• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مولانا صاحب العلما

  • شروع کننده موضوع
  • #1

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
سرزمین ایران از دیربا ز مهد تفکرات عرفانی و تأ ملات اشراقی بوده است.از اینرو در طی قرون و اعصار، نام آورانی بیشمار در عرصۀ عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملّای روم و مولوی رومی آوازه یافته است. او در ششم ربیع الاول سال 604هجری قمری در بلخ زاده شد.پدر او مولانا محمدبن حسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است.و نیز او را با لقب سلطان العلماء یاد کرده اند.بهاءولد از اکابر صوفیه واعاظم عرفا بودو خرقۀ او به احمد غزالی می پیوست.وی در علم عرفان و سلوک سابقه ای دیرین داشت و از آن رو که میانۀ خوشی با قیل وقال و بحث و جدال نداشت و علم و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست و نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی،پرچمداران کلام و جدال با او از سر ستیز در آمدنداز آن جمله فخرالدین رازی بود که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت.



به درستی معلوم نیست که سلطان العلماء در چه سالی از بلخ کوچید،به هر حال جای درنگ نبود و جلال الدین محمد 13سال داشت که سلطان العلماءرخت سفر بر بست و بلخ و بلخیان را ترک گفت و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت جهانبانی نشسته به شهر خویش باز نگردد.پس شهر به شهر و دیار به دیار رفت و در طول سفر خود با فرید الدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و بالاخره علاءالدین کیقباد قاصدی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد.او از همان بدو ورود به قونیه مورد توجه عام و خاص قرار گرفت.



سرانجام شمع وجود سلطان العلماء در حدود سال 628هجری قمری خاموش شد و در دیار قونیه به خاک سپرده شد.درآن زمان مولانا جلال الدین گام به بیست و پنجمین سال حیات خود می نهاد ،مریدان گرد او ازدحام کردند و از او خواستند که برمسند پدر تکیه زند و بساط وعظ و ارشاد بگسترد.

مولانا در آستانۀ چهل سالگی مردی به تمام معنی و عارف ودانشمند دوران خود بود و مریدان و عامه مردم از وجود او بهره ها می بردند تا اینکه قلندری گمنام و ژنده پوش به نام شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه 26جمادی الآخر سنه 642 هجری قمری به قونیه آمد و با مولانا برخورد کرد و آفتاب دیدارش قلب و روح مولانا را بگداخت و شیداییش کرد.



و این سجاده نشین با وقار و مفتی بزرگوار را سرگشته کوی و برزن کرد تا بدانجا که خود، حال خود را چنین وصف می کند:



زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقۀ بزم و باده جویم کردی

سجاده نشین با وقاری بودم بازیچۀ کودکان کویم کردی

آثار کتبی مولانا را به دو قسمت ( منظوم و منثور ) می توان تقسیم کرد. آثار منظوم:



1- مثنوی: کتابی است تعلیمی و درسی در زمینۀ عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب معروف شده. مثنوی از همان آغاز تألیف در مجالس رقص و سماع خوانده می شد و حتی در دوران حیات مولانا طبقه ای به نام مثنوی خوانان پدید آمدند که مثنوی را با صوتی دلکش می خواندند.



به مناسبت ذکر نی 18 بیت نخست مثنوی را نی نامه گفته اند. نی نامه حاوی تمام معانی و مقاصد مندرج در شش دفتر است به عبارتی همۀ شش دفتر مثنوی شرحی است بر این 18 بیت.



2- غزلیات: این بخش از آثار مولانا به کلیات یا دیوان شمس معروف گشته، زیرا مولانا در پایان و مقطع بیشتر آنها به جای ذکر نام یا تخلص خود به نام شمس تبریزی تخلص کرده. به احصای نیکلسن مجموعۀ غزلیات مولانا حدود 2500 غزل است.



3- رباعیات: معانی و مضامین عرفانی و معنوی در این رباعیها دیده می شود که با روش فکر و عبارت بندی مولانا مناسبت تمام دارد ولی روی هم رفته رباعیات به پایۀ غزلیات و مثنوی نمی رسد و متضمّن 1659 رباعی است.




