(روز - داخلی - اتاق 25) -این چرا انقدر چرت و پرته؟ (((((= +نههههههه ببین این خیلی سادس افش در این راستاس ولی ما امو میخوایم پس باید عمود بر ال باشه پس میشه اف سینوس تتا. -این تتا نیست متمم تتاس پس میشه نود منهای تتا پس اون میشه کسینوس تتا. +خب کسینوس تتا. -خب اگه کسینوس باشه تیلورش میشه یک این گفته خود تتا پس سینوس بوده. +خب کتاب اشتباه کرده. /: -(((((((: خب منم برای همین میگم چرت و پرته چون منبع مشکل داره. +ببین سوالش هم خیلی طولانیه رابطش هم شبیه رابطه خطی نیست نمیاد این. -خودش این سوالو حل کرده سر کلاس، از روی کتاب هم نوشته پس اشتباه حل کرده، و گفته از مسائلی که حل کردیم هم میاد. +خب؟!!؟ -خب بدبختیم دیگه. (((: +حفظش میکنیم. -سه صفحه جوابه. +خب نمیخونیمش نمیاد دیگه. -طبا اینو میده بدبخت میشیما. +آقا نمیخونیم با من. -(((((: باشه با تو. [یک هفته بعد سر جلسه امتحان (پیش بینی)] (روز - داخلی - سالن امتحانات) -(زیر لب به عالم و آدم، علی الخصوص "پهلو" و "طبا" بد و بیراه میگوید)
وسط شیفت امروز صبح: همکارم نشسته بود کنارم هی بهم نگاه میکرد .. پرسیدم: چیه؟ چیزی شده؟ مقنعم کجه یا چی؟ انقد نگاه میکنی برگشت گفت: یه خانم سیاستمداری بود, خارجی بود, بعد بین همه پستای اینستاگرامش ک موضوع سیاسی داشتن یه پست گذاشته بود عکس گلشیفته فراهانی رو گذاشته بود زیرش نوشته بود ولش کنین بیاین یکم زیبایی ببینیم... الان منم داشتم وسط این همه کار یکم زیبایی میدیدم همین.. ینی تالا این مدلشو ندیده بودم ولله! (تعریف از خود نباشه البته.. فقط چون تالا اینجوری نشنیده بودم نوشتم)
من + مامانم_ + مااااماااانننن میگم واسه فردا مهمونی چی بپوشم _ لباس + ممنون از اطلاع رسانی اصلا نمیدونستم _ خواهش میکنم
دبیر مطالعات اجتماعی نهم: طرف مقابل پیشنهاد قطعنامه داد،آقای خمینی هم که میدونست پذیرفتن این قطعنامه به مثابه نوشیدن جامِ...؟؟؟(منتظر بود بقیشو ما بگیم) ما(سی تا دختر،بلند و مصمم):جامِ شرابه دبیر مذکور: جامِ زَهره
+چرا ناراحتی؟ - چون واسه پیرهن صورتی( ترجیها کم رنگ) آهنگ ساختن ولی واسه کت آبی( ترجیها کم رنگ) نه -_-
اخرین حرفای بعضی از زندانی های اعدامی: جلاد در حال اماده کردن گیوتین بود که اعدامی به اشتباه پای اورا لگد کرد اما با خونسردی برگشت و گفت:ببخشید نمیخواستم پاتونو لگد کنم. شعار نایک یعنی just do it از یک اعدامی گرفته شده که در لحظه اعدام ازش پرسیدن اخرین خواستت چیه؟ او گفت:lets do it
پیشرفت کردن سخت نیس یک جاماندن سخت است سعی کنیم یک جا ماندن را انقدر برای خود سخت کنیم که باعث پیشرفتمان شود. M.P
دیروز در راه بازگشت وقتی ن میخواد بند کفش خواهرش بشرا رو از یه راهی ببنده ن:فقط بند خواهر جونمو می بندم دلت بسوزه تو که خواهر جونم نیستی من:وااااااااااااااااای بشرا! خوش به حالت کاش ن بندای منم می بست دیگه باید چی می گفتم بچه 5 ساله راضی میشد؟
همون دیروز مامان ن: فاطمه بچه تون پسره -...چرا؟ -حدس زدم... ن:مامان چرا اینجوری بهش گفتی؟الان افسردگی مظمن میگیره_با این ظ؟) مامانش:آخه اونایی که پسر دارن خوشگل میشن اونایی که دختر دارن زشت میشن....مامانت خوشگل شده منو ن در آغوش هم:(مثلا انتظار....... من خواهر نیاز دارممممم
(برای حساب بانکیم شماره مامانمو دادم) مامانم(در حالی که داره گوشیشو چک میکنه):عههه نگا تولد کیه برا من اس ام اس اومده من:ببینم...خو این برا تولد منه مامانم :آها من:
_برات النگو می خرم(یه همچین چیزی که مال چاووشی هم نبود ) من پشت لب تاب- واسه کی ؟ -می گم اینو بزن ,اسم اهنگه ( ) ... -امشب می خوام دعا کنم . من همچنان پشت لب تاب-واسه چی ؟ -می گم اسم اهنگه سرچش کن ( ) ... -تو خوشگلی بدون ارایش . من در حال که پشت لب تاب نیستم (!) _ خب چی کنم؟ -کی با تو بود ؟
دیشب -مامان می خوام سرمو بکوبم به دیوار +به دیوار نکوب به دسته مبل بکوب!!!(دسته مبلمون از ابر و پارچه می تشکیلد) خب منم از خدا خواسته کوبوندم +یادته بچه بودی سرتو می کوبیدی زمین؟ -جانننننن؟؟؟؟؟؟ +از بابا بپرس -بابا من بچه بودم سرمو می کوبیدم زمین؟؟ *آره سه بار پشت سر هم!!! -چرا اونوقت؟ *عصبانی می شدی دیگه.....مثلا یه چیزی می خواستی بهت نمی دادیم -اونوقت چند سالم بد این حرکتو می زدم؟ +یه سال! -....اونوقت بهم میدادین؟ *نه -ممنون هرروز عجایب بیشتری از بچگیم به دستم میرسه.....شاد و پیروز باشم.....
