• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

دیالوگ‌های واقعی

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
(مادر در حال ساییدن فلفل قرمز...)
-اینا رو داری برا ترشی میسابی؟
+نه
-برا غذا میسابی؟
+نه
-پس واس چیه؟
+صرفا برا اینکه تو حلق تو بریزم

پ.ن:مامانم چرا اینقدر مهربونه؟:))
 

mobin9898

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
374
امتیاز
10,152
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی سنندج
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
سنندج
رشته دانشگاه
پرستاری
من :سلام
دایی :سلام
من :خوبی دایی ؟
دایی :فدات عزیزم تو چطوری ؟
من :ای بد نیستم میگذره
دایی :منم زنداییتو طلاق دادم زن جدید گرفتم دارم میرم تهران : )
من هیچ من نگاه :|
من: دایی خب حالا اسمش چیه ؟
دایی : پشت تلفن نمیشه باید حضوری ببینی :)) باشه دایی الحق داییه خودمی =))
 

sabili

ویالونسل
ارسال‌ها
206
امتیاز
1,589
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
مامانم:اخه چیه اون اون پسره رو دوسش داری ؟
من: یه بخش از اعضای بدنشو که سمت چپش قرار داره و خون پمپ میکنه ، هیپوتالاموسشو دوست دارم که رفتاراشو تعیین میکنه ، دوسش دارم چون میدونه کی باید ارومم کنه ، چون میدونه کی باید اعصبانیم کنه ، چون میدونه من کی هستم میدوه من چی میخوام می دونه منو نباید تنها بزاره میدونه دلم نازکه باهاش خوب تا میکنه
مامانم: (:
 

Farnoosh_mb

کاربر فعال
ارسال‌ها
61
امتیاز
278
نام مرکز سمپاد
Tehran sampad
شهر
Tehran
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
Teh
تلگرام
اینستاگرام
+این چقد آشناس...
-کی؟
+همونی که هی داره نگات میکنه...!
-عه؟ اهان :)
+این مگ همونی نیس که ...
-دیگه چ خبر؟
 

aidamj

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
19
امتیاز
150
نام مرکز سمپاد
...
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
_واسه چی میخوای بری کرمان?:-?
+دانشگاهم اونجاست ;;)منتها ترم بهمنی ام:-s
_اهااا افرین:|
فقط این همه میخونی اخرش باید پوشک بچه عوض کنی:))
خیلی حال میکنم بهت ضد حال میزنم =))
+(من در واقعیت~X()
اما خودمو خونسرد نشون دادمو بهش گفتم
"چرا فکر میکنی ضد حال زدی بهم?O_o:-j
_نزدم?:-<
+نه<':

*در مواجهه با همچین ادمایی بهترین کار اینه که رفتاری رو از خودمون نشون ندیم که اونا انتظارشو دارن (;>:D<
 

فاطیما

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,109
امتیاز
22,511
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Esf
سال فارغ التحصیلی
99
-میذاری اونو یا لپتو بکشم؟
@ZAHRA_A;)

+اگه لپامو بکشی،اونو میذارم
رابطه ی دوشرطی برقراره..بکشی میذارم
@hanita.ard

_ بذار لپاتو بکشم

+نخیرم صاحاب داره

×تو غلط کردی که صاحاب داره بیشور
@ZAHRA_A;)
@فاطیما

+وحشیا نزنین منو..صاحابش خودمم

_ وحشی خودتی و صاحابت
 

قاصدک آبی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
948
امتیاز
12,976
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
+ دوستت دارم. به نظرم تو عالی هستی. 8->
_ نشان از درک بالات داره عزیزم O_o:))
( و من اینجا میفهمم که سهمیه اعتماد به نفس منو کی جا من از خدا گرفته )
 

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,832
امتیاز
25,977
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
+ مامان من اخرشم نمیفهم چرا اینجوری میخوابی شما ( دستش رو رو شکمش میزاره میخوابه )
_ وقتی تورو باردار بودم شبا که میخوابیدم میچرخیدی سرت میومد اینجا منم دستمو میکشیدم رو سرت باهات صحبت میکردم خوابم ببره
الان 17 ساله تو به دنیا اومدی بزرگ شدی ولی من هنوز فک میکنم سرت اینجاس دستمو نکشم رو سرت زیر لبی باهات حرف نزنم خوابم نمیبره


پ.ن وی محض خود شیرینی مثل خنگا دست مامانمو میگیرم میزارم رو سرم دراز میکشم و میخوابم
 

>____<

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
244
امتیاز
11,531
نام مرکز سمپاد
Farzanegan1
شهر
Mashhad
سال فارغ التحصیلی
1396
-اینا خیلییی سختن!من دیگه نمیتونم!فردا انصراف میدم

-خب از ترم بعد بیشتر واحد بردار تا زودتر تموم شه
 

sadlove

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,382
امتیاز
31,812
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شـیراز
سال فارغ التحصیلی
93
مامانم : کجایی عزیزم ؟
من : کتابخونه خوابگاه . درسمم تموم شده ولی حوصلم نمیشه پاشم بیام خونه عی همه راه .
مامانم سکوت اختیار کرد :|
[خوابگاه کوچه بغلیمونه]
[هنوزم نرفتم خونه ی ساعت گذشته از اون مکالمه :| ]
[اونیم ک گفتین خودتونین]

....

