• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات شما با سمپاد

  • شروع کننده موضوع amir3_13
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

amir3_13

مهمان
سلام و خسته نباشید به همه ی شما.....
ما چون با هم خیلی صمیمی بودیم کارهای جالبی میکردیم این شد که سه سال راهنمایی برای تک تکمون لحظه لحظه اش خاطره هست....
حالا ازتون میخوام که خاطراتی که در سمپاد داشتید رو بنویسید
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

amir3_13

مهمان
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

خب ظاهرا اولین و اخرینش مال خودم هست........
یک روز معلم فیزیک قرار بود که مارا بیرون از کلاس ببرد یعنی کلاس رو برپا نکند البته با اجازه ی مدیر.....چون که اون یک بار زنگ ورزش مارو به خاطر امتحان گرفت.......ازمون قول گرفت که ده دقیقه اول رو ساکت بگذرونیم.....ما هم ساکت گذروندیم
ده دقیقه گذشت الوعده وفا.....اون گفت برین ازماشگاه بچه ها عصبانی شدند و توی صف جای اینکه برند ازمایشگاه دونه دونه رفتند تو حیاط......معلم هم نبرد نه اورد گفت دو نمره از همه تون کم میکنم...ما هم در جوابشون گفتیم بچه ها..تیم بکشین.......
دنبالمون گذاشت اما نتونست اومد که سوارماشینش شود و برود اما سویچ ماشینش کجابود؟؟؟اگه گفتید؟؟
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,238
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

هر چند یکم برای جواب دادن به این تاپیک دیره...
بازم به شما
ما اگه بودیم به احتمال زیاد سرمونو مینداختیم پایین میرفتیم تو کلاس
ولی خب معلم باید به قولش وفا میکرده

احیانا اون معلم اول اسم کوچیکش ب و اول فامیلش ص نیست؟؟!
 

peihaghi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,333
امتیاز
2,348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
تهران
دانشگاه
امیر کبیر
رشته دانشگاه
مکانیک (ساخت تولید)
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

یه چیزی توی این مایه ها برای ما اتفاق افتاد
البته بعدش انتقام نگرفتیم چون مشاور پایه است

روز یکشنبه اول زنگ فیزیک داشتیم
معلممون اومد از دو تا از بچه ها سوال پرسید که هیچ کدوم بلد نبودن
بعدش اومد تکالیف هفته ی گذشته رو ببینه ( من اون پایین میز کاملش کردم)
13 نفر از یک کلاس 25 نفره ننوشته بودن برای همین قهر کرد رفت پایین
ما هم تعهد نامه نوشتیم و امضا کردیم ( در حین اینکه ناظم داشت موعظه می کرد ) بعد رفتیم جلوی دفتر رو زمین نشستیم
از توی دفتر دبیرا دیدیم با یکی از معلما داره می گه و می خنده
فهمیدیم سر کاریم ولی باز به دلیل مشاور پایه بودن بی خیال حالگیری شدیم
آخر سرم برگشت سر کلاس
 

Arefeh

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
2
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

سر زنگ شیمی بودیم دبیرمون(آقای ع)خواستن آزمایش انجام بدن آزمایش تجزیه‌ی هیدروِِژن‌پراکسید با کاتالیزور
خلاصه جلوی کلاس ایستادنو توی یک بشر آب‌اکسیژنه ریختن و مقدار زیادی MnO2به طوری که گاز اکسیژن آزاد شده در عرض یک ثانیه تا سقف کلاس رسید دبیر مذکور که از ترس بنفش شده بود ، مونده بود بشر و چی کار کنه گذاشت روی میزو در رفت!!!
و اینجا بود که شلیک خنده‌ی بچه‌ها به هوا رفت!
 

khashayar fn

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
146
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
شهيد دستغيب 1 شيراز
شهر
شيراز
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

ما هم پارسال یه معلم دینی داشتیم که تو امتحاناش 13 مساوی 20 بود(باسه من که اینجوری بود):D بعد از دیدن نمره های افتضاه ما گفت هر جلسه امتحان میگیره ما هم سر لج اومدیم با برنامه ریزی دقیق اول 4تا پرده کلاس رو با سر و صدا بالا کشیدیم بعد کل کلاس شروع به بع بع کردن کردیم
 

