مملکت داشت زیر و رو می شد



گرچه این زن عزیز شد دستش

ولی آن مرد جیز شد دستش



نامه اینجا به بعد شطرنجی است

به گمانم که قا فیه گنجی است …!



*



بگذریم از دهات می گفتیم

از خر مش برات می گفتیم







راستی جان علی خرش زایید

کل حسن زن برادرش زایید؟



چه خبر از صفای گندمزار

نه ولش کن دوباره از گلنار



بنویسیم و حال و حول کنیم

وقت آن است ما قبول کنیم



مملکت زوج خوب می خواهد

زن و مردی بکوب می خواهد



دست در دست هم نهند زیاد

میهن خویش را کنند آباد



هی به همدیگر اعتماد کنند

جمعیت را فقط زیاد کنند



بعد هم با جناب عزراییل

بشتابند سوی اسراییل



همه در دست شاخ افریقا

یورش آرند سمت امریکا



هرکجا که صلاح می دانند

میخ اسلام را بکوبانند



غرض از این بیاض طولانی

دو کلام است و نیک می دانی



مادرم می رسد به خدمتتان

هم سلامی و هم زیارتتان



گفته ام حلقه ای بیارد او

سنگ بر بافه ای گذارد او



تا غلام از فرنگ برگردد

مهر گلنار بیشتر گردد



چند خطی برای من کافی است

حاج قربان زیاده عرضی نیست ….



*









اول نامه ام به نام خدا

هست قربان علی غلام خدا



جانم اینجا که نامش ایران است

کارگردان شدن که آسان است



ای جوان جعلق بیعار

رفته ای در دیار استکبار؟



با توام ای جوان دختر باز

پسر صادق سماور ساز



ازهمان ابتدا شناختمت

تو بگو از کجا شناختمت



نامه ات چون نداشت بسم الله

گفتم این هست کافری گمراه



تو اگر شاملو نمی خوانی

اسم اورا چطور می دانی



اسم اورا نبر که کافربود

تو گمان می کنی که شاعر بود



گرکه مهمان به خانه ارد او

دشنه در دیس می گذارد او



جان من میهمان حبیب خداست

تازه او اسم خانمش آیداست



توی ایران ادیب خیلی هست

مثلا مهدی سهیلی هست



آن همه شعرهای با مفهوم

نوربارد به قبر آن مرحوم



تو درآن سوی تنبلی کردی

انقلابات مخملی کردی



با توام ای جوان مسئله دار

دست از روستای ما بردار



درس پر زرق و برق می خوانی

رفته ای غرب و شرق می خوانی



تربیت رفته پاک از یادت

حاجی ام هست جد و ابادت



من همان مشتی ام و می باشم

من به زخمت نمک نمی پاشم



حیف گلنار من که با توی خر

بشود در فرنگ هم بستر



رفته ای توی " روم" نصف شبی

تازه بلغور می کنی عربی



من از این روستا اگر برهم

عربی هم به تو نشان بدهم



می فرستم تو را به رسم ادب

هدیه ی کوچکی مناسب شب



می گذارم به جعبه ای گلدار

چند صابون خوشگل گلنار



هیچ جایت نمی زند شوره

هست این هدیه چند منظوره



راستی دختر چو دسته گلم

تر گل و ورگل و تپل مپلم



فکر یک اب و نان بهتر کرد

رفت از این روستا و شوهر کرد !
 

ali_masjedi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
49
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي كاشان
پاسخ : اشعار طنز

نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ گفتا عليک جانم
گفتم : کجا روي؟ گفت والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا نمانده حالي
گفتم : چگونه اي ؟گفت در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر وغزل چه داري ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باري
گفتم : ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد
گفتم : رقيب گفتا : او نيز کله پا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي ؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ز خالش ‚آن خال آتش افروز؟
گفتا : عمل نموده ‚ ديروز يا پريروز
گفتم : بگو زمويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا؟چگونه؟عاقل شده است مجنون؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد؟ جام جهان نمايش؟
گفتا : خريد قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو زساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ز زاهد آن رهنماي منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ز محمل يا از کجاوه يادي
گفتا : پژو‚ دوو‚ بنز يا گلف نوک مدادي
گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جاي خود را داده به فاکس برقي
گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره



گفتا : به جاي هدهد‚ ديش است وماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ز مشک آهوي دشت زنگي
گفتا که : ادکلن شد در شيشه هاي رنگي
گفتم : سراغ داري ميخانه اي حسابي
گفت : آنچه بود از دم گشته چلو کبابي
گفتم : بيا دو تايي لب تر کنيم پنهان
گفتا نمي هراسي از چوب پاسبانان
گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداري؟
گفتا : که جاش دارم وافور با نگاري
گفتم : بلند بوده موي تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آنها
گفتم : شما و زندان حافظ مارو گرفتي؟
گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي!!!