من : میخوام برا ملوسک اسباب بازی بگیرم روزایی ک پیشش نیست کسی حس تنهایی نکنه سرش گرم شه ، پیشنهادتون چیه ؟
جناب دامپزشک : براش میتونی خونه چوبی درست کنی ؛ توش هم پوشال بذاری .
من : ک همشو بخوره ؟ :| :D
جناب دامپزشک : خب بازی میکنه میخورتش هم سرش گرم میشه :))
من : ی اسباب بازی دائمی میخوام این موندگار نیست خب :))
جناب دامپزشک : میتونی هعی براش خونه بسازی بخورتش ؛ بعد دوباره خونه بسازی :)) :)) :))
من : :| :D
 

no_one

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
11
امتیاز
116
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
_تو پتاسیم پرمنگنات منی
+ها؟
_می دونی چرا؟
+چرا؟
_چون بنفشه تو هم بنفش خیلی دوست داری
+آهان
_تو رو بزاریم با اسید واکنش بدی بی رنگ میشی :))
 

n._.a.m

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
115
امتیاز
1,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
جیرفت
سال فارغ التحصیلی
1401
- ف +@narjess
-نرجس مطمئنی اونی که تو گفتی میشه؟خب پس یه نمره غلط دارم:(:-ss
+نه!خب بذار ازش بپرسم ببینم چی میگن :)
-نه نمی خواد اینجوری ممکنه تو یه نمره را غلط نوشته باشی
+خب من و تو نداره که یا تو یه نمره اشتباه نوشتی یا من که خب امیدوارم من اشتباه نوشته باشم:)
-لابد چون درونگرایی و اگه هم ناراحت بشی بروز نمی دی!
+خیلی خوبی تو
-برو دیگه عَه:|
 

گوشه

ابله اعظم
ارسال‌ها
54
امتیاز
184
نام مرکز سمپاد
علامه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
انشاالله «طلای شیمی»
دانشگاه
اگر«University of Miami»
رشته دانشگاه
MBA
-یا سر تو رو زیر آب میکنه یا سر منو
+ باید سرش رو زیر آب کنیم
«قصه ی آشنا»
 

afsoon.s

.؛.
ارسال‌ها
293
امتیاز
2,569
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
----
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
ایران
رشته دانشگاه
تربیت بدنی
پسر عموم(۴سالشه) خطاب به بابام
عمو گربه چطوری بچه شو بدنیا میاره؟
-بابام بالبخند ملیح: برو از بابات بپرس
+نمیگه
-از تو دهنش درمیاد بچه ش، مثه بالا آوردن و استفراغ
+دروغ نگو عمو
مامانم: گربه تخم میذاره دیگهههه!
پسرعمو: :| از کجا تخم رو میزارن؟
بابام اومد بحثو جمع کنه: گربه ها تخم نمیذارن که!!شکمشونو پاره میکنن،مثه سزارین(!!!!!!)
+گربه های توی خیابون چطوری؟
-اونا خودشون راه دامپزشکیو پیدا میکنن،میرن پیش دکتر
پسر عموم :-?:-?:-?
مطمئنی عمو؟
-آرررررههه بابا،برو بپرس(!!!)
 

قاصدک آبی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
948
امتیاز
12,976
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
من کلا به دریای خزر یه حس عجیبی دارم ، احساس میکنم یه چیزیو اونجا گم کردم .
حالا من حسمو با اطرافیانم در میون میزارم ، واکنش های مردم منو میکشه :-":D

مامانم : طبیعیه ، منم همسن تو بودم ، نسبت به اینور و اونور خیلی حسا داشتم :| اختصای سنته

بابام : چه عجیب ، اخه تو بچه ی واقعی ما نیستی:( ما از مشهد مهمون داشتیم ، وقتی میومدن خونه ی ما ، تو راه همون کناره های دریای خزر تصادف کردن ‌، متاسفانه همشون فوت شدن و فقط تو زنده موندی ، ما هم تو رو آوردیم بزرگ کردیم=))=))
( حالا نگم که خودمم همینچین فکرایی داشتم ‌، اخه قیافه ام ترکیبه، در نگاه اول نه شبیه بابامم نه شبیه مامانم، به خاطر همین بعضی موقع ها فکر می کردم که شاید بچه ی واقعی شون نباشم، اونا هم که تو دامن زدن به تخیلاتم سنگ تموم میزارن =)))


دوستم : یه نگاه نیمه منحرف و اشاره به نیمه ی گمشده و اینا .... :|

کلا من از در میون گذاشتن احساسات با اطرافیان بسی خرسند شدم ...:D
کس دیگه ای هم اگه نظری داشت دریغ نکنه ..:D
 
بالا