آثار منثور:

1- فیه ما فیه: این کتاب مجموعۀ تقریرات مولانا است که در مجالس خود بیان کرده و پسر او بهاءالدین یا یکی دیگر از مریدان یادداشت کرده. فیه ما فیه در موارد کثیر با مثنوی مشابهت دارد منتهی نسبت به مثنوی مفهوم تر و روشن تر است زیرا این اثر نثر است و کنایات شعری را ندارد.



2- مکاتیب: این اثر به نثر است و مشتمل بر نامه ها و مکتوبات مولانا به معاصرین خود.



3- مجالس سبعه: و آن عبارتست از مجموعۀ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی که به وجه اندرز و به طریق تذکیر بر سر منبر بیان فرموده است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
چرا با مولانا اینقدر مخالفت میشود
آیا او رابطه عاشقانه با شمس هفتاد ساله داشته است
شمس تبریزی کیست
ابن عربی وسهروردی چه افرادی هستند
منصور بن حلاج کیست
رقص سماع چیست
.
.
.
.
.
.
پاسخ تمامی سوالات در این تاپیک
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
عرفان «Mysticism» (تعبیری از «میستیسیزم» یا «گنوسیسم») در تعریفی جامع و جهان‌شمول به مفهوم شناختی «رازگونه و نهانی» خمیرمایه افکار بلند و آداب تأثیرگذاریست برای یافتن و پیوستن به حقیقت از طریق «شهود»، «تجربه درونی» و «حال» که نشانه‌های آن در مکاتب مختلف جهان اعم از عقاید برهمن‌ها،بودائی‌ها، رواقیان، نسطوریان، مهریان (میترائیسم)، عقاید مسلمانان زاهد، عقاید افلاطونیان جدید، فرامین زرتشت، در فرقه کابالا از آیین یهود و اعتقادات سرخپوستان آمریکا به چشم می‌خورد. مصداق حقیقت در عرفان الهی وجود خداست. عرفان شناختی حقیقت‌گرایانه و تلاشی عملگرایانه فراتر از واقع‌گرایی حسی - عقلی و آرمانگرایی تصوری است از اینرو این مرام با رازگونگی و غیب‌باوری آمیخته از «عشق» و «ذوق» و «اشراق» همراه است.

عرفان نوعی روش برای حصول به حقیقت است که بر این فرض بنا شده‌است که عقل و حواس پنجگانه به دلیل خطاهای ادراکی قابل اتکا نیستند و به تنهایی قادر به درک حقیقت نمی‌باشند و از این رو به نوعی تلاش برای ادراک بی واسطه حقایق نیاز است که بدان عرفان می‌گویند.

همچنین گفته می‌شود عرفان شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال حاصل می‌شود و آن را علم وجدانی هم می‌خوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است عارف گویند. عرفان در بسیاری از اقوام و ملل و مذاهب مختلف جهان و حتی مکاتب فلسفی شایع و رایج است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
مهم‌ترین و مؤثرترین تلفیق عرفان و فلسفهٔ اسلامی در قرن ششم (ه‍. ق) مطابق با سدهٔ دوازدهم (م) به وسیلهٔ شهاب‌الدّین سهروردی بنیان‌گذار مکتب اشراق صورت گرفت. شهاب‌الدّین که از دوران شباب راه تصوّف را درپیش گرفته بود، پس از آموختن فلسفهٔ ابن سینا (فلسفه مشّاء)، خود در پی خلق فلسفه ای نو با دیدگاهی تازه برآمد. حکمت اشراق سهروردی بر پایهٔ کسب معرفت از طریق اشراق و با امتزاج آموزش‌های عقلی و نیز صاف و صیقلی کردن آیینه هستی درون شخص قرار دارد
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
ابوبکر محمد بن علی بن محمد بن احمد بن عبدالله الطائی الحاتمی، ملقب به ابن عربی اولین کسی است که عرفان را به صورت یک مکتب منظم درآورد. از مهم‌ترین کارهای او می‌توان به طرح مسئله وحدت وجود نام برد. وحدت وجود اولین بار توسط محیی الدین عربی بیان گردید. (البته عرفای پیش از او نیز به این مسئله اعتقاد داشتند، ولی اولین نفری که رسماً آن را در قالب فلسفی تفصیل کرد و به شرح آن پرداخت، ابن عربی بود) وی از نژاد عرب است. او را «محیی الدین عربی طائی حاتمی اندلسی» لقب داده‌اند، نسلش به حاتم طائی می‌رسد. محل سکونتش نیز در اندلس اسلامی (اسپانیای امروزی) قرار داشت. او بیش از دویست عنوان کتاب در زمینه عرفان تألیف کرده که از مهم‌ترین کتاب‌های او می‌توان به «فتوحات مکیه» (که در جوار بیت الله الحرام تألیف کرده و یک دائرةالمعارف کامل در زمینه عرفان به شمار می‌آید) و کتاب «فصوص الحکم» (کتابی کوچک ولی دقیق و عمیق راجع به عرفان) اشاره کرد. ابن عربی در سال ۶۳۸ در دمشق درگذشت و همان‌جا دفن شد.