محمد رضا عالي پيام
 

ali_masjedi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
49
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي كاشان
پاسخ : اشعار طنز

البته اين شعر بدون سانسورشه ولي با سانسورش توي كتاب در حلقه رندان چاپ شده!
يه چندتا شعر اجتماعي و زيباي ديگه هم بود اگه خواستين بگين اونارم بگذارم

يه چيز ميگم ايشالا دلخور نشين
قربوناون دلاي تك سر نشين
 

S@ra

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
96
امتیاز
10
پاسخ : اشعار طنز

یک نماینده‌ی مجلس:حتی سنگ قبر هم وارد می کنیم!!!


در امر واردات بسی خودکفا شدیم
چون غنچه‌ای شکفته و هر روز وا شدیم

از همت بلند به این جا رسیده‌ایم
در واردات، ما زبل و دوره دیده‌ایم

ما با تمام مردم دنیا برادریم
اجناس لوکس شان چقدر خوب می‌خریم

سیب و هلو و موز و گلابی و پرتقال
جارو و میخ طویله و آبپاش و دستمال

نفت ِسیاه و بی‌خود و بدبو بذار بره
نارنگی لذیذ و انبه‌ی خوشبوی بهتره

با جنس‌های معرکه‌ی هند و مصر و چین
خوش روزگار مردم ما را بیا ببین

گرپرتقال بم شده نابود بی‌خیال
با نوع مصری‌اش بنما فعلاً عشق و حال

چای شمال جان برادر که چای نیست
آخر بگو که چایی سیلان برای کیست؟

چین هم که واقعاً نبود قابل بیان
دارد همیشه حال و هوای برادران

از شیر مرغ و جان بشر تا لگام خر
تحویل می‌دهد به کشور ما هرچه بیشتر

البته هند هم که برنجش نگفتنی است
آن شایعات دور و برش نیز دشمنی است

با لوله هنگ چینی و قصری تایوانی
پی پی کند چه راحت و خوشحال آن نی نی

یک سنگ قبر فیت قـَدت می‌رسد ز دور
راحت شود خیال تو از نوع سنگ گور

افسانه‌ی جومونگ فرستاده چشم تنگ
شادی بکن به شدت و با غصه‌ات بجنگ

«جاوید» اگر نجنبی و جنبند چینی‌یان
طناز از پکن بفرستند بی‌گمان

تخته شود دکان تو و حالت و عبید
حتی کنند این زبلان صادرات عید

شاعر : محمد جاوید
 

cactus

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
404
امتیاز
167
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1(مشهد)
شهر
مشهد
دانشگاه
رشت
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اشعار طنز

وقت آن است که ما گل پسران ناز کنیم

تاقچـه بالا بگذار یم و «نــــــه» آغاز کنیم





مطلبی هست در این باره عیان می گویم

بشنویـــم و همــه را مُطلع از راز کنیــم





جمله کون و مکان در کنف همّت ماست

از خوشی بال در آورده و پــرواز کنیــم





نوگلان! عاشق هر عشوه و قهری نشـــــوید

جای آن است، که ناز از پی هم ساز کنیم





تیز باشید هلا، ای پسران دم بخـــت

موقع عقد، شروط خودمان ساز کنیـم





گر چه زیبا و قشنگند نگاران چون «قو»

بهر رو کم کنی ایشان به مثل«غــــاز»کنیــم





نهراسیـــم که شایـــد نظرش برگــردد

یا مبادا که دمی ترس ز انباز کنیم!





آن قدر هست که هر یک گل خود برچینیم

قبل چیدن ،همه را جمـــله ورانداز کنیـــم!





«مریم»و«یاسمن»و«لاله»و گل های دگر

«سوسن»و«قاصدک» و یاد«گل ناز» کنیـم!





رسم عاشق کشی افسانه شود در عالم

بهر معشوقه کشی ، خلق هم آواز کنیم!





بارها جنس مونث دلمان بشکسته است

زین سپس خون به دل دلبر طناز کنیــم





در جهیزیِه، ز او بنز و پروتون خواهیم

قصد یک باغچه و خانه ی دلبــــاز کنیــم!



سیرت خوب که شرط است در این کار، عزیز

اجتنــاب از صنــم خــانه بر انـــــداز کنیــــم





گل بچـینیم ؛ مبادا که سریعـــاً گوییـــــم

«بع…له» را و همه رشتــه ی خود باز کنیــــم





با چنین وضعی اگر طالب همسر گشتیم

نازها بهر وی از پشــت هم آغاز کنیـــم!
 

amir.love

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
782
امتیاز
60
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
پاسخ : اشعار طنز

گفت یک شب «سورمه ای» با «سبز» :هی!

