• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بدشانسی هاتون

  • شروع کننده موضوع
  • #1

imanjo0n

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
231
امتیاز
163
نام مرکز سمپاد
دستغیب 1
شهر
شیراز
بزرگ ترین بدشانسی هاتون توی زندگیتون رو بنویسید اینجا !!

اول خودم شروع می کنم ..
امروز رفتم تو دفتر ، دیدم کسی نیست و کارنامه ها و نمره هایی که قرار بود فردا توی جلسه ی اولیا بدن رو میز معاونمون هست ... رفتم و کارنامه ی خودمو ور داشتم !! :D و گذاشتمشون تو کیفم و رفتم ...
بعدش که رسیدم سره کوچه امون ، یادم رفته بود که ننداختمش دور !! :D یه پارک سره کوچه امون هست (علوی) ، انداختمش تو سطل اشغال پارکه و اومدم ... !!
چند ساعت گذشت و بابام اومد خونه ، دیدم کارنامه ام دستشه !! :(( :(( :O اخرش فهمیدم که اون تو پارک بوده و دیده که من انداختمش سطل اشغال !! :(( :((
حالا فردا چی بهشون بگم که می رن مدرسه ، بعد معاون می گه که کارنامه اش دستمون نیست ؟؟ :-ss ؟؟ :-s :(( اخه این شانسه که ما داریم ؟؟

سره کلاس هم هر کس یه صدایی می ده به من گیر می دن ، شانسه ما داریم ؟؟
 
ارسال‌ها
472
امتیاز
3,351
نام مرکز سمپاد
بهشتي
شهر
کاشان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
رتبه سوم المپیاد آزمایشی زیست
دانشگاه
علوم پزشکی كاشان
رشته دانشگاه
تخصص اطفال
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : بدشانسی هاتون

ميدوني اولين بدشانسي كه همين الآن اتفاق افتاد چي بود؟
داشتم خودمو آماده ميكردم برم اعتكاف كه يه دفعه مجبور شدم كه نرم اونم بخاطر اينكه شنبه اصفهان داوري خوارزمي دارم. بد شانسي بالاتر از اينم هست؟ tell me why?
 

amirali

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
529
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
مدال المپیاد
ندارم !!! :دی
دانشگاه
سبزوتریم دیگه اما نپرس کجاش
پاسخ : بدشانسی هاتون

من بد شانسی زیاد اوردم مثلا یه بار بچه ها کیف پولم رو بلند کردن منم بستمشون به فحش بعد فهمیدم معاونمون پشت سرمه
 

error

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
385
امتیاز
809
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
قبلنا تفننی میخوندم :D
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
IT
پاسخ : بدشانسی هاتون

من زیاد بدشانسی نیاوردم
بعدشم که به بدشانسی اوردم فکر میکنم میبینم میشه خیلی بدتر شه
مثلا یه بار تو اردو ادا معلما رو دراوردیم بعدش فیلمش پخش شد(البته سانسور شده )
بعدشم بخاطر اجرامون بمون جایزه دادن :D
 

meli

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,014
امتیاز
8,478
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز کشوری کامپیوتر
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : بدشانسی هاتون

من بدبخت هیچ وقت خدا بی اجازه شارژ نمیخرم...
من بدبخت یه دفه واسه اولین بار تو زندگیم اومدم تو راه کلاس زبان 2 هزار تومن شارژ خریدم بعد برگشتم خونه هرچی زنگ زدم هیشکی برنداشت یه دفه دیدم مامانم با اومد خونه هرچی گفتم کجا بودی؟ جوابمو نداد! رفتیم بالا تا نشستیم مامانم دست کرد تو کیفمشارژه رو در اورد گفت با اجازه کی شارژ خریدی؟ X-( گفتم: هیشکی... بخدا دفه اولمه...
بعد گفت اومده بودم دنبالت بریم مهمونی که دیدم تو رفتی تو مغازه شک کردم اومدم دنبالت... حالا بگو دفه چندمه؟؟؟؟
هر چی گفتم دفه اول باور نکرد....
آخه این شانسه ما داریم؟؟؟ باید دقیقا همون روزی که من شارژ میخرم مامانم بیاد دنبالم؟؟؟؟ ~X(
 

s.pegasus

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
825
امتیاز
3,933
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۲
شهر
تـهـران
دانشگاه
تهران غرب
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : بدشانسی هاتون