سارا.ج

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

من بهترین خاطره های تو سمپادو با دوستام داشتم ک البته 90 درصد اونا قابل بیان نیست !
ولی خوب دوست دارم دانشگاهمم سمپاد باشه !(چه قدر من خوشحالم همه حرف از انحلال سمپاد می زنن و من ... )
هر سال از پارسال بهترهه و خیلی هم بچه ها متحد تر می شن و خاطره ها خوش تر
ان شاالله بزرگتر که شدم از خاطره های بچگیام می گم !
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,238
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

داشتم اس ام اس های گوشی قبلیم رو میخوندم.... اس ام اس ها مال 2 سال پیش... چه خاطره هایی داشتیم...:( :(( ( فرستنده همه اینا 3gger ه :-" )

22/6/2008 12:56 "من صد بار رفتم تو اینترنت ولی انگار اصلا نمیخوان نتیایج رو بزنن " این مال ورودی دبیرستانه :( نامردا نمیزدن نتایجو...!

1/7/2008 20:21 " منم نخوندم ولی زیاد استرس نداشته باش چون دیروز که مامانم واسه بسکت رفته بود مدرسه آصفی ( مدیرمون ) بهش گفته بود همشون قبولن" من 98% احتمال میدادم قبول نشم!

3/7/2008 21:59 "خوابیدی؟" فرداش امتحان تیزهوشان بود ، وقتی این اس ام اس اومد من بیدار بودم...

4/7/2008 7:18 " منم دارم مسواک میزنم.میگم امتحان ساعت 9 دیگه؟ " :)) چقدر سرخوش بودیم!

4/7/2008 22:02 " من احساس میکنم گند زدم" ( من یه چیزی بدتر از اون!)

4/7/2008 22:39 "بیچاره چقدر نشاسته ( معلم ریاضیمون ) گفت کلاسای آقای x رو نرین!" توضیح:آقای x یکی بود ، همه باهاش کلاس گرفته بودن ، به هیچ دردی هم نخورد آخر. معلممون سر کلاس نمیخواست اسمشون رو بگه میگفت x

21:22 27/7/2008 " نتایجو ندادن؟ " یادم نیست کی نتایجو دادن ولی یادمه خیلی لفتش دادن

ما ها با هم قرار گذاشته بویدم وقتی نتایج رو دادن هر کس دید به اون یکی زنگ بزنه ، بعد اگه اون فرد قبول شده بود بگه " نتایجو دادن ، قبول شدی!!" اگه نشده بود فقط بگه "نتایجو دادن...." شوخی و سرکار گذاشتن و اینا هم به هیچ وجه مجاز نبود تاکید هم شده بود نتایج رو چه 6 عصر دادن چه 4 صبح فرقی نمیکنه و هر کس موظفه یه اون یکی زنگ بزنه....:D


دوستان سال پایین تر.... قدر این لحظاتی که الان دارین رو بدونین... :-<
 

jamjam

کاربر فعال
ارسال‌ها
36
امتیاز
28
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

سال سوم راهنمایی یه بار می خواستن یه آزمون تستی ازمون بگیرن. کلاس ما هم با هم همامنگ کردیم گزینه ها را به ترتیب الف- ب- ج- د ، د- ج- ب- الف... زدیم بعدم خیلی عادی برگه هامونو تحویل دادیم. بعد از یک ربع که همه برگه هاشونو دادن ناظممون در کلاسو کوبید و اومد تو کلی چیز بهمون گفت و گفت یکی پنج نمره از اظباتمون کم می کنه.
خیلی باحال بود. تازه ناظممونم از انظباط هیچ کسی کم نکرد :D
 

مهتاب

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
399
امتیاز
390
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
BUMS
رشته دانشگاه
Med
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

این خاطره منه ولی از زبون دوستم چون اون نوشته .. منم توش حضور دارم : اس دوستم حانیه است :D

سلام،امروز یاد خاطرات مدرسه کردم ،چه قد خوب بود ،

بزارین یه ماجرا جالب تعریف کنم:

روزای آخر سال ۸۸ بود٬یادم یکشنبه بودو زنگ آخر با خانم نبات داشتیم،فکر میکنم مدرسه سوتوکور بود،فقط سه چار تا کلاس بودکه مونده بودیم تازه نصف بچه های کلاسمونم جیم شده بودن!

