با اجازه دوستان
اعتراف میکنم واسه مدت مدیدی تو کف این بودم که چجوری با بامیه ای که تو ماه رمضون میخوریم خرشت بامیه درست میکنن تا اینکه بالاخره مامانم درست کردُ فهمیدم!
مرحله دوم 24 امین المپیاد کامپیوتر -ناکامی در مرحله۳
دانشگاه
صنعتی شریف
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم هر وقت اسم این تاپیک ِ "راهنمايي : بدترين دوران زندگي "رو میخونم ،فکر میکنم منظور اینه که :راهنمایی (راهنمایی به معنای کمک کردن!) ،بدترین دوران زندگی!!!یعنی فکر میکردم کسی که اینو زده ،منظورش این بوده که راهنماییتون میکنم تا بدترین دوران زندگیتونو یادتون بیارید!
اعتراف میکنم امروز اینو دیدم گفتم وا، سوتیش چیه دیگه؟؟
الان دوباره سوتیها رو باز کردم نیم دقیقه زل زدم بهش تا گرفتم "
عاقا این یکی اعتراف بزرگیه
پارسال یه بار امتحان اجتماعی داشتیم منم هیچی نخوندم بودم، دقیقا هیچی. همش گفتم تا شب میخونم ولی هم حجمش زیاد بود هم امتحاناش سخت بود. چند تا درس دیگه ام معلما میخواستن بپرسن که هیچکدومو نخونده بودم.
خلاصه تصمیم گرفتم مدرسه رو بپیچونم. ولی ازونجایی که کلا عرضه ندارم و بلد نیستم خودمو به مریضی بزنم و راه دیگه ای هم پیدا نکردم-->نصف شب پاشدم رفتم دبّه ی ترشیو از یخچال برداشتم.[چند هفته ای میشد ترشی نخورده بودم، خیلی چسبید ؛ با گل کلم یه دلی از عزا درآوردم!] و طبیعتا صبح به حال مرگ بودم از شدت سردرد و تب و لزر. مامانم برام مسکن آورد گفت اینو بخور همینجوری تو رختخواب بمون تا خوب شی بیدار شدی ام بشین سر درست. خودشم رفت مدرسه. بعد یه ساعت دیگه خوابیدم و بقیه ی صبح رو هم با سمپادیا گذروندم
اعتراف میکنم تا نه سالگی فک میکردم پیامبر اکرم زنه آخه اسم زن داییم اکرمه
اعتراف میکنم یه بار وقتو با ط نوشتم :-[بی سوادما یه بارم کثافتو با س نوشتم :-[
×اعتراف می کنم پارسال تا یه هفته با یکی از دوستام سر این بحث می کردیم ک چرا هواپیما بوق نداره
×اعتراف می کنم حدودای 15 مین سر این گیر بودم ک شیب سهمی رو از رو ضابطش چه جوری پیدا کنم