به گفته دکتر جهانگیری نویسنده کتاب «این عربی عالم بزرگ اسلامی» عرفان اسلامی پیش از وی بیشتر عرفان عملی و نوعی زهد و بی اعتنایی به زندگانی دنیا وی بود. اما عرفان ابن عربی عرفان نظری و عرفان حب و به اصطلاح عشق است. او به راستی بنیان‌گذار عرفان نظری در اسلام است و اصل الاصول عرفانش عشق و وحدت وجود است. یعنی که مدارهستی بخش و حقیقت هستی حق تعالی است و جز او حقیقتی و وجودی نیست «لیس فی الدار غیره دیار». البته رگه‌هایی از وحدت وجود در آثار عارفان پیش از وی همچون ابوسعید ابی الخیر و حلاج و دیگران دیده می‌شود ولی آنها اکثراً وحدت شهودی بودند نه وحدت وجودی. عارف وحدت شهودی در نهایت مسیرش به جایی می‌رسد، که جز خدا چیزی نمی‌بیند. «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند» ولی نهایت نظر و سپهر عارف وحدت وجودی این است که جز خدا اصلاً وجودی و موجودی نیست. «لاموجود الاالله».

جهان بینی و اندیشهٔ وحدت وجود بر این مبنا استوار است، که تمامی هستی را تنها و تنها یک حقیقت واحد و ازلی، یعنی، وجود الهی تشکیل می‌دهد
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
150px-Mewlana_Rumi%27s_cropped.png
گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز. گفتم: تفسیر ما چنان است که می‌دانید. نی از محمد! و نی از خدا! این «من» نیز منکر می‌شود مرا. می‌گویمش: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) می‌دهی؟ می‌گوید: نی. نروم! سخن من فهم نمی‌کند. چنان که آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر ... یکی را هم او خواندی هم غیر او ... یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
اولین عارف منصورحلاج
ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج از معروف‌ترین عرفا و شاعران سده سوم هـ.ق. بوده‌است. او در ۲۴۴ هجری به دنیا آمد.به خاطر عقایدشعده‌ای از علمای اسلامی آموزه‌هایش را مصداق کفرگویی دانسته، او را به اتهام صوفی‌گری تکفیر کردند و حکم به ارتدادش دادند. قاضی شرع بغداد به دستور ابوالفضل جعفر مقتدر، خلیفه عباسی حکم اعدامش را صادر کرد و در ذیقعده سال ۳۰۹ هـ.ق. به جرم «کُفرگویی و الحاد»، پس از شکنجه و تازیانه در ملاعام به دار آویخته شد. سپس سلاخی‌اش کردند و دست و پا و سرش را بریدند و پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را به رود دجله ریختند.
شاعران فارسی‌زبانی هم‌چون عطار نیشابوری، حافظ، سنایی، مولوی، ابوسعید ابوالخیر، فخرالدین عراقی، مغربی تبریزی، محمود شبستری،قاسم انوار، شاه نعمت‌الله ولی و اقبال لاهوری دربارهٔ او بیت‌هایی سروده‌اند
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
احتمالاً حلاج این عبارت را از بایزید بسطامی گرفته‌است، چون شبیه همین تعبیر در آثار بایزید وجود دارد، اما تکرار و تأکید آن با تعابیر گوناگون در کلمات و اشعار حلاج، و نیز فرجام وی که سخت با این ادعا پیوند داشت، اناالحق را به حلاج منتسب کرد. این تعبیر در کتاب الطواسین حلاج آمده‌است. با ترجمه و شرح روزبهانِ بَقْلی، که بهترین شارح شطحیات حلاج است، و نیز از دیگر کلمات حلاج، به‌خوبی این معنا آشکار است که وی به نوعی در این شطح، الهیات صوفیه را از منظر خود خلاصه کرده و آن عبارت‌است از تألیه انسان (انسانِ خدا شده)؛ به این معنا که انسان به مدد ریاضت، در خویش واقعیت صورت الهی