• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

نتایج جستجو

  1. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها روزی دست دیگری است... کنار میدان ایستاده بود و ساز می زد. فلوتِ کهنه ای بین لبانش نگه داشته بود، همه ی توانش را می گذاشت پشتِ دهانش، لپ هایش را پر از باد می کرد و دقیقه ای می نواخت. نه چندان موزون و خوش آهنگ! بعد از هر بار پر و خالی کردن لُپ هایش، شروع می کرد به سرفه...
  2. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها شب های تهران خوابگاه بسته است.ساعت کم کم دارد به دو نزدیک می شود و سه ساعتی هست که نگهبان خوابیده. دلم نمی آید بیدارش کنم.یاد وقت هایی می افتم که کسی وسط خواب بیدارم می کند و توی دلم هزار تا لیچار بارش می کنم.از ترس همین فحش هایی که می ترسم نگهبان شبِ خوابگاه توی دلش به من...
  3. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها من ، تو ، او باز دستت را گرفته بودم و سربالایی ِ ولیعصر را پا به پایِ هم می رفتیم بالا.موهایت از زیر شال آبی ات زده بود بیرون و رویِ چشم هایت تکان تکان می خورد و می دانم که دوست داشتی با دست از رویِ صورتت کنارشان بزنم.من اما مشغولِ دست هایت بودم.دستِ راستت را گرفته بودم...
  4. Moha

    کتاب یازدهم : سمفونی مردگان [ر]

    پاسخ : کتاب یازدهم : سمفونی مردگان [ر] صفحه سیصد و بیست و نه. جواب حرفیه که آیدین صفحه سیصد و سی و سه میزنه. در مورد موومان هم اشتباه گفتم موومان چهارم.موومان اول،بخش دوم هستش! البته اینم بگم که به نظر من این میشه جواب اون سوال.من با برداشتی که از داستان داشتم و چیدن اتفاقات کنار هم به این...
  5. Moha

    کتاب یازدهم : سمفونی مردگان [ر]

    پاسخ : کتاب یازدهم : سمفونی مردگان [ر] درباره پنکه، شما واقعا کتاب رو خوندین؟! تو موومان چهار ، آیدین یه بار این سوال رو می پرسه و یه حرفی از آقای لرد رو به عنوان جواب برا خودش می گه. یه جور خواسته با این کار انگلیسی بازی رو نشون بده!!
  6. Moha

    کتاب یازدهم : سمفونی مردگان [ر]

    پاسخ : کتاب یازدهم : سمفونی مردگان [ر] خیلی وقت بود از یه بنده خدایی گرفته بودمش و می خواستم بخونمش.از اون گرفتنایی که پس نمیدن. اینجا بهونه شد که بخونمش! خیلی پیوسته نخوندم،اما موومان سه رو خیلی دوست داشتم.قشنگ بود. وگرنه سبکِ نوشتنش و داستانش چیز خاصی برایِ من نداشت.داستانش از اونجا برام زیبا...
  7. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها .
  8. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها زندگی این روزها بیشتر شبیه تابع ِ سینوسی شده. هر چقدر هم که مشتق بگیری باز بالا و پایینت می کند. دستِ بالا دو تا خط ِ صافِ قدر مطلقی که بگذاری دورش ، از حرام بودنش که بگذری ، فقط منفی ات نمی کند. وگرنه باز هی بالا و پایینت می برد. اصلا می دانی چیست؟ این روزها شده ام دوره ی...
  9. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها - لایِ همین چراغا ، کلی آدم امروز عاشق شدند ، کلی امروز از عشقشون جدا موندند ، بعضیا هنوز داغ عشقشون تازه است و یه چندتایی هم هستند که خیلی وقته چراغ ِ خونه شون روشنه ، اما چراغ ِ دلشون ... نشسته بودیم رویِ خاکی ِ دامنه ی تپه. از راهِ ماشین رویِ خاکی بالا آمدیم ، ماشین را...
  10. Moha

    مناظره

    پاسخ : مناظره اصن نمی دونم این شروع چقدر با اون چیزی که خانم پرنیان تویِ ذهنشون داشتن موقع تاپیک زدن هماهنگی داشت ، به نظرم بهتره خودِ پرنیان خانم شروع کنند ، بچه ها لِم ِ کار دستشون بیاد که هدف چیه و ادامه بدند
  11. Moha

    نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

    پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1 از انتقادِ سنگینتون ممنونم. اما با حرفتون معلم شد اصلا حتا برایِ یک بار هم که شده داستان رو با دقت نخوندین! توصیه می کنم اگه دوست داشتید یک بار دیگه داستان رو بخونید. اما برایِ توضیح اینکه ابتدایِ داستان ، تا لحظه ی بیدار شدنش ، وقتی بعد از چند...
  12. Moha

    نوشته های آزاد

    پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها ببخشید که خیلی ربطی به شخصی نوشته ها نداره.اما جایِ دیگه ای براش پیدا نکردم. "...و ديدم كه تنها «خسي» است و به «ميقات» آمده است و نه «كسي» و به «ميعادي». و ديدم كه «وقت» ‌ابديت است، يعني اقيانوس زمان. و «ميقات» در هر لحظه‌اي. و هر جا. و تنها با خويش. چرا كه «ميعاد»...
  13. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها مزمزه اش که می کنی ، ته دلت یک جوری می شود. دفعه ی اولت نیست ، اما هنوز می ترسی. نمی دانی از چه ، اما هنوز می ترسی. با خنده و شوخی ، تویِ جمعی که آرایش ِ غلیظ از سر و رویِ همه شان می بارد ، تا ته یکهو سر می کشی و لبخند می زنی "دیدین تونستم!" - بزنین دومی رو به سلامتی ِ ...
  14. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها شبِ عید هنوز چشم دوخته ام به در. تویِ سرمایِ هوایِ آخر زمستان و دم ِ بهار در ِ رو به حیاط را باز گذاشته ام و خودم نشسته ام رو به رویِ قبله ام ؛ در ِ زردِ رنگ و رو رفته ای که حد فاصل ِ حیاط و کوچه است. پتو پیچیده ام دور ِ خودم ، رادیویِ زهوار در رفته ی قدیمی را همچنان روشن...
  15. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها و من یک نویسنده ی ورشکسته ام. قلمم را باید آویزان کنم کنج دیوار ، بنشینم روی زمین ، کتابِ درسی پهن کنم جلویم و بنشینم به درس خواندن.درس بخوانم و مدرک بگیرم تا بلکه بتوانم سر یک کاری مشغول شوم. یک کار با حقوق بخور نمیر که خرج یک خانواده را بدهد. سالی دو بار هم بشود دست زن و...
  16. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها برای حسین بهادری: هر بار که بند کفش هایم را باز و بسته می کنم یادِ تو می افتم ، یادِ گره هایی که تویِ زندگی مان با هم داشتیم. به گره هایی که پیچانده بودمان تویِ هم دیگر. دلگیر نباش که چند وقتی است خبری از اس ام اس و زنگ نیست ، امسال از بعدِ عید کفش ِ بند دار نپوشیده ام...
  17. Moha

    طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

    پاسخ : طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی عکسم نداریم ، حرف نباشه!
  18. Moha

    طعم نویسندگی: تمرینات تکنیکی داستان نویسی

    پاسخ : بیایید طعم نویسندگی را بچشیم ... این چه حرفیه که حتما باید یه نوشته 5 تا نقد بهش بخوره بعد نوشته ی بعدی نوشته بشه و ...؟! به هر حال من می نویسم ، جرئت داری پاک کن ;D
  19. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها از همان کلاس ِ درس شروع شد ، از همان وقتی که پشتِ سرت می نشستم و راهی برایِ دیدن صورتت نداشتم.محجوبانه رویِ صندلی هایِ ردیف اول می نشستی و شش دنگِ حواست را می دادی به استاد.همین که همیشه حواست به درس بود خوشحالم می کرد . فکر می کردم می شود بی این که بفهمی به دست هایت نگاه...
  20. Moha

    شخصی نوشته ها

    پاسخ : شخصی نوشته ها باز سرم داغ شده ؛ قطره هایِ عرقی که از پشتِ موها تا رویِ گردن کشیده می شوند روانی ام می کنند.چند باری دست بردم سمتشان تا پاکشان کنم ؛ اما هر بار تا دستم را کمی بالا می آوردم ، یادم می افتاد آن قدر ضعیفم که حتا نمی توانم قطره ی عرقی را از پشت گردنم پاک کنم و برایِ این که...
بالا