حرف سربسته زدن گو تا به کی؟

تا به کی در قامت برگ و درخت

طرح این ایدئولوژی های سخت؟

رنگی ار تو.. تا به کی پنهان شدن؟

تا کی اندر دشت و در دامان شدن؟

تا به کی در ساقه ها در برگ ها

در کلروفیل و در گلبرگ ها...

تا به کی تز دادن و قول سخیف؟

تا به کی روشنگری های خفیف

چند خواهی در چمن ها گم شوی

تا کجا خواهی گم از مردم شوی

رنگ باید توی چشم آید...زیاد

نی که چون برگش رود با باد یاد..

تا به کی سبزینه بازی تا کجا؟

چشم آدم ها کجا...این ها کجا؟

سبز لبخندی زد و چیزی نگفت

سورمه ای می گفت و او هم می شنفت

رنگ باید رنگ بر دل ها زند

دم ز رتق و فتق مشکل ها زند

با فتو سنتز ؟! محال است این خیال

درد مردم را چشیدی تا به حال؟:

من اگر جای تو بودم یک زمان

می شدم زرد از خجالت بی گمان

دست اخر سبز گفتا ...تو که ای؟

خود بگو آخر چه داری سورمه ای؟

سورمه ای خندید و بر منبر نشست

گفت ردی دارد از من هر چه هست

من همان رنگم که در شب هاستم

نی فقط اینجا که من هر جاستم

جملگی عالم به زیر رنگ ماست

وقت شب، غالبترین رنگ هاست

همدم بی خانمان هایم به شب

هم نشین با بی کسان جان به لب

تا سحر سقف فقیرانم سپس

سرپناه بی پناهانم و بس

هر کسی از ظن خود شد یار من

بهر مردم داری بسیار من

رنگ من از درد مردم دور نیست

آنچه در من شد نهان در نور نیست

من حدیث قلب مردم می کنم

غصه شان را درخودم گم می کنم

یاد دارد هر که اهنگ مرا ...

می شناسد بی گمان رنگ مرا



سرخ لبخندی نمادین زد به او...

سورمه ای جان اصل مطلب را بگو!

من شنیدم هر چه را گفتید نیک

لب مطلب را نفهمیدم ولیک

سبز ، رنگی ساده و بی ادعاست

وسعت طاق فلک دست شماست

(می شود کیف یتیمان با تو کوک

تازه هستی رنگ آرم فیس بوک!)

باشد اما منطقی شو یک کمی...

آسمان هم سبز می گردد دمی

"گنبد سبز فلک دیدم و داس ماه نو"

این هم از حافظ...سخن کم کن... برو...

سبز لبخندی زد و گفتش چرا

می برید این بحث را تا قهقرا؟

هر چه را گفتی پذیرفتم ولی،

حرف آخر را بگو بی مَعطلی



سورمه ای هم گفت با آن دو چنین

نفرتی دارم به شدت من از این

مشکلم با رنگ این سبزینه است

در دلم از او هزاران کینه است

آخر او که این همه هر جا کم است

پس چرا بالای رنگ پرچم است؟

در حضور این همه رنگ بدیع؟

شر خود کم کن ز جمع ما سریع




چون سفید از سوی دیگر می شنید ...

حرف های این دورا، فوراً دوید....

در میان رنگ ها من اصلحم

هم میانم هم سرم من هم تهم..

مسخره ،شوخی، به جد یا واقعی

هر چه گفتی را شنیدم سورمه ای

عمر ما صرف نزاع گردید و بحث

فکمان در بحث ها پوسید و بحث...

بحث اینکه من کجایم تو کجا

من سرم از تو ...سری از من تو یا....

هشتمان گیر نه و نه گیر هشت

خسته ایم از آنچه که بر ما گذشت

رویمان کم کم- به زودی، می رود

رنگمان رو به کبودی می رود

بینمان دعواست از روز ازل

"او نظر کرده است یا من مبتذل؟"

تفرقه در بینمان انداختند

رنگ هایی از دو رنگی ساختند

در میان بحث ها و جنگ ها

رنگ هامان شد دروغی، شد ریا

گرده هامان خم شد ازباری گران

بار رقت بار از ما بهتران

رنگ بی رنگی نشان دادندمان

ننگ شد همرنگ و خویشاوندمان

جمله جمله هر زبان را دوختند

آتشی سرد از درون افروختند

بر دل ما مهر خاموشی زدند

تا نیابند از وفاق ما گزند

برگ ها ی کوچک سبز درخت

می شود کم کم درختی سفت و سخت

گر درختان نزد یکیدیگر روند

جنگلی خواهد شد ار با هم شوند

خردلی که تا کنون خوابیده بود

تا به حال این بحث را نشنیده بود...