را می‌یابد. همان صورت که خداوند آن را هنگام آفرینش بر آدمی افکنده بود. نظر به اهمیت شطح اناالحق و کلمات مشابه آن که نیازمند توجیه و تأویل است و درغیر این صورت به تکفیرِ قائل آن می‌انجامدـ همواره نقد ناقدان از تعبیر اناالحق و دفاع صوفیان از آن، در تاریخ تصوف وجود داشته‌است. این تعبیر در عصر حلاج، چندان مقبول صوفیان نبود چنان‌که جنید حلاج را از آن برحذر می‌داشت که تو «بالحق» هستی نه خودِ حق بیشتر اصحاب جنید نیز دعوی حلاج را اگر نه کفر، لااقل «افشاء سرّالربوبیة» می‌دانستند، حتی ابن‌خفیف، از مریدان حلاج که وی را عالم ربانی می‌دانست، چون برخی ابیات حلاج را صریح در کفر دانست، چاره‌ای جز تردید در انتساب آن‌ها به حلاج ندید. قدیم‌ترین توجیهات از اناالحق و اقوال مشابه آن، سخن ابونصر سراج است. او «سُبحانی ما اَعظَمَ شأنی» بایزید را نقل قولی از خداوند خوانده‌است. مانند آن‌که وقتی کسی می‌گوید «لاالهَ اِلّا اَنا فَاعْبُدونِ» می‌فهمیم که در حال خواندن قرآن است و کلمات را از زبان خدا بیان می‌کند. اما نخستین و روشن‌ترین دفاع از شطحیات حلاج، از خود او به‌جا مانده‌است، که چون او را به توبه از یکی از دعاوی کفرآمیزش خواندند، گفت: آنکه گفته، خود توبه کند یعنی اگر دعوی ربوبیت از من می‌شنوید به وجه مغلوبیت صادر شده‌است. به این معنی که وجود حلاج هنگام شطح‌گویی در حالِ قرب بوده و در این حال مغلوبِ حق شده و حق از زبان او سخن گفته‌است. با این جواب، در واقع معنای اناالحق از حلول و اتحاد پایین آمده و به مفاهیم و مصطلحاتی از قبیل اتصال به حق، مقام قرب، فناء فی‌اللّه و بقاءباللّه، استحاله و تبدل ذات و صفات بر اثر فنا بدل شده‌است. پس از حلاج نیز این توجیه را صوفیان، با تفاوتهایی در تعبیر و احیاناً تحذیر از تقلید و سوء برداشت، تکرار کرده‌اند و گاه بزرگان تصوف و عرفان نیز، مطابق مشرب خود و با تمثیلات گوناگون، کوشیده‌اند معنی و دفاعی روشن و پذیرفتنی از این‌گونه شطحیات عرضه کنند. ابوحامد غزالی در مشکاةالانوار، دعوی حلاج را کلامی عاشقانه و ناشی از سکر وصف کرده که قائلِ آن بعد از خروج از سکر می‌فهمد که در حال اتحاد با حق نبوده بلکه شبه اتحاد به وی دست داده‌است. وی پیش از آن، در المقصد الاَسْنی، عقیده به اتحاد را رد کرده بود. تعبیر دیگر غزالی در سبب صدور اناالحق، نقص معرفت و مشاهده است. ابوحامد غزالی در احیاء علوم‌الدین، با اشاره به تجربه ابراهیم و قول «هذا ربیِ» وی دربارهٔ ستاره و ماه و خورشید، و در نهایت گذر از آن‌ها و وصول به معرفت حق، کسانی چون حلاج را در مراحل آغازین سلوک می‌داند که با رؤیت کوکبی از انوار حق مغرور می‌شوند و «محل تجلی» را با «متجلی» یکی می‌پندارند. برادرش، احمد غزالی، نیز در سوانح، این شطحیات را حاکی از مقام تلوین حلاج دانسته‌است. به عقیده او، این «انا» گفتن نشان آن است که حلاج هنوز دچار اَنانیت خود و دویی با حق و تردید در مشاهده و تعبیر بوده و به تمکین و وحدت راه نداشته‌است. سهروردی (مقتول در ۵۸۷) نیز، که اتحاد را مردود می‌شمارد، در توجیه اناالحق، به راه احمد و ابوحامد غزالی رفته‌است. وی در رساله لغت موران داستانی رمزی آورده‌است که در آن خفاشان، یک حربا (آفتاب‌پرست) را اسیر می‌کنند و برای کشتن به زیر آفتاب می‌برند. غافل از آن‌که خورشید، مرگ خفاش است و حیات حربا. در پایان تمثیل سهروردی، ابیات معروفی از حلاج با