سال هفتم کلاس زبان معلم میگه بیایید مکالمه کنید hi sara what is your name + I am sara -- Wow ! It is a beautiful name + دبیر زبان :
مامانم: سااااراااا برو اون پاکته رو از اون بالا بیار. من: کدوم پاکته و از کدوم بالا؟ مامانم: همون پاکته از همون بالا. من: .... مامانم: اوردیش؟ من: آخه نمیدونم از کدوم بالا باید بیارمش مامانم: همون بالا دیگه. من: الان خیلی فهمیدم از کدوم بالا مامانم: همون، بالای کمدت. همون جا که من وسایلامو میذارم. من: آها خب از اول میگفتین
من:بابا من خسته شدم(خیلی شجاعت به خرج دادم اینو گفتمااااا کلی نشستم جلوش فک کردم بگم یا نه) بابام:برو بخواب -بابا من جدی میگم -منم جدی میگم -
-همه کارای متفرقت رو لغو میکنی ، همین کلاس طراحی تم جنبه ی تفریح داره برات. -کتابخونه دیگه نمیری ، لازم نیست چیزی بیشتر از کتاب وزارتی بدونی . هدف کنکوره . -خونواده هر اتفاقی براشون بیفته کسی نمیاد بگه مرسی ک وقتی کنکور داشتی نگرانمون بودی . کارت فقط به درس خودت باشه . -مهم نباشه برات چه اتفاقی برای مامان بابا خواهرت میفته. -از همین تابستون 10 ساعت تو ی روز پشت میز نشستن رو تمرین میکنی . -ممکنه اولش زیاد نتیجه بخش نباشه ولی بعدا کیفیت هم بالا میره . -تو دانش آموز با استعدادی هستی (!) ولی همین الانشم از خیلی ها عقبی. -فعلا تنها چیزی که بهش احتیاج داری مطالبیه که به کنکور ختم میشه . کتابای دیگه لازم نیست . -سعی کن ازتباطت با دوستات رو کمرنگ تر کنی . -به هیچ کس به دید خوش بینی نگاه نکن بارها شده یکی وقتی بهش زنگ میزدم بگه ک به دوستش بگم مساافرته ولی مونده برای جمع بندی. -بلاه بلاه بلاه... گندش بزنن کنکورو [اراجیف امروز عصر . پشتیبان ]
_ دیووونه! منو عشقم صدا کن... + امیر حسین؟ اینا رو از کجا یاد گرفتی؟ کی اینا رو میخونه؟ _ بهنام بانی دیوونه! + حالا چرا این طور صداش میزنی؟ _ آخه بی ادب به زنش میگه دیوونه! . . .
من به والدین :دانشگاه شهر دیگه که رفتم چند ماه رو با پول x (مقدار کمی پول بود )میگذرونم وضعیت بد جامع رو بهتر بفهمم مامان : بابام خیلی جدی :تو فقط به یه طریق با اون پول زنده می مونی میدونی چطوری ؟ من :چطوری؟ بابا :با اون پول یه قرص بخری یه ماه بخوابی ... وضعیت این همه بده ؟درسته من گفتم فرهنگ و احساسات سعی می کنم برام مهم نباشه ولی خود مردم واقعا مهمن برام در کل یه حس مادرانه ای تقریبا به همه دارممثلا یه بچه یا پیرمرد دست فروش می بینم یا کسایی که از سطل اشغال پلاستیک اینا جمع می کنند خودم رو تا حدی سرزنش می کنم که اگه جایی که می خواستم بودم الان وضعیتش بهتر بود