بی رمغ ناگه ز خوابش جست گفت

ناشود دیگر در این هنگامه خفت

از سکوت خود چنین رنگین شدم

زرد بودم آن اوایل، این شدم

فلسفه کردی سر هم با کلام...

سبز باید باشد انجا والسلام!

من نمی دانم که منطق چیست یا

هست برهانم غنی یا نیست یا...

رک بگویم من چنین فهمیده ام

طبق آنچیزی که زیننان دیده ام

گیرم او آخر بود تو اولی

چیزی از اینها نمی فهمم، ولی...

گرچه سبز از رنگ های آخرست...

دست کم از قهوه ای که بهترست!

نیما دهقانی
منبع:www.cezarian.blogfa.com
 

n@30m

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سمنان
پاسخ : اشعار طنز

لطفا بر وزن ترانه ی معروف عجب رسمیه بخوانید

عجب رسمیه رسم زمونه
sms شده کار شبونه

میرن مسیجا از اونا فردا
هزینه هاشون به جا میمونه

یارو نشسته تنهای تنها
کاری نداره خالیه خونه

تا نیمه شب ها هی جک میسازه
واسه اونی که ابرو کمونه

این روزا مردم خیلی سرگرمن
هرکی میبینی شادو خندونه

جاسم به شهلا شهلا به نیما
حرفای بودار هی میپرونه

دختره میگه ... پسره میره
اقاهه اینور اواز میخونه

اقا خوش تیپه ماکسیما داره
دختره تو پاش کفشه کتونه

پازلفی هاشون شبیه میخه
چه میشود کرد جوون میتونه

جکای ناجور میفرسته از دور
حاج اقا شده امشب دیونه

چه کاری داری به کار مردم
اخه عزیزم مسیج گرونه

خلاصه اوضاع چه شیر تو شیره
برم بخوابم که خیلی دیره
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
پاسخ : اشعار طنز

شعر حسنه یادته، نماینده تمام عیار یک جامعه ی اصیل قمیه که میگن استاد فرساد به یاد خاطرات کودکی اش گفته. حالا من قسمت به قسمت شعر رو میذارم. شما بخونید اگر کسی تونست ترجمه هم بکنه. :))



حسنه یاد میاد...


