• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

شاعرانه های کاربران

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
یک بیت یکی از شعرامه:

دوری ز تو چون روزه و دیدار چو آب‌ست
من تشنه و تو، میل به افطار نداری...
 

rozhina.sh

bitmask
ارسال‌ها
110
امتیاز
340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان (log (10
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1401
سوی صدای سکوت رفتن دیگر سادگیست
پرواز در ژرفای حقیقت بس دیوانگیست :|
اوج شاعری من :|

می زن و رو به کوچه دیار عاشقان
که مست آنم ان زیباروی جاودان
مه در برابر تا کمر خم آنچنان(هلال ماه :) )
ای دلا این یار کیست آن یار شاه دلبران:| :|

بر آمدن تابستان بنیاد بکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن :|

یادش بخیر اول تابستون گفته بودم...:-l

من آن باد دل انگیزم
دست کشم بر سر نیزارها
رقص دهم زلف پریشانت را
نفس گرم تو باشم روح بخشم تو را
گذر از خانه ای بی روح رقص دهم پرده مشکین دلت را :)

چیزی نمی ارزد این ماه آیا؟
مهتاب وقتی به تو می نگرد آیا؟
دامنه موج موهایت وسیع است
تا کجا میرود این دشت بی انتها آیا؟
تا کی من اسیر زمانه باشم
چه زمانی آزاد خواهم شد آیا؟
بهار همان آن سرسبز کرد دشت را
چه کسی دل پژمرده تو را سبز میکند آیا؟
ماهیگیر منتظر ماهی قرمز
نمی داند کوسه ها خوردند ماهی ها را آیا؟
ناخدای نابینا در گرداب وحشت و ترس
نمیداند دریا آرامتر شده است آیا؟

دیدم امروز ماه زیبا تر شده است
با آوای ساز دلم هم نوا تر شده است
سنگ میزنم به دریا و می پندارم
با همین سنگ زدن ماه بیدار شده است
به عکس رخ مهتاب می نگرم و میبینم
امشب او چه بی اعتنا شده است
پرسیدم از او تا کجا بین من و تو فاصله است
دیدم این پاسخ از از آن پرسش سوالی تر شده است
گفتم این پروانه آخر میسوزد با شعله تو
گفت بگذار بسوزد زمانه بی وفا تر شده است
گفتم چه گنه کرده دلم که سخت در آرزوی توست؟
گفت تازگی ها دل تو سخت گنهکار شده است
هر روز در آن شهر میبینم دیوانه سنگی را
دیدم آن دیوانه دلش هم سنگی شده است

:)
 
آخرین ویرایش:

Leo

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,579
امتیاز
21,895
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1399
بی ربط به تاپیک یه چیزی بگم.
هیچ وقت نگید "خیلی چرته میدونم".
اینطوری حتی اگه چرت نباشه هم چرت به نظر میاد.
 

mahzoun99

Little Moving Creature
ارسال‌ها
126
امتیاز
2,778
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
97
مدال المپیاد
N/A
دانشگاه
AUT
رشته دانشگاه
Math -> CS
گر زمرّد بینی‌اش ، چشمی دگر نابیندش...
چون شود عاشق که او ساکن به دنیای تو نیست؟


(چون=چگونه) :-"
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
هر روز که با تو من قراری داشتم
از اولِ صبح ، بی‌قراری داشتم ...!
 

*aysan*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
3,952
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*#*#
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
فیزیولوژی جانوری
اینستاگرام
یه بیت از شعر خودمه::-"
سحر از شرق نوایی به دلم سور شده
که تو ای مهر سحر غم از دلت دور شده
 

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,366
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ای دریغا چند با اندوه و ماتم سوختم
دیدمت سنگین دل و در آتش غم سوختم
از برای یار خاکستر شدن کم فخر نیست!
بیش می‌سوزان مرا کز بهر تو کم سوختم
 

A M I N

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,803
امتیاز
37,049
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
از بهر چه از مرگ گریزان باشم؟
هر لحظه پی فرار و لرزان باشم؟!
هم از زر و سیم روی گیران باشم
هم مفتخرم که خاک ایران باشم
 
