• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

نتایج جستجو

  1. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها مامانم و خواهرم (10سالشه) داشتن از این فیلم کره ایا میدیدن. حالا این یه قسمت از دیالوگ امپراطور کشور و ندیمه شه: ندیم: عالیجناب به قصر همسر جدیدتون نمیرین؟ عالیجنابه چیزی نمیگه! ندیم: عالیجناب مادرتون گفتن که حتمن امشب باید به قصر همسرتون برین!!! حالا ننه ش داره نصیحتش میکنه :D...
  2. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها معلم فیزیکمون یه اقاییه! یه روزی ما با این مردک 3 نقطه سر کلاس نشسته بودیم داشتیم مسئله درباره ی میدان مغناطیس حل میکردیم (پیش زمینه:سوم دبیرستانیا و بچه های پیش میدونن که وقتی میخوایم ببینیم میدان مغناطیسی سیم درون سوئه یا برون سو چیکار میکنیم! ;)) این اقا هردفعه که میخواس مسئله...
  3. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها برای مسافرت عید رفتیم یزد اولین روز رفتیم که صبحونه بخوریم بعدش اونجا هرکی وارد سالن میشد ازش میپرسیدن اتاق شماره ی چنده! وقتی ما رفتیم نشستیم یکی اومد ازمون پرسید بعدش بابای منم انگار اصلن نمیشنید برگشت بهش گفت: یه فنجون کم گذاشتین آقا بعدش آقاهه گفت الان میگم بزاتون بیارن...
  4. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها تو کوچه مون یه پسره افتاده بود دنبالم......بد جوریم گیر داده بود! منم که اصلن بی اعصاب _اون روزم کیفم خیلی سنگین بود_ خلاصه منو جو گرفته بود خواستم کیفمو بزنم تو سرش یهو انقد که این سنگین بود از دستم ول شد افتاد 4متر اونور تر ........!!!!!! =)) پسره دیگه پوکیده بوداا....!!!! من...
  5. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها با دوستم میخواستم قرار بذارم با هم بریم پارک لاله ! حالا این شرح صحبت های تلفنی ماست : من: سلام سارا خوبی؟ زنگ زدم بگم کجای پارک قرار بذاریم.... سارا: نمیدونم فقط یه جایی باشه که راحت همدیگه رو پیدا کنیم و هی دنبال هم نگردیم من: مثلا کجا؟ سارا: نظر خاصی ندارم بذار از مامانم...
  6. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها اهان یه چیز دیگه! امروز که رفتیم مدرسه(بعد از کلی برف بازی فرستادنمون خونه) داشتیم تو حیاط برف بازی میکردیم که دوستام یهو ریختن روم و کل هیکلمو پر برف کردن یعنی من با یه حال نذاری روی زمین عین جنازه مونده بودم بلندم نمیشدم بعدش با بقیه همدست شدیم اون کسایی که منو خیس کرده بودن به...
  7. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یکی از دوستام حالش از بغل و بوس و اینجور کارای دخترونه بهم میخوره منم به خاطر در اوردن لجش هر روز تو مدرسه محکم فشارش میدم و میبوسمش فجیع....! یه روز که داشت از دستم فرار میکرد بهش گفتم تورو خدا نرو!!!!قول میدم اروم بکنم دردت نیاد قول میدم.... :o :o :o بعد یهو دیدم همه تو سالن...
  8. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها خیلی بده ادم میخواد از خجالت اب بشه ولی نمیشه....! فلشمو داده بودم به معلمم(توش تحقیقام بود) بعدش شب همون روز که میرفتم بخوابم یهو یادم افتاد هرچی کنسرت خراب و افتزاح/افتضاح با اعمال شاقه و فیلم سزارین یه بدبختی با فیلمای ومپایر دایریز توش ریخته ام و اصلا تحقیقی توش نیس...
  9. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها با دوستم رفته بودم پارک نزدیک خونمون . داشتیم حرف میزدیم که یه پسر تقریبا 5ساله که قدش به نصف منم نمیرسید اومد گفت: ببخشید خانوم من از شما خوشم اومده میشه با هم دوست شیم؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من ودوستم :oبودیم اخرش فهمیدیم که ذاذاش این پسره بهش...
  10. a.mahsa

    تا حالا تو مدرسه آب بازی كردی..؟

    پاسخ : تا حالا تو مدرسه آب بازي كردي....؟ من وقتی سوم راهنمایی بودم روز تولدم برا همه شیر کاکائو خریده بودم و تو حیاط داشتیم میخوردیم که یهو دوستم(اسمش زهرا بود) به طور خیلی خودجوش شیر کاکائو شو خالی کرد رو سرم بقیه بچه ها که اینو دیدن ریختن روم !!! انقد شوکه بودم که حتی از جام تکون نخورده...
  11. a.mahsa