حسنه بازی میکردی توی سیدون یادته کون پیازو تر تیزک می خوردی با نون یادته

يه سوقولمه بت زدم کش دیفاله سی کنجيه بس که تو مايه بودی خش کردی بامون يادته

يه اوهورو تو درس کرده بودی رو پلکون من آونگون بش شدم رفتم تو ايوون يادته

حسنه يادت مياد سگ سياهه گازت گرفت ممده قيه کشيد پشت براسون يادته

راس بگو يادت مياد مشغول سگ بازی بوديم ميون رودخونه رفت تنگيله به پامون يادته

هاپ هاپه سر چوپوقه ايلی اولو یلت می شم می رفتيم در ميمديم مث بچه تيرون يادته

يه دُنده گزيد تو رو زير توت بونه دم شاغالو چر نگفتی تو سی سرکه زير توت بون يادته

حسنه آلوچه قلاتی ديگه ني توی باغا یه خونه عکه بلد بودی تو زورقون يادته

چُکُنم من چمدونم چن قه ازم حرف می گيری آخه حناق بگيری درد بی درمون يادته

يادته تو رودخونه شيجه زدی ميون آب يه خارجنگ چسبيد به لنگت توی داغون يادته

از تو ناودون تو دو تا هُل هُليجه خوردی يهو تف تو ضربش تو نگفتی بچه تيرون يادته

اون روزا که بادکنک نبو ولی چوردونه بو چوردونه ازت خريدم جون ننجون يادته

يه الک قنبلی بت دادم برام پر بياری پر آوردی موچ نشد بچه نادون یادته

اينقده حاج ا م برات کردم و هی تل نيومه سوتش کردم الکو بالای پاتون يادته

من اون رو اقصکی به تو پاپله نزدم انقه اوصول اومدی دم شاخراسون يادته

حسنه تنده نخور حناق سواره می گيری عليه خورد و گرف ماده سلاطون يادته

عليه انقه بی ريخ بو که ننش کبری خانم واسش پنجم نگرف زنيکه زي یسمون يادته

پش درشکه چسبيديم رفتيم دم آستانسيا يه شلاق ز علی شاه به پشت پامون يادته

خر پشتک تيرونی و دگ دگه و خراط قمی آلا داغ و آش داغه درا پولو بسون يادته

ديديمون دم شاغالو خرخاکیه رف تو سولاخ هی کو ئيديم نيو مه از سولخه بيرون يادته

يادته در خونتون کولن دونه داش قديما اون دالون تاريکه رو زير عربستون يادته

بت گفتم برو يه نون بسون بيا گسنمونه هی آله می کرديم اون رو تو خيابون يادته

رفتيمون تو شمس آباد سر لشه رس اکبره هره کش شديم هم همساخ رو ناربون يادته

گفتيمون وريو نشو وختی داری رجه می ری می زنن ساز و دهل با پشت مزقون يادته

می رفتيم بال پشتبون هی داد و فرياد می زديم حاجی ليلک تو هوا توی شتر خون يادته

تو به من زل زده بودی دم اون کو پن دری کون آرنج بم زدی زير شاغال خون يادته

انقه من سوندو سراغت اومدم تو کوچه ها يهويی من جو سمت وسط ميدون يادته

هورت شدم وقتی بتوله يه کمی عشوه اومه انقه دندون قرچه کردم تو کادون يادته

يه ونگیش ازش گرفتم وسط را پشتبون يه خفتی براش خريدم چقه ارزون يادته

بتوله قشنگ نبو راسشو بخوای جون داييه اون خودشو درس می که با بند و ريسمون

کاش میشد آلش دگش کنن حال و با قدیما قدیما حال دیگه ای داش جون ننجون یادته

منبع: وبلاگ لهجه قمی
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
پاسخ : اشعار طنز

بیا، فراتر از شعرش کردم که همینجا بمونه. اینم راهنمای ترجمه از همون منبع:

سیدون= یکی از محله های قدیمی قم در خیابان انقلاب( چهارمردان)

کون پیاز و ترتیزک= ته پیاز و شاهی (از سبزیجات)

سوقولمه=نوعی مشت زدن خفیف به نخوی که انگشت شصت ما بین انگشتان دیگر قرار می گیرد.

سی کنجیه=کنار دیوار- کنار زاویه دیوار

مایه=لج بودن

خش=کم محلی کردن نوعی قهر کردن موقتی

اوهورو=تاب

پلکون=نردبان

آونگون=آویزان

قیه=فریاد

براسون=باغ بزرگی در ۵ کیلومتری قم روبروی مسیر مسجد جمکران( باغ براوستان)

تنگیله=قطعات شکسته از ظروف شیشه ای

دنده=نوعی زنبور

توت بونه= درخت توت

شاغالو=از محلات قدیم قم

زرقون=از روستاهای اطراف قم

چن قه=چقدر

شیجه=شیرجه

خارجنگ=خرچنگ

لنگ=پا

داغون=از روستاهای اطراف قم ( طایقان)

یهو=ناگهان

تیرون=تهران

ننجون=مادر بزرگ

الک=وسیله ای چوبین در بازی محلی الک دلک که دوطرف آن تراشیده میشد.

سوت=پرتاب کردن به بالای بام

اقصکی=مخصوصاً

پاپله=فت پا زدن

انقه=اینقدر

اوصول=ادا در آوردن - ناز کردن

شاخراسون=از محلات قدیمی قم

تنده=هسته

گرف=گرفت (( معمولا مردم بومی قم حرف آخر کلمات را نمی گویند))

ماده سلاطون=سرطان بدخیم

خرپشتک-دگ دگه - خراط قمی = از بازیهای قدیمی قم که فراموش شده

دیدیمون=دیدیم

دم=نزدیک

شاغالو=از محلات قدیمی قم (( محله شاه غلام ))

سولاخ- سولخه=سوراخ

کوئیدیم=ور رفتن

کولن دونه=قفل های چوبی قدیمی که در قدیم در پشت دربهای چوبی نصب میشد.

عربستون= از محلات قدیمی قم ( واقع در بلوار ۵۵ متری عمار یاسر )

بسون=بگیر

لشه= به مکانی گفته می شود که کشاورزان محصول انار را به شکل سنتی در زیر خاک با لایه هایی از یونجه و کاه نگهداری میکنند تا برای شب یلدا به صورت کاملاً سالم و تازه استفاده کنند.

