• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

Dark Shadow-24592

  • شروع کننده موضوع
  • #1

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
سلام
من زمانی ک ابتدایی بودم،خیلی بیشتر از زمان حال کتاب میخوندم .با قبول شدنم تو آزمون و عوض شدن مدرسه ام خودم همه چی رو ترسناک کردم و این حرکت باعث شد ک از کتاب خوندنم بیوفتم.
پارسال برای اینکه ب حالت پیش فرض خودم برگردم اومدم قفسه کتابمو بزنم ک بادیدن قفسه کتاب بچه ها رسما بشیمون شدم و اعتماد ب نفسم رو از دست دادم(کتابایی ک اونا خونده بودن در مقایسه با من چ در موضوع چ در تعداد،وحشتناک بود)خلاصه اینکه تصمیمو گرفتم و امید وارم با راه انتداختن اینجا کتابای خوندم بیشتر بشه:)
کتابایی ک خوندم:
ربکا
بابا لنگ دراز
غرور و تعصب
عقاب های تپه شصت
سایه ی هیولا
راز درخت کاج
گذر ازکوه کبود
عشق و رنج وبلوط
جاناتان مرغ دریایی
قلعه حیوانات
ارمیا
(البته بعضیا یادم نمیان و باز لیستو بروز رسانی میکنم:D)
کتابایی ک میخوام بخونم:
دن کیشوت
زنان کوچک
دزیره
جین ایر
بینوایان
جهان هولوگرافیک
میان ستاره ای به روایت علم
کیمیا
(کلا پائولو کوئیلو:D)
منِ او
جانستان کابلستان
(کلا رضا امیر خانی:D)
چشمهایش
ملت عشق
ناطور دشت
بوف کور
زنده به گور
شب،نقاب عمومیست
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #2

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
گذر از کوه کبود
نویسنده:محمد علی علومی
تعداد صفحه:230
انتشارات:کانون پرورش فکری
دسته بندی:رمان نوجوان
"وطن را حراج کرده اند و هر که نوکرشان باشد چنان کیسه اش را پر میکنند که تا هفت پشت بار خودش را ببندد.یک مشت رجاله شده اند همه کاره ی یک مشت آدم بیچاره ی فلاکت زده..."
"در دنیای مدرن،ساخته های دست بشر مانند برج ایفل مظهر می شود و در دنیای قدیم،چیز های وابسته به فرهنگ شفاهی و سنت."

خب؛
پارسال هفته ی کتابخوانی بود ک مدرسه کتاب آورده بود برای فروش و این از کتابایی بود ک من خریدم.
داستان از یه ترس شروع میشه.یه ترس کشنده و خوفناک ک تو جون نوجونای محل افتاده بود.کم کم حس کنجکاوی بین شون ایجاد میشه و حتی باعث میشه اونایی ک باهم دشمن بودن بشن رفیق.داستان مصادف میشه با اوج التهابات حکومت و اعتراضای مردم علیه شاه.بچه ها کلی اتفاق رو پشت سر میذارن و حتی ساواک هم توی ایین حوادث نقششو نشون میده؛حتی کمرنگ.هدفی ک از روز اول داشتن و فهمیدن با اتحاد میتونن ب هر چیزی برسن..حتی ب نداشتن پول برای خرید موتور هم غلبه کنن
این خلاصه ایه ک من میتونم از این کتاب بگم.نویسنده قلم خوب و روونی داشت.داستان نظم داشت و پراکنده نبود.میشه صاف و سادگی بچه ها رو تو یه منطقه ی محروم متوجه شد ک با ظلم،استبداد و حق خوری های حاکمای اون موقع قاطی شده.مردمی زحمتکش ک حاکماشون و مسئولینشون فقط ب فکر خودشونن و اونا رو نمیبینن همه ی اینا باعث میشه تا آدم علاقه مند به پایان رسوندن کتاب باشه تا بفهمه آخر و عاقبت بچه ها با کوه کبودِ مخوف چی میشه
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #3

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
ربکا
نویسنده:دافنه دوموریه
تعداد صفحه:694
انتشارات:افق
دسته بندی:رمان کلاسیک

"خوشبختی چیزی نیست که بتوان بر روی آن قیمت گذاشت،بلکه کیفیت ذهنی و وجودی است.البته ما لحظات افسردگی هم داریم؛اما دقایق دیگری هستند که زمان بی آن که به ساعت ها تقسیم شود تا ابدیت ادامه می یابد."

ربکا رو بغل دستیم برای تولدم خرید.از سری عاشقانه های کلاسیک نشر افق.شاید اگه این جلد رو نداشت منم نمیخوندمش(جلد سخته ک روش کلی گل گلی داره و اندازه اش هم کوچیکتر از بقیه ی کتاباس.البته این اعتراف من بسیار شرم آوره:-")
نکته ای ک در طول داستان برام باحال بود،نامعلوم بودن شخص اول داستان بود ک راوی هم خودش بود.کل داستان رو محوریت خودش میچرخه اما اسمی ازش برده نمیشه
و خود داستان
دختری که از نظر من با ی نوع مزخرفی داره زندگیشو سپری میکنه و یه آدمی هر چند اتفاقی باعث میشه زندگی دختر تغییر کنه.شخصیت اصلی،خیلی خجوله ک این خجالت خیلی وقتا تو زندگیش اذیتش میکنه.وقتی وارد یه زندگی جدید میشه خیلی چیزا همراه با تغییر نوع زندگیش،تغییر میکنه.سایه ی کسی روی سرش حس میشه و هر جا ک میره اسم اون رو میشنوه؛طوری ک همین قضیه باعث میشه ب شدت اعتماد ب نفسشو از دست بده و مطمئن بشه از اینکه فرد قبل از اون ب مراتب بهتر بوده.توی یه برهه ای از زمان یه اتفاقی میوفته ک همه چی رو عوض میکنه.دختر مفهمه تمام تصوراتش غلط بوده و یه اتفاق هر چند تو مدت زمان کم باعث میشه جایگاه خودشو پیدا کنه و با قدرت ب زندگیش ادامه بده.
چیز دیگه ای ک در طول داستان جلب توجه میکنه،اینه ک ب همه نشون میده تو زندگی همه ی ما باید ی روزی یه اتفاقی بیوفته تا بشیم همون ک میخوایم و انتظار داریم.حالا یا خودمون اون اتفاق رو رقم بزنیم یا دست روزگار چنین کنه.هر چند کوتاه و چند روزه
خوندنش خالی از لطف نیست
 
بالا