ذکر نام وی آمده‌است. پیداست که در داستان او حربا اشاره به حلاج است و خفاشان هم‌قاتلان او هستند. سهروردی در پایان همین رساله، با تمثیلی دیگر، برای شطحیات بایزید و حلاج عذری جسته‌است. او معتقد است سالک هرچند به مرتبه‌ای برسد که نور حق را در آیینه دل مشاهده کند، اما تا هنوز خود را می‌بیند به توحید صرف نرسیده و ناقص است. چنین آیینه‌ای اگر صیقلی شود و در برابر خورشید قرار گیرد به زبان حال «انا الشمس» می‌گوید و این نشان آن است که در آن حال هم خود را می‌بیند و هم خورشید را. نجم‌رازی (متوفی ۶۵۴)، احیاناً با اقتباس از تمثیل شیخ‌اشراق، بر حلاج خرده گرفته‌است که چرا به‌جای «اناالحق»، «اناالمِرآة» نگفت تا عاشقان غیور قصد آیینه شکستن نکنند؟ درمجموع لحن سهروردی دربارهٔ حلاج، برخلاف غزالی، عذرجویانه است. سهروردی حلاج را واسطه انتقال میراث حکمت ایرانیان یا همان خمیره خسروانیان می‌داند و بر آن است که این حکمت از طریق بایزید به حلاج (به تعبیر او: «جوانمرد بیضاء»)، و از وی نیز به ابوالحسن خرقانی رسیده‌است. بعد از اینان، نخستین متفکر شیعی که دفاع موجز و معقولی از شطح حلاج کرده، نصیرالدین طوسی (متوفی ۶۷۲) است. او در اوصاف الاشراف، حلاج را در سلوکِ مسیرِ اتحاد می‌داند. اما مراد نصیرالدین طوسی از اتحاد، اتحاد کفرآمیز نیست بلکه اتحادی است که در آن سالک از انانیت خود رهیده‌است و جز خدا نمی‌بیند. درواقع، حلاج از دید وی در مرتبه مادون فنا، یا همان اتحاد، بوده‌است. او در نهایت حلاج را فانی و منتهی می‌شمرد. شیواترین و دقیق‌ترین تمثیلات در معنی و توجیه اناالحق از آنِ مولوی است. او در معنای شطح بایزید و حلاج، به اتحاد نوری و سلب تعین اعتباری قائل است نه حلول و اتحاد، و آن را با تمثیلاتی بیان کرده‌است: حدیده مُحْماة (آهن گداخته)، استحاله خر در نمکزار، تبدیل هیزم به نور در آتش، تبدیل نان به جان، نیستیِ قطره در دریا و تبدیل سنگ به گوهر بر اثر تابش آفتاب. توضیح مهم مولوی آن است که این دعوی از هرکس و در هر حال روا نیست، بلکه اگر از سالکی مجذوب، در حال استغراق و بی‌خودی «اناالحق» سر زند، می‌توان آن را با چشم‌پوشی به معنای «هوالحق» دانست. از این‌روست که مولوی اناالحق حلاج را علامت رحمت حق می‌داند، برخلاف اناالحق فرعون که سبب لعنت اوست. این بیان، برخلاف اندیشه وحدت وجود ابن‌عربی است، که اساساً اشیا را با ذات حق در عینیت می‌بیند و اناالحق فرعون را هم تأویل می‌کند. شیخ‌محمود شبستری نیز همین توجیه مولوی را، با استفاده از تعبیری قرآنی، آورده‌است. وی با اشاره به آیه ۳۰ سوره قصص، حلاج را به شجره طور تشبیه کرده و اناالحق او را از نوعِ ایجاد صدا در درخت وادیِ ایمن از جانب حق شمرده‌است. تمثیل شجر طور را پیش از شبستری، عطار نیز به‌کار برده‌است و پس از او هم دیگران بسیار به آن استناد کرده‌اند. از جمله شیخ‌بهائی (متوفی ۱۰۳۰) در مفتاح‌الفلاح به آن اشاره‌ای تأییدآمیز کرده‌است. گذشته از این توجیهات، برخی عارفان سخن حلاج را ناشی از مشتبه شدن امر بر او، و آن را دلیل بر خامی و ناتمامی او دانسته‌اند. از جمله شمس تبریزی که حلاج را بر سر دار در مقام شک، و اناالحق را دلیل محجوبیت او از جمال حق می‌داند و می‌گوید که اگر از حق خبر داشت اناالحق نمی‌گفت. وی اساساً وصال حق را محض ادعا انگاشته و نهایت فقر و اخلاص را در «وصل به طریق» حق می‌داند نه «وصل به حق».