هره کش=حمله ور شدن

همساخ=همین گونه

ناربون=درخت انار

وریو=هول شدن- دست و پای خو را گم کردن

وختی=وقتی

رجه=حرکت خاص و منظم سربازان

مزقون=ظرف مسی شبیه به قابلمه

حاجی لیلک=لک لک

شتر خون=از محلات قدیمی قم

کوپندری=تپه خاک با ارتفاع کم

شاغال خون=از محلات قدیمی قم

جوسمت= تو را پیدا کردم

هورت=هول شدن- دست و پای خود را گم کردن

عشوه= ناز کردن

ونگیش=نیشگون

راپشتیون=راه پله ها

خفتی=گردن بند ارزان قیمت

چقه=چقدر

آلش دگش=تعویض کردن
 

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,041
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
من سخت بدهکارم

جیب هایم خالی ست
کفش هایم کهنه ، چشمم کور
من عجب دنده نرمی دارم
من پول هایم را وقتی می گیرم ،
که فاتحه اش را خوانده باشد زن من
سر گلدسته برج
جیب من جای گره خوردن هیچ است و شپش
هر کجا هستم باشم ، خانه ای می خواهم
اجاره، رهن ، کرایه همه اش مال من است
چه اهمیت دارد که اجاره با لا ست
صاحبان خانه چه خبر از ته جیبم دارند
پول را باید جست ، وام باید که گرفت ،
خانه ای نقلی ساخت
زیر قرض باید رفت
با همه اهل و عیال ،نان خشک باید خورد
مگر این اشکنه ها چه کم از دیزی سنگی دارد !
بهتر آن است که قانع باشیم
و نگوییم که پول و پله لازم داریم !
حرف دیگر،کافیست
خانه در یک قدمی است
و طلبکار آنجاست!
کفش را باید کند
پول را باید جست

مثلا سهراب سپهری
 

sayyed

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
653
امتیاز
297
نام مرکز سمپاد
شهيد قدوسي قم
شهر
قم
مدال المپیاد
کمی شیمی
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
مکانیک
خواب ریاضی

شعری است که نتونستم شما رو از خوندنش محروم کنم:
باز هم خواب ریاضی دیده ام- خواب خط های موازی دیده ام
خواب دیدم می جوم ایگرگ زگوند-خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
دامن هر اتحادی می درم- از سر هر جایگشتی می پرم
دست و پای بازه ها را بسته ام- از کمند منحنی ها رسته ام
گوش هر y و x می جوم-شیب هر خطی به تندی می دوم
با توان ها نقطه بازی می کنم-گاه خط ها را موازی می کنم
ناگهان دیدم توابع مرده اند-پاره خط ها نقه ها پژمرده اند
در ریاضی بث انتگرال نیست-صحبت از تبدیل و رادیکال نیست
کاروان جذرها کوچیده است-استخوان کسرها پوسیده است
از لوگ و بسط و نپر آثار نیست-ردپایی از خط و بردار نیست
هیچ کس را زین مصیبت غم نبود- صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آری آری خواب افسون می کند-عقده را از سینه بیرون می کند
مردم(die) از این x و y داد، داد-روزهای بی ریاضی یاد باد!!



این شعر رو از کتاب دیف دو رمزینه نوشتم..
لطفا آروم بخندید
 

راضيه

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
368
امتیاز
131
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
تهران
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : اشعار طنز

پسری با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم توی سر روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر دختران مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، بر گل پری عاشق شدم او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید
آزیتای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یار من آن یاس بود دختری زیبا و پر احساس بود
بعد از این احساسی پر ادعا شد رفیق من کمی هم المیرا
بعد او هم عاشق مینا شدم بعد مینا عاشق تینا شدم
بعد تینا عاشق سارا شدم بعد سارا عاشق لعیا شدم
پدرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
گرچه من هم در زمان بی زنی روز و شب بودم به فکر یک زنی
لیک جز آنکه بداری مادری دل نمی دادم به هر جور دختری
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز بابا را زدی
 

راضيه

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
368
امتیاز
131
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
تهران
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : اشعار طنز

گير داديا خوب اينو بخون با قبلي فرق داره
دختری با مادرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم
سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن
گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر
با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله
بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود
بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم
بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی302 واقعا ً که پوز مادر را زدی47
 

mohsenbarzegar

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
63
نام مرکز سمپاد
qom nodet
شهر
qom
مدال المپیاد
به المپیاد فیزیک علاقه دارم و واسش میخونم
رشته دانشگاه
هرچی خدا قسمت کنه میخونیم
پاسخ : اشعار طنز

