پاسخ : خاطرات سوتیها
جلسه اول کلاس خصوصی بود
رفدم دیدم5 تا دخدر همه چادری و باحجاب و .... #-o #-o
بعد ک برگشتم خونه سرمیز غذا صوبت از شانس بود و منم اصن حواسم نبود و یکمم سره چیزایه دیگ اعصاب نداشم
من: شانس ندارم اصن من/شاگردای من همه چادری/اونوخ شاگردای دوسم همه ..... / مامان برام چنتا...
پاسخ : سمپادی های مشهد
من پدرمتو هاش یک دبیر هسن
ارشون پذسیدم در رابطه با قاضی
گفتن ک اقای غیاثی گفتن اداره کل گفته چون قاضی دبیر آزاده؛تو مدارس دولتی نمیتونه درس بده
کله مدارس سمپاد دپلتیه....
در نتیجه باید بیرون باش کلاس بردارین اگ میخاین....
پاسخ : جشن بزرگ سمپادیا و بنیاد کودک
پسری مظلوم و ساده و خجالتی ک اصن روو نداره
کلی دوربین اماده بوده ک فیلمشو ب باباش نشون بدن
واسه مسابقه کل کلی رفته بالا
حتی توپ میدادن میترکوند!
داشت از استرس و حجالت میمرد
توقع داشتین اون بالا جلو اون همه ادم منشوری شه؟
کار اجرا کنه و بگه دست دست؟
والا
پاسخ : جشن بزرگ سمپادیا و بنیاد کودک
سالایه پیش بهتر بود
مسابقه اش خیلی بد بود اقا
من رفتم بالا ب هوایه این مسابقه های معمولی
ی هو دیذم میکروفن دادن دسته دوستمون و اهنگپخش کردن
داشم از استرس میمردم ینی
خوب جیم زدم :-”
پاسخ : سمپادی های مشهد
اقا امتحان نهاییا رو مگ دبیرای هاش یک برا حوزشون تصی نمیکنن؟؟؟
مافیکس ده نوشتیم همه رو
بعد فهمیدیم باز تصی کننده ها جدا هسن
یکیو هم پن دقه ای بلن شدیم و شیش نمره فق نووووشتیم!!!!ماله اسمالو میگم :))
خلاصه ینی شهریور چنتا افتادیم؟ :-”