از او به جز شعار «انا الحق»، روایت‌های دیگری نیز موجود است. در تذکره الاولیاء عطار نیشابوری آمده‌است که عمر بن عثمان، حسین منصور حلاج را دید که چیزی می‌نوشت گفت: «چه می‌نویسی» گفت که «چیزی می‌نویسم که با قرآن مقابله کنم» عمروبن عثمان او را دعا بد کرد و از پیش خود مهجور کرد پیران گفتند هرچه بر حسن آمد از آن بلاها به سبب دعاء او بود.همچنین منصور حلاج نامه‌ای به دوست خود، شاکر بن احمد فرستاد و در آن نوشته بود «اَهدِم الکعبه» یعنی کعبه را ویران کن!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
200px-Brooklyn_Museum_-_The_Execution_of_Mansur_Hallaj_From_the_Warren_Hastings_Album.jpg

گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
منصور حلاج آن نهنگ دریا کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا
روزی که انالحق به زبان می‌آورد منصور کجا بود خدا بود خدا
 
آخرین ویرایش:

ÄBČDE FGHÏ

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,567
امتیاز
10,833
نام مرکز سمپاد
علامه ی حلی 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1395
برخلاف اناالحق فرعون که سبب لعنت اوست
حلاج در شطحیات اینطور میگه:
« مناضلت با ابليس و فرعون كردم، در باب فتوّت. ابليس گفت: اگر سجود كردمي آدم را، اسم فتوت از من بيفتادي. فرعون گفت كه اگر ايمان به رسول او بياوردمي، اسم فتوت من از من بيفتادي. من گفتم كه اگر از دعوي خويش رجوع كردمي، از بساط فتوت بيفتادمي. ابليس گفت كه من بهترم در آن وقت، كه غير خويش غير نديد. فرعون گفت« ما عملت لكم من اله غيري»، چون نشناخت در قوم خويش مميزي بيان حق و ميان خلق. من گفتم: اگر او را نمي شناسد، اثرش بشناسد. من آن اثرم. « انا الحق»: پيوسته به حق حق بودم. صاحب من و استاد من ابليس و فرعون است. به آتشش بترسانيد ابليس را، از دعوي بازنگشت. فرعون را به دريا غرق كردند، و از پي دعوي بازنگشت، و به وسايط مقرر نشد، ليكن گفت « آمنت انه لا اله الا الذي آمنت به بنو اسرائيل». و نبيني كه الله- سبحانه و تعالي- معارضه با جبرئيل كرد در شأن او؟ گفت: چرا دهانش پر رمل كردي؟ و را اگر بكشند، يا بر آويزند، يا دست و پاي ببرند، از دعوي خود بازنگردم.»
حلاج اینجا رفتار ابلیس و فرعون رو از سر خلوص می دونه و خودش هم در همون دست قرار میده !!!لعنت فرعون هم نه از سر کینه که از سر محبت می دونه مثل پدری که از رفتار بد بچش(بازگشت از دعوی) به اون تشر می زنه !!
نظرتون در مورد این دیدگاه حلاج چیه؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
  1. تا بند اول سخن شما موافق هستم حلاج رفتار شیطان وفرعون رو از روی درونیات وذات اصلیشان میدونه یعنی درون خودش را نشان داده
  2. حلاج میگه من همان رویه را ‍ پیش میگرم که سخن حق خود رو میگه وترسی نداره ودرون خود را نشان میده آتشش بترسانيد ابليس را، از دعوي بازنگشت فرعون را به دريا غرق كردند، و از پي دعوي بازنگشت.
  3. با بند دوم سخن شما کاملا مخالفم حلاج میگه فرعون ترسی نداره که درون خود را نشان بده را اگر بكشند، يا بر آويزند، يا دست و پاي ببرند، از دعوي خود بازنگردم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
ببینید شما میگید نفرین فرعون از سر محبت درحالی که حلاج میگه فرعون تا آخرین لحظات درون خود را نشون داد