شعر از خلیل جوادی

میگن بــرادرای اهل ایمـــــــــان

بــــرای اصـلاح ا مــــــور نسوان ـ



نشستنو حســـــابی طرح دادن

حـدود منـکراتـــو شــــــرح دادن



یه طرح خو بو فوق العــاده جامع

قــــابل استـفــــاده در مجـــــــامع



برادرا فکــــرای بکــری کــــــــردن

که خواهــرا ولنگو بــــــــاز نگـردن



بـــــــــرای آرایـش صــــــورت زن

کـــــــلّی جریمه در نظــر گـــرفتن



جریمه مـــــالیــــات زیبــــــــــاییه

یه جور مجــــــازات سر پــــــاییه



عزیز من کی گفته خوشگل بشی؟

بـــاعث اختلال و مشکل بشی



یه عــــالِمی توی کتــــاب نـوشته

دختر اگه قشنگ بـــــاشه زشته



بعضــیا در بـــــاره ی خلقت زن

چیزای خیلی جــالبی نوشتن



میتونم آدرس بدم ، که سرکـار

رجو کنی به جلد هفت "اسفار" *۱



اونجا یه چیزایی نوشته "ملا " *۲

نگو بگم ، که روم نمیشه والا



تمـــوم دخترایی کــه خـوشگلن

بـاعث و بــــانی هــزار مشکلن



ایــنه نشونیـــــــا ی دختر خـوب

چونه چکش ،دماغ مثل گوشکوب



دختره بـــــا سبیل نصــفه نیمه

هر جـــــا بـره معـــافه از جریمه



کـــــارش اگـه گیرکنه تــــو اداره

مــــوی سبیلشو گــــرو میـذاره



تمــــــوم چیـزای تکـــان دهنده

مــال همین حجـــاب نیـم بنده



جریمه هـا میاد تو سامـــانه ها

اضـافه می کنن بــه یــــارانه ها



صد تــــا بلا از سرمــون رد میشه

کلی ام ایجــــــاد در آمـد میشه



هـــزار تومن برای هر تــــــار مو

میخــوای جریمت نکنن بذار تــو



نــــاخن لاک خورده هم فلان قد

خودش میشه یه عـــالمه در آمد



پوست برونزه میشه سیصد هزار

هر چی پس انداز داری وردار بیار



جریـــمه ی آستینـــــــای کـوتـاه

میشه برابر حقـوق یک مـــــــــاه



کـاش یکی قــــانون جدید بیــاره

کـه " فکر " کوتـــاه جریمه داره



جـــریمه ی عینک بــــالای سر

از لاک نـــاخن ام میشه بیشتر



دختره کــه دس نگـــرِِِ بـــابــاشه

ممکنه پول تو کیف نداشته باشه



شمــــاره ی ملی بــــرای ایــنه

که دختـــرا بچسبونن به سینه



پلیس شمــــاره هـــارو ور میداره

بـرای هـــر خلاف یه کـد میذاره



خلاصه این که شرح احوالشــــون

میره توی نامه ی اعمـالشـــون



زنای بد حجــــاب بعد چن مــــــاه

میــــــان و می رسن سر بزنگـاه



اونــــا کــــــه قـصد ازدواج دارن

بــــــاید خلافی بگــــــــیرن بیــارن



امـــــــــا فقــــط گــرفتن خلافی

برای دفتر خونه نیست کــــــــافی



اون کـــــه برای ثبت عقد میــره

مــــاینه فنی ام بــــــاید بگـــیره



شــکر خدا الان تــــو این مملکت

نه اعتیـــــاد وجـود داره نه سرقت



شبـــــــا در مـــــــاشینتو وا بذار

کیف پر از پولتــــو هم جــــا بذار



تـــــو مملکت وفــــــــــور امنـیته

الان هـمه خیـــــالـشون راحـته



مـواد فروش که مطلقــــا نداریم

خواسته باشین میریم دلیل میاریم



مشکل ازدواج و کــار و مسکن

تو مملکت به کل شده ریشه کن



رشـــــوه و اختلاس تــــوی اداره

حتی یه مــــورد ام وجــود نداره



حل شده کل مشکـــلات کشور

مـونده فقط " عینک بــالای سر "



یه چی بگم پیش خودت بمــونه

ذلّت مــــا حـــــاصل فکرمـــونه



ســوال من اینه ، چرا طــــالبــان

عمل میـاد یه جایی مثل افغان ؟



چرا سوئیس طــــــالبان نداره؟

که هر بلایی سرشــون بیـــاره



چــــرا یه طــالبان برای درمان

گیر نمیاد تو انگلیس و آلمــان؟



دلم ورم کـــرده که می نویسم

از ســر درده هر چـه می نویسم



آهای قلم ، قربون شکل ماهت

فدای بـــــوی جوهر سیـاهت



دَوُوم بیار هنوز زیــــــاده کارم

هزار تــــا شعر نــا نوشته دارم

---------------------------------------



*۱ ـ کتاب اسفار جلد ۷ پاورقی صفحه ی ۱۳۶

*۲- ملا صدرا



چنتا عکس مربوط:

7_8602030622_L600.jpg

12295632120106233209.jpg

gallery.mihanbllog.com.04.jpg

gallery.mihanbllog.com.02.jpg

hejab-ejbari.jpg

6_8605010670_L600.jpg
 

armin2557

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
119
امتیاز
174
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ارومیه
مدال المپیاد
مرحله اول 14مین المپیاد زیست
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : اشعار طنز

طاهره:

دل مو خون شد از دست ته طاهر! یه جو غیرت نوینُم از ته ظاهر

نشینی شرّ و ور گویی ته هـر شو چرا گشتُم زن این طرفه شاعر؟



طاهر:

بوره ای مرگ! در پایت بمیرُم که با این زن ز جان خویش سیرُم

ز دست طاهره دلخون شدستُم به جان ته دیگه طاقت ندیرُم!



