موضوع:پنجره
به نام خدای خورشید تابنده ،لبان پر خنده
دوباره روز از نو روی از نو ، واسه فردا امتحان داشتم. مثل همیشه نشسته بودم و الکی مثلا درس میخوندم؛اینجا رو ممد میرسونه،اینجا هم که چیزی نیس،این صفحه رو که خوش هیکل کلا خورده.(خوش هیکلمون همون داش امیرمون هست دیگه) همین طوری که تقسیم بندی می...
موضوع :باران
باز هم باران شروع کرد به باریدن از پنجره کنار شومینه زل زده بودم به بیرون به آدم هایی که هرکدام غم مخصوص به خودشان را به دوش می کشیدند.باران زد به شیشه تا باریدن را نشانم بدهد چه میدانست چشم های من خلاصه تمام ابرهاست چه میدانست من قبل از او باریدن را شروع کردم و چه میدانست از دل من...
مهمترین چیز در زندگی چیست؟ اگر این سوال را از کسی بکنیم که سخت گرسنه است، خواهد گفت غذا. اگر از کسی بپرسیم که از سرما دارد می میرد، خواهد گفت گرما. و اگر از آدمی تک و تنها همین سوال را بکنیم، لابد خواهد گفت مصاحبت آدم ها.
دنیای سوفی
یوستین گردر
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می...
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر،سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای، این شب چقدر تاریک است.
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
سهراب سپهری
______________________________
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از...
کلاس پنجم بودم و مریض شده بودم و امتحان ترم اول ریاضی داشتم و مجبور بودم برم مدرسه و امتحان بدم اون موقع بهم قول دادن اگه درسمو بخونم برام میکروسکوپ میگیرن