حلاج میخواد اماده سازی کنه که بگه انالحق به مفهوم این است که درون خود تمیز نمایی ونشان دهید درون خود برای نشون دادن هم ابلیس وفرعون را مثال آورده

عارف ایمان نیاورد تا وقتی که کافر نشود.

  • نقل است که در ابتدا که ریاضت می‌کشید، دلقی (کلاهی) داشت که آن را بیست سال بیرون نیاورده بود. روزی به ستم از وی بیرون کردند، گزنده بسیار در وی افتاده بود. یکی را وزن کردند، نیم دانگ بود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
رخی او را سنیدانسته‌اند، اما بر اساس برخی منابع شیعه، و همچنین بنابر نقل خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد، حلاج منسوب به شیعیان بوده است. حلاج را از قرمطیان، معتقد به اتحاد و حلول، زندیق، اهل سحر و شعبده و همچنین کافر خوانده‌اند. همچنین او را مدعی امامت، نبوت، ربوبیت و الوهیت دانسته‌اند. مذهب او، گاه شیعه زیدی، گاه اسماعیلی و گاه شیعه اثناعشری دانسته شده و در محکمه‌هایی خود را از اهل سنت و معتقد به اصول و فروع اسلام و مبانی قرآن معرفی کرده است.

برخی از حکما و فیلسوفان مسلمان و شیعه از قرن هفتم به بعد، حلاج را تحسین کرده و او را ستوده‌اند؛ از جمله خواجه نصیرالدین طوسی، قاضی نورالله شوشتری،ملاصدرای شیرازی، قاضی سعید قمی، و علامه طباطبایی.در همین حال بسیاری از فقها و محدثان شیعه، با اتکا به توقیع امام زمان (ع) خطاب به حسین بن روح دربارهشلمغانی، او را کافر دانسته‌اند. ابن بابویه، شیخ طوسی و علامه حلی، از جمله فقها و محدثانی هستند که به کفر حلاج حکم داده‌اند
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
حلاج، یکی از مشهورترین عارفان و صوفیان جهان اسلام است که به باور برخی محققان، کمتر کسی در میان عارفان مسلمان، به اندازه او، موضوع اختلاف و درگیری بوده است. در همان حال که گروهی از علما و مردم، او را فردی مقدس و اهل ولایت می‌دانسته‌اند، گروه فراوانی هم او را کافر به شمار می‌آورده و خونش را مباح می‌دانسته‌اند.

در میان عالمان مسلمان، گروهی فتوا به کفر حلاج داده‌اند، گروهی او را اهل ولایت دانسته‌اند، و گروه دیگری سکوت کرده‌اند. از میان فقهای امامیه، ابن بابویه، شیخ طوسی و علامه حلی، به کفر او فتوا داده‌اند و شوشتری و عاملی، او را بی‌گناه و پاکدامن خوانده‌اند. همین اختلاف در میان عالمان مذاهب دیگر اسلامی نیز دیده می‌شود. علاوه بر فقهای مذاهب اسلامی، اهل کلام و حکمت و تصوف نیز درباره او اختلاف کرده‌اند. بر اساس برخی منابع، صوفیه و عرفای هم‌عصر حلاج، او را علاوه بر شعبده و سحر، به انحراف و کفر متهم کرده‌اند.