خوب معلمون دیر کرد،ما هم رفتیم ولگردی حیاط پشتی که دیدم کیمیا٬فاطمه٬آیسان٬فاطمه زهرا٬سایه و .....(دیگه یادم نیست کیا اونجا بودن)رو سکو نشسته بودن ٬کیمیا هم داشت با آب وتاب خاطره ای که واسه فاطمه نوشته بودو میخوند.منم اونجا نشستم ٬اون میخوندو ما هم میخندیدم٬خلاصه سر گرم بودیم که دیدم مهتاب دار دوان دوان میاد٬مهتاب گفتش بچه ها خانوم اومده سر کلاس منو فرستاد تا به شما ها بگم بیاین٬کیمیا گفتش دیگه چیزی نمونده ٬واستین تموم بشه با هم میریم.خوب مهتاب هم کنارمون نشست ٬حالا مگه این تمام شدنی بود٬آخه کیمیا خیلی پر حرفه٬تو خاطره نویسی هم این خصلتو ول نمیکنه!!!!

ده دقیقه گذشت که به سلامتی تمام شدو ٬پاشدیم که بریم ٬ماشالا این دوستای منم که عروس میبرن!

بیخیال که معلم یه ربع سر کلاسه!!!!اونم چه معلمی!!(آخ مهتاب دلم تنگیده٬ چه قد قشنگ اداشو در میاوردی)

من دویدمو زودتر از خانوما به کلاس رسیدم ٬جاتون خالی اول با من یه دعوای حسابی کرد که نگو نپرس٬اما معذرت خواهی کردمونشستم.اما به بقیه که سه ساعت بعد رسیدن اجازه ورود به کلاسو نداد!دفتر!!!!خلاصه اونا رو که بورد دفتر٬منم نشستم سر جام٬خدا رو شکر که زودتر رسیدمبعدا که بچه ها آمدن از دستم خیلی عصبانی بودن!!

البته بیشتر تقصیر کیمیا بود٬اما بیچاره آیسان و سایه کلی معذرت خواهی کرده بودن(اگر سایه تو کنکور رتبش تک رقمی نشه من اسممو میزارم کلوخ نسا٬نمیدونین که این بچه چه خرخونیه٬اما واسه همه دفتر رفتن یه تجربه قشنگه حتی واسه اونایی که عند مثبتین!!!مگه نه سایه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)



--------------------------------------------------------------------------------


خوب ما خیلی کلاس شلوغی بودیم ٬همیشه میزدیم ٬میخوندیم٬میرقصیدیم٬همیشه هم میخواستیم که زنگ آخر یکشنبه هارو جیم بشیم٬هممون کوله به پوشت تا لبه مرز میدویدیم ٬اما هیچکدونمون جرات نمیکرد پاشو اونور در بزاره٬مثل جنگ زده ها برمیگشتیم٬توی سالن رو زمین میشستیمو اعتصاب میکردیم٬تا که خانم نبات پاشو از دفتر میزاشت بیرون٬ دیگه حتی سایه ی بچه ها تو سالن دیده نمیشد٬خوب اگه شما هم همچین معلمی میداشتین حتما خودکشی میکردین!!!

خوب دیگه خسته شدم اگه دوست داشتی بخون اگه هم حال نکردی نخون٬گفتم واسه دل خودم مینویسم!!!
 

سیما

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
312
امتیاز
2,830
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
همدان
دانشگاه
ایشالا که شهید بهشتی :)
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

ما هم همین امسال یه دفعه معلم کامپیوترمون اومد ازمون تست بگیره اما ما هیچی یاد نگرفته بودیم گفتیم چی کنیم چی نکینیم همه بربرگه سفید دادیم و معلمه هم برگه هارو نگا نمیکرد و موقع تصحیح دیده بود که بله از سه تا کلاس دو تا کلاس برگش سفیده .
 

سیما

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
312
امتیاز
2,830
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
همدان
دانشگاه
ایشالا که شهید بهشتی :)
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

یه دفعه داشتم با یکی از دوستان در مورد سیاوش قمیشی و آهنگاش حرف میزدیم که یهو یکی از بچه های خشکه مذهبی کلاس اتومد گفت آره دیدین چقد قشنگ و پر مفهوم حرف میزنه. من و دوستم کف کرده بودیم که اینو چه به به سیاوش قمیشی و هی حرفاشو تایید میکردیم که من یهو فهمیدم خانوم داره در مورد الهه قمشه ای حرف میزنه نه سیاوش قمیشی ولی اون یکی دوستم هنوز نفهمیده بود و داشتن چرت و پرت میگفتن. انقد خندیدم که داشتم میمردم خیلی جالب بود.
 

