مشاعره

[Amin rouhi]

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟

درین دو دم مددی کن مگر که برگذریم
به سربلندی ازین دیر پست ای ساقی
ابتهاج

 

[Special girl]

درین دو دم مددی کن مگر که برگذریم
به سربلندی ازین دیر پست ای ساقی
ابتهاج

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

"حافظ بزرگ"

 

[half of pine]

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

در کشتن ما چنین زنی تیغ جفا؟!
ما را سر تازیانه ای بس باشد!

 

[Special girl]

در کشتن ما چنین زنی تیغ جفا؟!
ما را سر تازیانه ای بس باشد!

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

"حافظ بزرگ"

 

[half of pine]

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

"حافظ بزرگ"

دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
در پاره گلی لگد همی زد بسیار
وانگل به زبان حال با او میگفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار

 

[الینا:)]

رشته را رشتم ولی از هم گسیخت *** بخت را خواندم ولی از من گریخت

 

[Special girl]

دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
در پاره گلی لگد همی زد بسیار
وانگل به زبان حال با او میگفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی بام خاست

"پروین اعتصامی"

 

[الینا:)]

تویی رزاق هر دانا و نادان‌‌ *** تویی خلاق هر پیدا و پنهان

 

[Special girl]

تویی رزاق هر دانا و نادان‌‌ *** تویی خلاق هر پیدا و پنهان

نفسم گرفت زین شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن

"استاد شفیعی کدکنی"

 

[ftme481]

نیست در عالم ز هجران تلخ تر هر چه خواهی کن و لیک آن نکن

مولوی

 

[shgh.tv]

نی حریف هرکه از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید

مولانا

 

[Reyhuneeeh]

در این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
خاقانی

 

[Special girl]

در این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
خاقانی

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

"حافظ بزرگ"

 

[Farnaaaz]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

 

[Special girl]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

سرِ آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟
تو خود آفتابِ خود باش و طلسم کار بشکن

"استاد شفیعی کدکنی"

 

[فاطیما]

نه من از پرده ی تقوا به در افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

 

[Special girl]

نه من از پرده ی تقوا به در افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

"شهریار"

 

[فاطیما]

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

"شهریار"

ترسم ای مرگ نیایی تو و من پير شوم
آنقدر زنده بمانم كه ز جان سير شوم

 

[صبایام:)]

ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ
‌ماییم و لبا لب شدن از یار و دگر هیچ
منصور و اناالحق زدن از دار و دگر هیچ‌
‌عرفی شیرازی

 

[shgh.tv]

چون سر آمد دولت شب های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم

حافظ