    گند های دوران كودكی

    پاسخ : گند های دوران كودكی من وقتی 4 ساله بودم تو مهد کودک با یه پسری به اسم امید دعوام شد (منم که عشق پسر بودم در دوران طفولیت! ;D) بهش برگشتم گفتم امید ما نباید هی باهم دعوا کنیم که! ما باید با هم تفاهم داشته باشیم :o مامان امید با مامانم همکار بود و پارسال وقتی همدیگه رو دیدیم امید بهم گفت...
  12. a.mahsa

    تیزهوشان قبول شدم!

    پاسخ : تیزهوشان قبول شدم ! اون روزی که قرار بود اعلام کنن من مسافرت بودم ساعت 11 بود که دوستام بهم گفتن قبول شدن بعد من با هزار حسودی و دلشوره مامان بابامو فرستادم کافی نت 1ساعت طول کشید و من تو اون یه ساعت تقریبا 8 بار رفتم دستشویی ;D بعدش که گفتن قبول شدم اینقدر از هیجان و خوشحالی جیغ زده...
  13. a.mahsa

    علایق عجیب و غریب!

    پاسخ : علایق عجیب و غریب! عجیب ترین علاقه ی من اینه که برم از صبح تا شب هی از ادام لمبرت چیز میز (اهنگ موزیک ویدیو عکس کنسرت مصاحبه و...) پیدا کنم بعد با کلی ذوق و شوق 100 بار ببینمشون بعد زنگ بزنم برا بقیه هم یه ریز تعریف کنم!!! ;D یا مثلا برم یه دختره ای رو محکم ببوسم (خیلیا واسه همین بهم...
  14. a.mahsa

    تلخ ترین لحظه زندگی

    پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی تلخ ترین لحظه ی زندگیم وقتی بود که جلوچشمام مردن تنها دوستمو توی بیمارستان دیدم (نمیدونم واقعا چطور میشه توصیف کرد) من به غیر از اون کس دیگه ای رو نداشتم
  15. a.mahsa

    اولین آهنگی که باهاش گریه کردم ...

    پاسخ : اولین آهنگی که باهاش گریه کردم ... من با اهنگ بیقرار سیروان خیلی گریه کردم!!! نمیدونم چم بود بعدش خودمم شاخ دراوردم ;D نه عاشق بودم نه چیزای دیگه ;D
  16. a.mahsa

    گند های دوران مدرسه!

    پاسخ : گند های دوران مدرسه! شب کارگاه بود بچه ها اکثرا بیکار شده بودن واسه سرگرمی چند تا بادکنکو پر اب کردیم شکل دایره وایسادیم توپ بازی کنیم. یکی از بچه ها قدش خیلی بلند بود وقتی نوبتش شد بادکنکو چنان پرت کرد رفت اون سر حیات که ناظممون داشت با دوربین از کارای بچه ها فیلم میگرفت و خورد بهش...
  17. a.mahsa

    اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! اعتراف میکنم هنوزم بعضی وقتها یادم میره رادیکال4چند میشه! :o
  18. a.mahsa

    تجربی بودن یا نبودن مساله این است..!

    پاسخ : تجربی بودن یا نبودن مساله این است..! من دوم تجربیم و باید بگم زیستمون فوق العاده اس!!!! مخصوصا من عاااااشششق ژنتیکم! :x :x :x :x :x :x
  19. a.mahsa

    چرا درس زيست را دوست دارين؟

    پاسخ : چرادرس زيست رادوست دارين؟ در کل ادم وقتی زیست میخونه یه احساس کنجکاوی عجیبی داخلش پیدا میشه که من خودم تا حالا در مورد هیچ درس دیگه ای اینطوری نبودم یه حسیه که میگه اگه الان بیشتر درمورد فلان چیز ندونم میمیرم من موقع زیست خوندن ذوق مرگ میشم!!!! به خصوص ژنتیک! وااااای خدای من عالیه...
  20. a.mahsa

    خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها من یه بار داشتم تو راهرو تند تند میدویدم (مقنعه ام هم افتاده بود) که یهو چشم باز کردم دیدم افتادم تو بغل معلم رباتیکم(مرد بود) بعدش گفتم ببخشید خانوم جواهری(ناظمه!) دیگه نمیدوم !!!!!! روز بعد که رفتم سر کلاس وقتی روباتمو بهش نشون دادم گفتش: مهسا خانوم در راهرو رعایت شیونات...
بالا