محدثه

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
19
امتیاز
54
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یزد
مدال المپیاد
سوت:دى
دانشگاه
دانشكاه يزد
رشته دانشگاه
داروسازي
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

خاطره که زیاده

سال سوم راهنمایی یه معلم فیزیک داشتیم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه
محبث درس در باره گوه بود از اونجایی که همیشه سرکارش مذاشتیم
پرسیدم خانم میخ گوه است یا نه یه خورده فکر کرد و گفت سوال غیر درسی نپرسین


با همون معلم فیزیک شنبه ها دو ساعت پشت سر هم کلاس داشتیم
از بس که چرت و پرت تحویلمون میداد و
جمله های فیزیک پایه رو برامون بالا میداد
اون روز با همه بچه ها نرفتیم سرکلاس ...

همیشه هر وقت سرکلاس بود با لهجه تهرانی برای ما وسه مییومد
ولی وقتی یه معلمی میومد در کلاس
یزدی که چه عرض کنم
لهجه اش میشد کابلی ...
 
  • لایک
امتیازات: Oghab

4245

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
591
امتیاز
2,386
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
1392
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

سوم راهنمایی معلم فیزیک ما از صندلی افتاد!
یهو دیدیم... نیس!
بیچاره پاشم یه استخون نداش و میلنگید!!
 
  • لایک
امتیازات: TnT

TnT

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
877
امتیاز
996
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
علوم پزشکی ارومیه
رشته دانشگاه
پزشکی
اینستاگرام
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

به نقل از 4245 :
سوم راهنمایی معلم فیزیک ما از صندلی افتاد!
یهو دیدیم... نیس!
بیچاره پاشم یه استخون نداش و میلنگید!!
وای یادته :)) نیوفتاد البته :-"
معلم مون فیزیک ما خیلی چاق بود . آخرین زنگ فیزیک راهنماییمون بود بعد قرار بود بریم بیرون فوتبال بازی کنیم ( :)) ) معلم هم گفت باشه میریم ولی چند تا نصیحت کنم حالا که قراره برین دبیرستان . داشت همینجوری نصیحت می کرد که یه لحظه یه صدای مهیب اومد و دیدیم معلم نیست :-" بعد دیدیم داد می زنه کمک کمک ! رفتیم نزدیک دیدیم افتاده توی صندلی . یعنی اون قسمت نرم صندلی رفته بود تو و ایشون هم با شیکم رفته بود توش :)) نمی دونستیم بخندیم یا کمک ش کنیم :D
 

hermes

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
908
امتیاز
2,876
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهیداژه ای 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتى اصفهان
رشته دانشگاه
مكانيك
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

شبيه ما.....

ما ودتا صندلي تو كلاسمون داريم برا معلم چرميه 1stكلاس.....!!!!



يه بار پايه يكيشو سر يه معلما ساقط كرديم(بعدا يكي ديگه غارت كرديم جاش)كه به چشم نميومد معلم نشست كه ناگهان به دليل مشكلات فني صندلي افتاد......مديريت محترم حادثه رو غير عمد شناخت..... :-" :-"

يه دفعه ي ديگه توي ابرش يه پارچ اب خالي كرديم..كه با يه صندلي سالم شكلش مو نميزد..........خب بازم معلمه نشست روش.....ايندفعه مديريت مدرسه حادثه رو عمدي تشخيص داد اما در يافتن عاملين اين جنايت وحشتناك ناكام موند :D...... :-"

يه دفعه ديگه ما از اين دوتا نتيجه گيري كرديم.......چون معلم هر دفعه ميومد صندليو دست ميكشيد.........ما يه صندليو اب توش ريختيم.(كه تا فشار بياد اب ميزنه بالا)و يه ذره هم گذاشتيم خيس بودنش به چشم بياد......صندلي بعد ي رو هم اب توش كرديم هم پايشو داغون كرديم.....معلم رو اوليه دست كشيد گفت فلاني برو ناظمو صدا كن.....تا ناظم اومد اونم نشست رو اون صندليه داغون تره.. :)) :)) :)) :))