طاهره:

دلُم واته بـــــه غمهــا مبتلا بی الهـــــــی در دلـــت درد و بلا بی

بـــــه دستم یک النگو هم ندیرم به جانـُـــــم داغ سرویس طلا بی!



طاهر:

غم دنیــــــا به دل بیتوتــه ساجه به جانُم شعله ای افروته ساجه

ز دست این زن و خرج ومخارج دلُم رو چون دماغُم سوته ساجه!



طاهره:

هنی نشناختی مورو تِه بابا! چو تِه بیغی حریف مو نشی یا

بشُم در محضر قاضی و فوری بذارُم کل مهریّه م رو اجــــرا!





طاهر:

الا ای طاهــــره! داغــــــت بوینُم الهی بر ســر خـــاکت نشینُم

زبس مقروض ریخت و پاشت استُم سه ماه از سال مهمون اوینُم!!


طاهره:

بشی ویلون و سرگردون الهی! از این چکها فتی زندون الهی!

به دادُم کی رسه جز ته نذونُم ته دادِ مو ازو بستون الهی!



طاهر:

ز دستت طاهره! مــــــــو بی علاجُم دیگه زین پس به میل تو نساجُم...

(ملاقه در هوا هی گشت و هی گشت بخورد آخر گرومبی بر ملاجُم!)
 
  • لایک
امتیازات: ayda

armin2557

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
119
امتیاز
174
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ارومیه
مدال المپیاد
مرحله اول 14مین المپیاد زیست
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : اشعار طنز

مو= ما وا ته= با تو هنی= هنوز فتی= افتی بوره= بیا نساجم= نسازم ساجه = سازد

نشی یا= نمی شود وینم= بینم نذونم= ندانم ندیرم= ندارم بشم= بروم سوته= سوخته افروته= افروخته بی= باشد شو= شب نذونم= ندانم نوینم= نبینم
 

reza.cr

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
632
امتیاز
1,991
نام مرکز سمپاد
شهیدحقانی
شهر
بندرعباس
مدال المپیاد
شیمی-فیزیک
دانشگاه
هرمزگان
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : اشعار طنز

مشاعره نيست دعوائه
 

sayyed

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
653
امتیاز
297
نام مرکز سمپاد
شهيد قدوسي قم
شهر
قم
مدال المپیاد
کمی شیمی
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : اشعار طنز


عمه ای صد ساله دارم من
شوهرش پنجاه سالی پیش از این مرده است
بعضی از بدخواه مردم نیز گویند:
او ز دست کارهای عمه ام، بیچاره سم خورده است!

عمه ام سربار خرج بنده در این عهد وانفساست.
زندگی اندرجوارش، سخت و طاقت سوز و جانفرساست!
آی مردم!
در شما آیا جوان ساده ای خام و مجرد نیست؟
عمه ام شاید زمانی دختری شیرین زبان بوده است.
شاید آن ایام
برخلاف گفته ی بدخواه مردم، مهربان بوده ست!
حال آیا باز هم او را نمی خواهید؟!

چند روزی پیش
عمه ام شکوه کنان می گفت:
آخ ملاجان! من اینجا بس دلم تنگ است
پس پریشب مادر مشدی رجب می گفت:
بین صغری خانم و حاجی حسن جنگ است
بحثشان روی "هوو" و "صیغه" این چیزها بوده!

من نمیدانم که آیا راست میگویند،
این که بعد از این برای مرد ها عقد و نکاح و صیغه اجباری است؟!
گر چنین باشد برای من
از میان خواستگاران، شوهری باب پسند خویش پیدا کن!
خیر بینی، خیز و قفل بسته ی بخت مرا وا کن!

گویم:آخر عمه جان این ها که میگویی
شایعاتی بی پر و بی پاست
عمه ام در حرفش اما سخت پابرخاست!

پس جوابش می دهم اینسان:
عمه جان آیا گمان داری برایت خواستگاری هست؟!
می دهد پاسخ:
گر کنی بالا برایم دست،
آری!هست!!
آری!هست!!
 
بالا