• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

Dant3 - 8610

  • شروع کننده موضوع
  • #1

rezaezio

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,167
امتیاز
1,956
نام مرکز سمپاد
حلّیِ 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز و طلای کامپیوتر !
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
نرم افزار
در آن هنگام قفسه کتاب رضا ؛ با نیّت رضای خدا ایجاد شد. [قربتا الی الله ] ;;)


لیست کتاب ها

× بیگانه / آلبر کامو
× کمی دیرتر / سید مهدی شجاعی
× شازده کوچولو / آنتوان دوسنت اگزوپری
×
خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پاره وقت / شرمن الکسی
× مدیر مدرسه / جلال آل احمد
× ناتوردشت/ دیوید سلینجر
× کالیگولا / آلبر کامو
× خرده جنایت های زناشوهری / اریک امانوئل اشمیت
× ارمیا / رضا امیر خانی
× منِ او / رضا امیرخانی
× محاکمه / فرانتس کافکا
× کافه پیانو / فرهاد جعفری
× عقاید یک دلقک / هاینریش بل
× یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی
× قلعه‌ی حیوانات / جورج اورول


نکات مهم


1. کتاب ها ترتیب خاصی ندارند.
2. اسم نویسنده هر کتاب با صفحه ویکی پدیاش [در صورت وجود] در ارتباط است. :-"
3. بعد از نقدِ (:-") هر کتاب ، نمره ای از 10 به آن تعلق میگیرد و سپس یک اسمایل به صورت اشانتیون به آن اهدا خواهد شد. :-"
عالی x:
خوب *-:
متوسط :)
ضعیف :|
4. احتمالا لازمِ بگم که یه "تازه علاقه مند شده به کتاب" هستم و پست های این قفسه فقط و فقط نظر شخصی من هستند.
5. همه این لیست رو نخوندم ؛ حالا سعی می کنم خوانده شده ها و نخوانده شده ها (:-") رو جدا کنم. ;;)
6. قفسه در حال تکمیل شدنِ ... کارگران مشغول کارند !!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

rezaezio

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,167
امتیاز
1,956
نام مرکز سمپاد
حلّیِ 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز و طلای کامپیوتر !
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
نرم افزار
بیگانه - آلبر کامو

TheStranger_BookCover3.jpg


بیگانه
آلبر کامو​
7.5 از 10
*-:

داستان از جایی شروع میشه که مورسو ، شخصیت اصلی داستان که با دنیاش بیگانه شده ، خبر مرگ مادرش رو میشنوه ؛ در مراسم خاکسپاری مادرش شرکت می کنه ، اتفاقاتی میافته و در نهایت مورسو ، مرتکب به قتل میشه ؛ سرنوشت او رو به زندان میرسونه ، و در نهایت بعد از یه دادخواهی طاقت فرسا ، محکوم به اعدام میشه .

نکات مثبت : بیگانه نثری ساده داره همچنین نسبتا کوتاهه پس می تونه یه شروع خوب برای آدمایی باشه که سابقه ی درخشانی در کتاب خوانی نداشته اند ؛ شخصیت مورسو ، خیلی خیلی دوست داشتنیه ، افکار تکراری نداره ، از کسی تقلید نمی کنه ، و هزاران ویژگی خوب دیگر :D ! کتاب با جملاتی فوق العاده شروع میشه ، بخش دوم کتاب هم عالیه ، اصلا خسته کننده نیست مخصوصا صحبت های شخصیت های کتاب در دادگاه در مورد مورسو ! کتاب بشدت تاثیر گذار هست .

نکات منفی : بخش اول کتاب خسته کننده بود ! بیشتر از این نکته منفی نیافتم ! 5 صفحه آخرش که مکالماتش با کشیش بود ، رو هم زیاد نپسندیدم ، یعنی اصلا خوشم نیومد !


جملات آغاز کننده کتاب
"امروز مامان مرد. شاید هم دیروز، نمی‌دانم. تلگرامی از آسایشگاه سالمندان به دستم رسید: «مادر درگذشت؛ خاکسپاری فردا. احترامات فائقه». این معنایی ندارد. شاید دیروز بود."