آخرین ویرایش:

parastar

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
3,240
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
شیمی
دانشگاه
علوم زرشکی کرمانشاه
رشته دانشگاه
پزشکی
شیر سماور، آه شیر سماور، اگزوز خاور ، به چشم داور !
 

mhmmdshirazi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
840
امتیاز
2,452
نام مرکز سمپاد
شهید Helli
شهر
tehran
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
:دی خواب موندم!!
دانشگاه
دانشگاه امیر کبیر
رشته دانشگاه
مهندسی مکاترونیک
تلگرام
اینستاگرام
بی خواب که میشوم

دنیا شکل دیگریست

چرا شب ها باید خوابید؟

چرا در روز خواب زیبا نیست؟

آیا اینها فقط باور های پوچ ما هستند؟

یا حکمتی است نهفته در این شب

چشم ها نمیبیند زیبای این تاریکی محض را

گوش ها نمیشنود صدای زمزمه مرغان دریا های دور را

و این چنین ستاره ها

رقص کنان

فارق از غم های انسان های بی تاب

میدرخشند در تاریکی این آسمان تاریک

و منتظر غروب خود یعنی طلوع اند...

پ.ن. یه کانال زدم این مزخرفات ذهن خسته ام رو گاها مینویسم توش خواستید جوین شید :D
https://t.me/myInsomnia
 

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,911
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
اینم از شعرای منه :;));));))
زندگی
فاصله تولد تا مرگ
نغمه ی برخورد سر به سنگ
لحظه چشمک ستاره
ضربه ی باران به پنجره
طعم شیرین قند در پس شوری غرق
خطوط مبهم امضاء روی هر ورق

اینم یکی دیگشونه : >:D<>:D<>:D<
بازهم میوزد نسیم خنکی در خزان
برگ ها می ریزند از درخت بید لرزان
باردیگر دل آسمان میگیرد
دگی بار از چشم ابرها باران میگیرد
رود ها طغیان میکنند ،سد ها می شکنند
ابرها می گریند ، بغض ها میشکنند
غم خفته من میان سیلی از اشک
پدیدار می گردد از سرشاری مشک
باد این بارهم با خود آورده قاصدکی را
تا خبر دهد فصل خزان دیده مارا
×سمندون:پست های متوالی ادغام شد
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

P@n!z

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
794
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
اگر روزی شدی عاشق
سری تو بر بیابان زن
که این عاشق دل خسته
در انجا لانه ای دارد
مرا دراین کنام عشق
در این کنج بیابانی
بسی سختی و سوز اید
که عشق را عاشقی باید
مرا زان یار پر تزویر
رهی جز این بیابان نیست
که دل شکسته ی من را
مرهمی جز اموختن نیست
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,414
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
هرکه را با دم شیرم هوس بازی بود،
تیغ شمشیر زمان با سرش همبازی بود

من نه آنم که به پندار غلط باج دهم
گرچه تقدیرِ قضا بر غلطش قاضی بود

منِ سلطان ندهم گوشه ی تاجم به سری
تیشه ی مرگ ازین قافیه ها راضی بود!
 
آخرین ویرایش:

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,911
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
« سوز و ساز »
ساز های این نوا از چه کنند سوز ؟
تو می سازی این نوا که دل کند سوز ؟
ای یار سازی کن تا دل بسوزد
ای دل سوز کن تا چشم بسازد
بسازد خانه ای از ویرانه های گلی
از نگاه خمار یارو بیراهه های بلی
بساز و بسوز و ساز کن ، آواز کن
از نگاه دو چشم سیاه یار ، آغاز کن


« ناگفته ها »
بشنو حرف های ناگفته را
بغض های نشکسته را
درد های پینه بسته را
غم های گم گشته را
راز های سر بسته را
رمز های گسسته را

* تقدیم به بهترینم *
 

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,366
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
افسرده‌ام چنان که دگر غم نیاز نیست
با مرگ خوشترم، به حیاتم نیاز نیست
دیگر به چشم من نکند جلوه، هیچ درد
غم، بیش ده به من که مرا کم نیاز نیست!
 

