《تالاموس بین چشم ها (در قسمت قدامی) و قشر بینایی مغز (در قسمت خلفی سر) قرار دارد. بیشتر اطلاعات حسی از این راه به ناحیه مربوط در قشر بینایی میرسد. برای انتقال اطلاعات بینایی به قشر بینایی مغز راه های ارتباطی بسیاری از تالاموس به قشر بینایی مغز میروند. اما نکته تعجبانگیز اینجاست که ده برابر...
من یک مغز که ندارم، دوتا دارم.
یکی متجدد و مدرن و اون یکی سنتی و عقب مونده.
اون مدرنه به آزادیت احترام میذاره، از گذشت و بزرگواریش سرمسته، با ظرافت از خودش شعور و درک نشون میده.
اما اون یکی میخواد که فقط مال من باشی، حاضر نیست تو رو با کسی شریک شه، با اولین زنگ تلفن ناآشنا از جا میپره، با یک...
من اصلا مخالف ایجاد یه حریم خصوصی برای دخترا نیستم. این موضوع خیلی طبیعیه، توی تلگرام و سایر فضاهای مجازی هم مشابهش وجود داره. هم پسرا گروه های مخصوص دارن و هم دخترا؛ که توش راحت جوک های مورد دار میفرستن و حرفای شخصی ترشونو میزنن ((: علاوه بر اون توی گروه های مختلط هم هستن.
منتها اینجا واقعا...
فارسی:
طاهر قریشی - پرتقال من
'][/URL]
انگلیسی:
Rufus Wainwright - Hallelujah
'][/URL]
ترکیه ای:
Murat boz - Özledim
'][/URL]
فرانسوی:
Lara Fabian - Je T'aime
'][/URL]
این چندتا آهنگ روی روی مغزم بودن! وگرنه به من باشه نصف آهنگای گوشیمو اینجا پیاده میکنم! :D
یه آقایی سخت کار میکنه تا بالاخره بتونه لکسوس بخره. آیا با یه ماشین ساده تر کارش راه نمیفتاد؟ از نظر همه ی زنا و مخصوصا زنای روسپی یه همچین مردی جذابیت جنسی داره. پس یعنی این مرد داره جلب توجه میکنه! در ظاهر شاید با آرایش خیلی متفاوت باشه ولی باطن ماجرا تقریبا همونه.(در زمینه جلب توجه)
البته...
دقیقا همینه! این خیلی کامل بود! ((:
در کل همه ی انسان ها علاقه دارن به ایدهآل ذهنی خودشون برسن؛ از نظر ظاهری، هوشی، وضعیت مالی و ...
همه دوست دارن بهترین باشن یا حداقل در مسیر بهتر شدن حرکت کنن. آرایش کردن هم یه راهکار بسیار ساده و تقلبی برای بهتر شدن از نظر ظاهریه! (:
اگه بخوایم ربطش بدیم به...
اولا که مثال نقض برای این مورد وجود داره؛ برای مثال، تو قبیله آفریقایی آکا زنا به شکار میرن و مردا از کودک مراقبت میکنن. یعنی نقش زن و مرد در خانواده دقیقا برعکسه. پس اینکه خانه داری و خانه نشینی رو بچسبونیم به "ویژگی های ذاتی" زنا منطقی نیست! (:
ثانیا، مشکل اصلی زنا این نیست که دلشون میخواد...
گرگ هاری شده ام...
هرزهپوی و دَلَه دو
شب درين دشت زمستان زده ی بیهمه چيز
میدوم، بُرده ز هر باد گرو
چشم هايم چو دو كانون شَرار
صف تاريكی شب را شكند
همه بیرحمی و فرمان فرار
گرگ هاری شدهام، خون مرا ظلمت زهر
كرده چون شعله چشم تو سياه
تو چه آسوده و بیباک خرامی به بَرَم
آه، میترسم، آه
آه،...
آمدی، شادی و ماتم به سراغم آمد
خنده و گریه ی تواَم به سراغم آمد
آمدی مثل همان سال نبودی دیگر
ميوه ی نورس من! کال نبودی دیگر
آمدی "نو شده" هرچند کهن تر شده ای
ای فدای قد و بالای تو ... زن تر شده ای!
شیطنت رفته و افسونگری آموخته ای
خوانده ای شعر مرا، شاعری آموخته ای
جای آن چشم، که گور...