بخشی جالب از فصل اول کتاب
شب ماری آمد پیشم و ازم پرسید که آیا دلم می‌خواهد باهاش ازدواج کنم. گفتم که این به حالم فرقی نمی‌کند و اگر خوش دارد می‌توانیم ازدواج کنیم. آن وقت می‌خواست بداند که آیا دوستش دارم. مثل یک دفعه‌ی پیش جواب دادم که این معنایی ندارد و بی‌گمان دوستش ندارم. گفت: پس چرا باهام ازدواج کنی؟. برایش توضیح دادم که این هیچ اهمیتی ندارد و اگر او دلش می‌خواهد می‌توانیم ازدواج کنیم. وانگهی او خواهان ازدواج بود و من صرفا می‌گفتم آره. بعد اظهارنظر کرد که ازدواج امری جدی است. جواب دادم: "نه". لحظه‌ای ساکت شد و خاموش نگاهم کرد. سپس به زبان آمد. فقط می‌خواست بداند که آیا من همان پیشنهاد را از طرف زن دیگری که همان نوع وابستگی را به او داشته باشم قبول می‌کنم. گفتم: البته.

در نتیجه کتاب خیلی خوبیه ، شخصیت جالبی داره ، و به همه توصیه می کنم خوندنشو ؛ وقتتون تلف نمیشه ! ضمن اینکه ترجمه لیلی گلستان از نشر مرکز واسه این کتاب خوبه و نقصی نداره.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

rezaezio

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,167
امتیاز
1,956
نام مرکز سمپاد
حلّیِ 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز و طلای کامپیوتر !
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
نرم افزار
کمی دیرتر - سید مهدی شجاعی

%DA%A9%D9%85%DB%8C_%D8%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AA%D8%B1.jpg
کمی دیرتر
سید مهدی شجاعی​
7 از 10
*-:

نیمه شعبان مبارک ! :D

داسـتان[nb]خواستم خودم خلاصه بنویسم ، بعد دیدم با وجود خلاصه‌ی خوبِ علیرضا ح. ؛ وقتم تلف میشه :‌دی [/nb] :
این خلاصه ی فصل یک و دو هست :
راوی داستان ت و مجلس نیمه شعبان هست . « اسد » تو شب نیمه شعبان داشت از خیابون رد میشد که دید تو یه خونه ای مجلسی برپاست . سرـ ش رو پایین انداخت و رفت بدون هیچ آشنایی از مردم اون محل . مردم داشتند سینه میزدند (!) اونم رفت سینه زد . مردم میگفتند : « آقا بیا ! آقا بیا ! » ولی اون میگفت : « آقا نیا ! آقا نیا ! » ! با این کار مجلس رو بهم ریخت و مردم تک تک داشتند مجلس رو ترک میکردند . یکی قضیه اسد رو کار ِ هیئت رقیب می دونست ! یکی کارِ جناح مخالف سیاسی می دونست ! یکی کارِ استکبار جهانی می دونست !و ....! اسد روز بعد میاد دم خونه راوی و میگه اگه میخوای بفهمی چرا من دیروز اون حرفا رو میزدم بیا بریم همون مجلس دیروزی ! میرن و می بینن همه ی اتفاقات عینهو دیروز هست . حتّی حرفایی که زده میشه ! در کل همه چی عینهو دیروز ولی با این تفاوت که اینبار مردم میگفتند : « آقا نیا ! آقا نیا ! » . اسد گفت : « منم میخواستم همرنگ این جماعت شم پس میگفتم آقا نیا ! آقا نیا ! »خوب حالا منظور این بود که مردم الکی خواستار ظهور آقا هستن ! حتّی یه جور دروغ میگن ! تو خود کتاب اسد میگه : « رمز اینکه تو اکنون شعار خلاف می شنوی ، در فاصله ی زمانی دیروز و امروز نیست ، در تفاوت میان شنیدن عریان است و شنیدن از ورای حجاب .»اسد این کار رو با رفتن به خواب بقیه به همراه راوی به اون اثبات کرد چون هم ـشون رو دعوت به کاروان قیام امام کرد ولی هیشکدوم قبول نکردن و یه جور بهونه اوردن !
خلاصه فصل سه و چهار :
تو این دوفصل نویسنده اهدف ـش رو از کتابت کتاب میگه و چند نمونه منتظر واقعی معرّفی میشن .

نکات مثبت : دو فصل اول و شیوه بیانِ این دو فصل عالی بودن ! جذابیت داستان خیلی بالا بود و معتاد کننده بود . کتاب وضعیتِ دینِ مردم رو خیلی خوب به تصویر کشیده بود . فصل بندیِ زمستان ، پاییز ، تابستان ، بهار خیلی خوب بود با اینکه هدف نویسنده رو نفهمیدم از این کار ! :‌دی
همچنین بعد از خوندن این کتاب تا یه هفته جو گیر شدم و دیندار ! البته موقتی بود. :-"

نکات منفی : دو فصل آخر خسته کننده بودند !خواب در خوابش بودنش رو خیلی خوب نفهمیدم ، کلا نمی دونستم الان تو چه وضعیتی هست داستان ! دیگه مشکلی نداشت[nb]شاید مشکل از منه ولی می خوام بگم سنگین بود[/nb] !

نتیجه : هر کسی که فکر می کنه مسلمانِ ، واجبِ که بخونه این کتاب رو [nb]رضا سلطانی :-"[/nb] و خودش رو جای شخصیت های کتاب بزاره.

+

چند وقت پیش جمله پایین رو یکی از دوستان گفت بعد من یاد این کتاب افتادم !
ای کسانی که ایمان آوردید اگه بجای ایمان ؛ سیمان هم میاوردید تا حالا مملکتمون آباد شده بود !
البته این جمله خیلی خشن تر از کتابِ ولی در مجموع تناظر یک به یک داره با کتاب. :‌دی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

rezaezio

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,167
امتیاز
1,956
نام مرکز سمپاد
حلّیِ 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز و طلای کامپیوتر !
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
نرم افزار
شازده کوچولو - آنتوان دو سنت اگزوپری

Untitled.png
شازده کوچولو
آنتوان دو سنت اگزوپری​
7.5 از 10
*-:

اول لازمه بگم که؛ این کتابُ در دوران طفولیت خونده بودم، ولی پارسال به دلایلی دوباره کتاب رو خوندم.
سری اول که کتابُ خوندم، رسما چیزی دستگیرم نشد و همون طور که انتظار می‌رفت اصلا خوشم نیومد از کتاب! ولی سری دوم خوشم اومد، باز هم قسمت هایی از کتاب بود که منظور نویسنده رو نمی‌فهمیدم،‌ ولی تا حد خوبی رو درک کردم و راضی بودم! اعتقاد دارم این کتاب پتانسیل اینُ داره که یه بار دیگه هم بخونمش، شایدم بیشتر! 8->

داستان درگیرکننده ای نداره، جذابیت کتاب بخاطر دیالوگ‌هایِ‌ شاخ و پرمعنیشِ! برخلاف اکثر کتاب هایی که خوندم، پایان خوبی داره، و اینکه هیچ‌وقت وسطِ خوندن خسته‌کننده نمیشه!

اینم یکی از جملات زیبای کتاب
«روباه گفت: خدا نگهدار!... و اما رازی که گفتم خیلی ساده است: جز با چشمِ دل هیچی را چنان که باید نمی‌شود دید. نهاد و گوهر را چشم سر نمی‌بیند.»

حالا یکم راجع به افتخار‌‌اتِ کتاب بگم، پرفروش‌ترین کتاب تک‌جلدی تاریخِ‌،‌ به بیش‌از دویستُ‌ده زبان ترجمه شده، بهترین‌ کتاب قرن بیست فرانسه هم یکی از افتخاراتش هست!
ترجمه هم از احمد شاملو بی‌نقصِ‌، از دست ندید!

می‌دونم اکثرا خوندید این کتابُ‌ ولی اگه نخوندید، بخونید، وقتتون تلف نمیشه. (;
 
بالا