A M I N

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,803
امتیاز
37,049
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
گیرم که خود تو شاعری و شعر نغز تو
در کل عالمی شده مقبول و نامدار
فردا که نامه ات ز کدامین جهت دهند
کاری بکن نیاز نباشد به "الفرار" :-"

#خودگویی
 

>____<

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
244
امتیاز
11,528
نام مرکز سمپاد
Farzanegan1
شهر
Mashhad
سال فارغ التحصیلی
1396
و من باز محکومم به سکوت
سکوتی دردناک و رعب اور
تلخ و اسف ناک
آه!امان از این سکوت های تحمیل شده که مرا درهم میشکند
 

mhmmdshirazi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
840
امتیاز
2,452
نام مرکز سمپاد
شهید Helli
شهر
tehran
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
:دی خواب موندم!!
دانشگاه
دانشگاه امیر کبیر
رشته دانشگاه
مهندسی مکاترونیک
تلگرام
اینستاگرام
شب بود…
- چرا همه اش شب؟
+ چون روز نمیتونه حسم رو برسونه…
بارون میومد…
+ اینم چون حسش و دوست دارم
گرچه اینکه عاشق بارونم هم بی تاثیر نیست…
“بارون و دوست دارم هنوز…”
کجا بودم؟ آهان…
بارون…
سردش بود…
ولی مشتش باز نمیشد…
بوی سیگارش فضا رو خیلی قشنگ میکرد…
بوش بود؟؟ شاید دودش بود…
نمیدونم قشنگ بود…
بوی باروت میاد…
راه میرفت رو زمین خیس…
جای پاهاش میموند… یجوری که انگار بجای آب روی زمین برفه…
ولی جای پاهاش خون غلیظ حل شده تو آب بود…
جلزززز…..
+ عاشق این بخشم… صدای خاموش شدن سیگاری که هیچکی نشنید جز قطره های خونش توی آب…
همه چی متوقف شد…
میتونست قطره های بارون رو بشمره…
مثل اشک هایی که هیچوقت شمرده نشد…
دود…
سفید قشنگ عوضی…
یجوری لای قطره های بارون بود، انگار سال هاست که به اونا تعلق داره…
دنیا وارونه شد…
خونش بود که از روی زمین به هوا میبارید…
قطره های خون…
بوی خاک خون خورده…
بوی دود سیگار لعنتی…
یجوری فضا شاعرانه بود که حتی سنگ دل ترین ها هم میتونستن تو این هوا عاشق شن…
چشم هاش رو بست…
همه دنیا رو دید…
دید آدما چجوری به دنیا میان…
چجوری یه مسیر مسخره رو طی میکنن از تولد تا مرگ…
تو بچگی با چیزای مسخره خوشحال میشن…
با چیزای مسخره ناراحت میشن…
و این روند به بزرگیشون سرایت میکنه با این فرق که اون موقع این ناراحتیو خوشحالیا میاد در کنار منتطقی که بهشون میگه تو عاقلی تو فهیمی… ولی فرقشون با اون بچه اینه که باور نمیکنن همون بچه ان…
دید چجوری عاشق میشن…
چجوری شکست میخورن و این سیکل رو تکرار میکنن…
دید چجوری برای پول میجنگن و سر هم و زیر آب میکنن…
دید پیر میشن…
و میمیرن…
همینقدر پوچ…
دید تبدیل میشن به یسری حس…
برای کسایی که دوسشون دارن…
برای آیدنگانی که حتی نمیشناسنشون…
یهو به خودش اومد…
دید زندگی چیزی نیست به جز حسی که از ما برای بقیه به جا میمونه…
خوشحال بود… فکر میکرد بزرگ ترین کشف بشر رو کرده…
ولی بوی باروت و حس میکرد…
اون سال ها بود که مرده بود…
و من در این شب تاریک
چند تا قرص لعنتی میخورم… که یادم بره مرگم رو و فقط بتونم بخوابم…
و یادم بره چه دل هایی رو که شکستم… و چ آدم هایی رو که کشتم…
و یادم بره که چقدر بدم…
 

*aysan*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
3,952
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*#*#
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
فیزیولوژی جانوری
اینستاگرام
ترسم این است نیایی و جهان تار شود
این تن از دوری تو بی سر و بیمار شود
ترسم این است روی مرجع تقلید شوی
زود یا دیر شده مرکز هر دید شوی
کاش این عشق شبی از سر ما می افتاد
کاسه ی اشک ز دستت صنما می افتاد
 
بالا