مسافرت رفته بودم با دوستام. بعد تو الماس شرق مشهد داشتیم سر می خوردیم رو سرامیکاش. بعد یهو نمی دونم چی شد من رفتم هوا و در بدترین حالت ممکن رو هوا معلق موندم چون به موقع دست و بازوی دوستامو گرفتم پخش نشدم رو زمین ولی مغازه داره یه پسر جوون بود بنده خدا غش کرد از خنده. حالت خیلی بدی بود /:
یه...
کارتوش
آن شرلی
حنا دختری در مزرعه
بابا لنگ دراز
گربه سگ
فوتبالیست ها
زنان کوچک
لاکپشت های نینجا
پلنگ صورتی
مگا من
اوگی
توپولوها
تام و جری
مهاجران
خانواده دکتر ارنست
یه چیزی ام بود که شبیه بچگی های یانگوم و اون دختره دوستش بود فکر کنم اسمش همون جواهری در قصر بود :))
اینارو خیلی یادمه :)
یادمه هر...
معمولا سعی می کنم، مهم نباشه. اما، همیشه نمیشه. گاهی وقتا حرفاشون واقعا سنگینه و گرون تموم میشه برای آدم. نمی تونم بگم ناراحت نمی شم. یا مهم نیست. چرا ناراحت می شم. اما، بعد سعی می کنم بیخیال شم.
زنگ می زنم به مادرم. ازش حلالیت نمی گیرم. چون حلالیت گرفتن در دید من یه کار مسخره است. هر کاری خواستم، کردم تهش بگم حلالم کن؟ نمی گم. ولی براش هر چی که نگفتم و می گم و کارایی که یواشکی کردم و می گم. بهترین آدم زندگی منه.
پلیس قبلا نماد امنیت بود.
الان نه!
الان اکثرا مستولیت پذیر نیستن واقعا. خیلی مواقع اتفاق افتاده برام و به عینه دیدم و تاسف خوردم!
الان تو ذهن خیلی از مردم جامعه دید بدی نسبت به پلیس شکل گرفته و خب تا حدودی واقعا اون دید بد، درسته! متاسفانه درسته.