پاسخ : *دلنوشته های من*
این فاصله ھا حال مرا سخت بھم ریخت
در جام دلم جای خوشی غصه و غم ریخت
زان زلزله که ساختی از حرف حسودان
ارگ دل من بود که چون قلعه بم ریخت
پاسخ : *دلنوشته های من*
تمام سهم من اين شد كه با تو باشم و بی تو
تمام سهم تو اما همه چيزست غير از من
تو تنها يار من بودي و من تنها پناه تو
منم آنكس كه ميميرد براي روي ماه تو
پاسخ : *دلنوشته های من*
گاهی گزینه هایم را
با اشک هایم پر میکنم
شاید
این کنکور خداست
و یا شاید
خدا میخواهد
درصد اشک هایم را بگیرد
تا ببیند
اینبار 100 میزنم
یا باز باید درس صبر بخوانم...!!!
پاسخ : *دلنوشته های من*
آسمان زیر پرت بود چرا پر نزدی
تو که کشتی دل مارا زچه رو سر نزدی
مست بودم که تو را دید دوچشمان دلم
تو چرا وارد خلوت شدی و در نزدی؟
جام در پیش رخت بود و تو دستی نزدی
مجلس شادی دل بود و تو دستی نزدی
تو که در پیش رخت ساغر و می ریخته است
پس چطور مستی اگر باده دو دستی نزدی؟
تو...
پاسخ : *دلنوشته های من*
اونی که مثل خونه اون رفیقه
توی سختی میمونه اون رفیقه
اونی که جای اسم برا رفیقش
اونو داداش میخونه اون رفیقه
اونی که مثل بودن نفس هاش
قدر تورو میدونه اون رفیقه
اونی که هرچی بدخوای رفیقو
تروخشک میسوزونه اون رفیقه
اونی که زیر بارون بهاری
مثل تاکسی میمونه اون رفیقه
اونی که...
پاسخ : *دلنوشته های من*
ما جفتمون بامعرفت بودیم واسه ھم دیگه. . .
جوری كه همه حسرتشو ميخورن. . .
ولی خدا نگذره ازون یا ازونایی که مارو از اول رفاقتمون اذیت کردن،تا الان. . .
از مسئولین مدرسه بگیر تا دوستا و دشمنا. . .
اما خداروشکر دست خدا ھمیشه ھوامونو داشته. . .
حتی ھمین الانم شک ندارم داره...
پاسخ : *دلنوشته های من*
سلام
اول از همه باید تشکر کنم از لطفتون که این چند وقتی که تو دلنوشته هام پستی ندادم یا بهتر بگم،شعری نذاشته بودم پیگیری کردید و پ.خ دادید و محبتتون رو ابراز کردید.
و ببخشید که نتونستم زودتر ازتون تشکر کنم...
و اما بعد...
رفقا انگار هرسال یه اتفاقی هست که باید برای من...
پاسخ : *دلنوشته های من*
من اینک در تمام آسمانها
میان دشت ها و بوستانها
در آن قلب حزین و زار و خسته
در آن کشتی میان گل نشسته
در آن جام و می و ساغر و مستی
در آن حال جدا از یاد هستی
به دنبال تو هستم ای نگارم
تورا چون صبح فردا دوست دارم
پاسخ : *دلنوشته های من*
نه لیلی جان...
اون شعر قبلی مال خود،خودم نیست...
من وقتی اون شعرو خوندم شروع کردم به گفتن یک شعر با وزن و مفهوم اون...
خواستم اول اونو بذارم ببینم استقبال ازون چجوریه،بعد شعر خودمو بذارم...
شعر بعدی مال خودمه...
امیدوارم خوشتون بیاد...
پاسخ : *دلنوشته های من*
من اینک در رواق کهکشانها
در آوای حزین کاروانها
در آن رنگین کمان پیر و خسته
در آن اشکی که بر مژگان نشسته
در آن جامی که خالی مانده از می
در آوایی که برمیخیزد از نی
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم