سلام دوستان
منم کتاب دارم که خیلی هم نوئه اتفاقا :-?
هم سولومون هم کمپبل هم ازمونا ی دوره های قبلی به علاوه ی رفتار و ژنتیک انتشارات فاطمی ... بیوشیمی هم یه کتاب دارم که خلاصه ی چهار پنج تا منبع معروفه اگه کسی خواست ، نقل قول کنه یا پخ بده
اصولا در حال تغییر و ناثابت :-?
که به نظرم همش به خودم بستگی داره... وقتایی که سعی در بهتر کردن اوضاع و احوال دارم سعی می کنم باهاشون حرف بزنم و نظراتمونو به هم نزدیک تر کنم مثلا اگه حرف اونا منطقی اومد خب خودمو تغییر میدم ولی اگه به نظرم اومد که یه جاهایی باید اونا رو از موضع شون به موضع خودم...
چیزی که از ریفرم شدن پزشکی متوجه شدم بیشتر داره روی این قضیه کار میشه اینکه دانشجو های پزشکی قبل از ورود به بیمارستان ها یه سری اصول رو برای مواجهه با بیمار یاد بگیرن و کلا بیشتر دارن رو اینا کار می کنن
نه کار منطقیه به نظر من،ترجیحا از زبان شروع کنی خب بهتره
الان که وزارت خونه هنوز اعلام نکرده رفرنس های اونایی که با ریفرم شروع کردن ؛ وضعیت چیه ؟؟؟
بهتر بخوام بگم رفرنسامون چیه واسه علوم پایه؟
پاسخ : علایق عجیب و غریب!
وقتی یه لب تابو دقبقا از وسط نصف کنی... 8-^ اون صداشو تصور کنین
یه بار از راه پله ی مدرسه به طور قل خورده بیافتم پایین 8-^ طوریمم نشه... ;D
پاسخ : سرکار گذاری !
به عنوان شلوغ ترین کلاس مدرسه کلاسمونو به کلاس کنار دفتر انتقال دادن:-افتخار :-" (امروز)
بعد یه شی کوچیک سیاه رنگ رو ما در بالای دیوار مشاهده می کنیم گویا دوربینه :-"
همه ی بچه ها به طرز غیر قابل باوری ساکت میشن ;D
زنگ اول میخوره و دبیر ریاضی میاد سر کلاس
و تعجب می کنه...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف مي كنم چهارم ابتدايي هر وقت معلممون مي گفت جامدات ،من فك مي كردم ميگه جامداد بعد با خودم ميگم حالا چه گيري داده به جامدادي؟... ;D :-"
پاسخ : حضوردرس عربی درکتب درسی
با عربي كه ما ها خونديم كاملا مخالفم چون واقعا به دردمون نميخوره :|
ولي مثل اينكه به هفتمي هاي نظام جديد دارن مكالمه ي عربي رو ياد ميدن،خوب اين خيلي بهتره
پاسخ : جملات زیبا
دیشب کودکیم را پیدا کردم، او راکه سالهاست گم کرده بودم.در خلوت شب اورا دیدم...
اورا خوب شناختم ،گرچه مرا نمی شناخت. درکوچه های تنهایی ام دیدم که او بی هیچ دغدغه ای در کوچه پس کوچه های محله قدیمی عشق برای امروز بازی میکرد. وای که چه زود بزرگ شد. انگار که خیلی زود دیر شد...
پاسخ : سوتیها
معلم رياضيمون حل مسئله رو نوشت و نشست بعد گفت:هر وخ كه تموم شدين همتون ،يكي پاشه تخته رو پاك كنه...
بعد يه كتابى رو باز كرد كه درباره ى اوريگامى و اينا بود بعدگفت كسى اينجا بلده اوريگامى
بعد اونايى كه تموم شدن با خانوم شروع كردن به بحث و گفتگو
بعد يكى از دوستام پاشد تخته رو پاك...