برخی از حکما، فیلسوفان و عارفان شیعه، از جمله خواجه نصیرالدین طوسی،قاضی نورالله شوشتری،محمدعلی مؤذن خراسانی، ملاصدرای شیرازی، قاضی سعید قمی، ملامحمد هیدجی،و علامه طباطبایی، با تحسین از او یاد کرده‌اند

اسلام‌شناسان غربی هم درباره حلاج، نظرات مختلف و متضادی داشته‌اند؛ آگوست مولر، او را مسیحی دانسته و معتقد بوده‌ که او دین خود را پنهان می‌کرده است. یوهان ریسکه، او را کافر قلمداد کرده‌ است. حلاج به باور آلفرد کریمر، از طرفداران وحدت هستی، و به نظر ادوارد براون، فریبکاری ماهر و خطرناک دانسته شده است
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
دیدار علامه طباطبایی با حسین بن منصور حلاج
یکبار در عالم بیداری (نه خواب) منصور حلاج را در اتاق دیدم و از او در مورد ولایت آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسیدم.اما منصور حلاج جوابی نداد و سکوت کرد! علامه طباطبایی در ادامه فرمودند: من از سکوت او فهمیدم که هنوز در اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دچار مشکل است
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
به نظر حسین بن منصور حلاج هیچ یک از عقاید شیعه وسنی را قبول نداشت ومیگفت انسان خود خدای خویش است
خدا نفس پاک انسانیت ما است
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
و میگفت به جای گرد کعبه چرخیدن به درون حقیقی خود بگردید (سماع)
فریاد انالحق به همان مفهوم است .
منصور حلاج شخصیت بسیار پیچیده وگسترده تاریخی داره
باید بررسی کنیم مثلا در الشطحیات می گوید کعبه را نابود کن (اهدم الکعبه )
 
آخرین ویرایش:

ÄBČDE FGHÏ

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,567
امتیاز
10,833
نام مرکز سمپاد
علامه ی حلی 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1395
در مورد دین حلاج ،که اسلام بوده ،چرا که روایات زیادی از حج رفتن و اعمالش هست، حلاج در اعمالی مثل نماز و روزه خیلی هم جدی بوده !!
اما در مورد نگاهش به دین ، خودش می گه :
به دینها اندیشیدم و سختکوشانه در آن همه کاویدم ، و آن همه را شاخه شاخه ی اصلی یگانه یافتم . پس بر کسی مخواه دینی را ، که وا می گراید از آن اصل استوار ؛و خود آن اصل است که می باید تا او را در یابد ...
در روایتی دیگه از حلاج یک نفر رو می بینه که به فردی یهودی توهین کرد و در جواب میگه :
انسان ها دین را نه خود اختیار کرده اند که بر ایشان اختیار کرده اند (نوع دین رو جبری می دونه چیزی شبیه همین جمله که میگه اگر در عربستان به دنیا بیایید احتمالا مسلمان ، در اسرائیل یهودی و ...)
شاید بشه حلاج رو به سبب ناپختگی در عرفان متهم کرد و ادعای اون رو از سر خامیت دونست ولی روایاتی که حلاج رو به کفر متهم می کنه قطعا از سر دیدگاه خشک به دین داشتنه ، دیدگاهی که هنوز با نگاه عاشقانه داشتن به خدا آشنا نبوده (مثل غزالی)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #19

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
دین رو نوعی جبر میدونه درست است
اما هیچگاه نه وارد حلقه جنید (صوفی معروف) نشد
بالعکس پختگی کاملی در عرفان داشت اما نمیتوانست به صورت فلسفه بگویید
درباره حج هاش هم بگیم
که در حج سوم به طور کلی دنیا بینی حلاج عوض میشه ودر بغداد تبلیغ میکنه
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
خیر حجاج به این خاطر به کفر متهم شد که بدعتی نوین ورا داشته بنیانگذاری میکرد بدعت که در مولانا به اوج ودر دراویش گنابادی به بدترین شکل خود میرسه
 
بالا