تو فصل پرواز پلیکان ها نمیاد یادم
که کی هستم توی وجودم یه نشون دارم از
قاب قدیم آویز اتاق
که یه زن باچشمای خالیه و مات
نمیاد یادم ، نمیاد یادم
پلیکان/ سورنا
اقا من الان برق اتاقمو خاموش کردم ک بخابم .. بعد یه صداهایی از بیرون اتاقم شنیدم صدای پرنده ها هست ( هم قشنگه هم ترسناک) ک منو برد ب یه شبی چند سال اومدم اینجا بنویسم یادم نره ...
ی روزی بود بعد از گذشت چند ماه از فارغ التحصیلیم من بخاطر نمیدونم چ کار اداری ای رفتم دوباره شمال.. بکی از دوستام...
اره یه بار اوایل شروع ی کارم هدنرسمون مارو دعوت کرد رستوران.. بعد قبل شام ی سری پیش غذا اوردن برامون بعد من فک کردم اینا مال رستورانه .. هدنرسمون اومد پرسید خوبه خوشمزس؟ منم گفتم ن این کیکه( فک کنم کیک بود یادم نی) خیلی بد مزس.. بعدا کاشف ب عمل اومد ک اونا رو خودش از خونه آورده بود :))
یه بارم...
اره ی بار تو استیشن بخش تنها بودم داشتم با خودم حرف میزدم و درگیر بودم گویا همکارم داشته میدیده بعد اومد جلو گف تو هم از دست رفتی ک :))
تالا شده از خونه قهر کنی بری؟!
خیلی به چیزی وابسته نباش، فرض کن آنچه در اختیار داری چیزی ست که جهان بطور موقت به تو داده است و می تواند در یک چشم بر هم زدن آن را یا حتی بیشتر از آن را از تو پس بگیرد.
هنر شفاف اندیشیدن_ رولف دوبلی