البته دو نمره از اضبازمون كم شد(انضباط كلاس ما سه بار به صفر رسيد پس ريست شد و دوباره ازبيست شروع شد :D) ما هم بماند كلي باج داديم.....اما كيفش اين بود كه حال معلم رو گرفتيم........اونم تلافي كرد.....
 

saye3000

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
441
امتیاز
193
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
شهر
قم
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

راهنمایی بودیم،یه بار از صبحگاه اومدیم بریم کلاس،دیدیم در کلاس باز نمیشه.هر کاری کردیم باز نشد.نصف بچه ها هم کیفشون دستشون بود.رفتیم ناظممونو آوردیم اونم هر چی تلاش کرد نتونست باز کنه.ناظم رفت فراش مدرسه رو بیاره ما هم جلوی در منتظر وایساده بودیم که یهو یکی از بچه ها درو هل داد و در باز شد.ما هم همه دویدیم رفتیم توی کلاس.فکر کنم زنگ اول فیزیک داشتیم.یهو یکی از بچه ها ایده داد که بریم بیرون و دوباره در رو ببنیدیم تا وقت کلاس بگذره.ما هم با همون سرعتی که رفته بودیم تو اومدیم بیرون و درو بستیم.جالب این جاست که دیگه هیچکوممون کیف همراهش نبود :)).فراش مدرسه اومد بنده خدا یه ربع ساعتی با انبردست با در کلنجار رفت تا بازش کرد :)).هیچ کس هم چیزی نفهمید.

جلسه اول اول راهنمایی،ریاضی داشتیم.دبیرمون خودشو که معرفی کرد گفت دو تا دختر دارم،نوه م هم تو راهه.خیلی دبیر ماهیه.یه روز وسطای سال دبیر نیومده بود(خیلی عجیب بود.سابقه نداشت).ما هم حدس زدیم نوه ش به دنیا اومده.از جلسه بعدش بهش گیر دادیم که باید عکس نوه شو برامون بیاره.جلسه آخر دوم راهنمایی برامون عکسشو آورد.ما هم همه افتادیم به جون عکس و ...آخرش عکسه از وسط نصف شد.ما هم همه فرار کردیم از کلاس رفتیم بیرون تا دبیر نفهمه عکسو کی پاره کرده :D
 

sayyed

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
653
امتیاز
297
نام مرکز سمپاد
شهيد قدوسي قم
شهر
قم
مدال المپیاد
کمی شیمی
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

باحال ترین خاطره ای که یادم مونده از هفت سال در سمپاد خاطره ی رفتن میدون تیره! یعنی شادتر از این ماجرا تو زندگی ام نداشتم!! از لباس خاکی پوشیدنش تا سوتی های وحشتناک فرمانده ی پادگان:
به والله قسم....!!!
سینه خیز رفتناش! صدای تیراندازی تو گوشش! آفتاب سوختگی اش! غذاش!
 

xxfairladyxx

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
547
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 -
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

ما کلا کلاسمون هنرمندن :D بعد ما هر زنگ تفریح قرار بود برقصیم ;)) ( گروه داشتیم منم عضو بودم :> برای 1 مناسبت خاص)
بعد ما داشتیم می رقصیدیم که یکی از معلمامون زود تر اومد و بد بخت شک برش داشته بود دهنش باز بود B-) بعد چند جلسه همین جوری تو ی شک بود :-"
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : خاطرات این چند سال در سمپاد

مــَن فــِلَن از دیروز می گــَم ! :
رو تخته شــیر کاکــائو ریختــم .... فــُرمــولاسیــونی بود واس خودش ...چی شد ... ماژیک از کار مینداخ ... باورتون می شه ماژیک نو رو بیست دقیقه ای خشک می کرد ؟! اصنم نم پس ندادم :Dدبیری در واکنش به ایــن امــر ِ پــَلیدِ تروریستی ! : ... تختتون خیلی کثیفه ... واضــَحــِ بی تربیتید ... تا دبیر دیگــه ای بهتــون توهین نکــردِ پــاکـِش کنید ... واضــحِــ هرکی بوده عقده داشته ، ....
تابلــو اعلاناتو از چــار جــا ســوراخ کردم :D
از تــابلو اعلانات کشیــدم بالا .
از ساختــمون قــَدیمِ دَکــِه ایضـــَن :D
 
بالا