به نقل از MeLi :
من بدبخت هیچ وقت خدا بی اجازه شارژ نمیخرم...
من بدبخت یه دفه واسه اولین بار تو زندگیم اومدم تو راه کلاس زبان 2 هزار تومن شارژ خریدم بعد برگشتم خونه هرچی زنگ زدم هیشکی برنداشت یه دفه دیدم مامانم با اومد خونه هرچی گفتم کجا بودی؟ جوابمو نداد! رفتیم بالا تا نشستیم مامانم دست کرد تو کیفمشارژه رو در اورد گفت با اجازه کی شارژ خریدی؟ X-( گفتم: هیشکی... بخدا دفه اولمه...
بعد گفت اومده بودم دنبالت بریم مهمونی که دیدم تو رفتی تو مغازه شک کردم اومدم دنبالت... حالا بگو دفه چندمه؟؟؟؟
هر چی گفتم دفه اول باور نکرد....
آخه این شانسه ما داریم؟؟؟ باید دقیقا همون روزی که من شارژ میخرم مامانم بیاد دنبالم؟؟؟؟ ~X(
چه کنترل های عجیبی :-?
--------------------------------------------------------
یه بر یه عالمه اسپری و ادکلن و هر چی داشتیم تو کلاس زده بودیم که معلمه الان میاد
بعد به جاش مدیره یه سر اومد کلاسمون
قاطی کرد دو سه نفر رو برد دفتر
 

mohammadpasan1373

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
754
امتیاز
4,430
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
مدال المپیاد
آقا ما نخوندیم ولی تو برو!!!!خداییش ضرر نمیکنی!
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : بدشانسی هاتون

چشمتون روز بد نبینه
آقا من ی تسمه کمر نو خریده بودم ی سوراخش ی کم تنگ بود و نمیتونستم خودم بازو بستش کنم واسه همین میدادمش بابام برام ببنده.
سر صب که رفتیم خونه مامان بزرگه ،بعد احوال پرسی با دایی و خاله و...
چایی و شیرینی و میوه و...آوردن ک تا تونستیم خوردیم.
ی دفه اوضاع فیزیولوژیم ی کم ب هم ریخت ک باعث شد تا دستشویی بگیره.
با خودم گفتم جلسه رسمیه ضایس برم دسشویی.
ی نیم ساعتی صبر کردم،دیدم نه نمیشه تحمل کرد.کار خیلی سختیه.
بلند شدم رفتم دستتویی تو حیاط.
رفتم تو دسشویی،حالا هر چی میخام شلواررو بکشم پایین...
ای دل غافل،کمربند محکم چسبیده،مگه باز میشه.
حالا هی زور میزنم،نه را نداره.
زیپو میکشم پایین شاید فرجی شد،نه بابا ، درس بشو نیس
هر راهی ب فکرم رسید امتحان کردم.نشد ک نشد.
حالا با خودم چیکار کنم.ضایس برم ب مامانم بگم ،مامان جیش دارم!
واویلا...
خدا رو شکر ب خیر گذشت...اما ب چ قیمتی.
 

fatima !!!!!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
711
امتیاز
2,573
پاسخ : بدشانسی هاتون

راستش یادم نمیاد ولی هیچی بدتر از این نیست که دودر با دوستات بری بیرون بعد یه فامیلی آشنایی ببینتت ! ^-^


فک کن که پدرت در اومده ! ~X(
 

salamak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
743
امتیاز
2,529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپياد زيست
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بدشانسی هاتون

امسال المپياد زيست صد و خورده اي نفر قبول كردن :|
اگه مثل پارسال 500 تا يا حداقل300تا قبول مبكردن مام قبول بوديم :|
با 5 درصد اختلاف قبول نشديم :|
 

mohammadpasan1373

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
754
امتیاز
4,430
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
مدال المپیاد
آقا ما نخوندیم ولی تو برو!!!!خداییش ضرر نمیکنی!
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : بدشانسی هاتون


آقــا واقعـــاً مــن مــونـــدم !
جمعیـــت دختــــرا ایــنــقــــد زیـــاده .. پــس چــرا شمـــاره شــانـسـى میــگیــرى هــمـش پـســر جــواب میــــده ؟!
(البته این مال یکی از دوستام بود سوئتفهم نشه ها)
 

fa.z

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
544
امتیاز
1,467
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
كرمان
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : بدشانسی هاتون

ما يه بار داشتيم سر كلاس مكاتبه مىكرديم بعد من واسه دوستم نوشتم ولش كن اين زنيكه عقده ايه! بعد ديدم معلم بالاى سرمه! برگه رو گرفت و كلى جيغ و داد كرد كه ديگه حق ندارى پاتو تو كلاس من بذارى و اينا! ديگه اوج بدشانسى بود!
 

elahe17

کاربر فعال
ارسال‌ها
50
امتیاز
91
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر خودمون:-"
پاسخ : بدشانسی هاتون

من برا اولین بار تو عمرم با دوستم رفتم بیرون که یه پسره افتاد دنبالمون.بعد یه چی گفت به من بدجور برخورد برگشتم جوابشو دادم.تا سرمو برگردوندم که برم دیدم پسر عموم و عموم و داداشم و دختر عموم و ... دارن ازون جا رد میشن و فک کردن من داشتم با پسره حرف میزدم ~X( ولی پسره خودش شهادت داد و یه مشت از داداشم خورد :D
 

alli7887

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
82
امتیاز
188
نام مرکز سمپاد
طلایه داران اهواز
شهر
بت نمی گم چون بالا گفتم !
مدال المپیاد
اگه شد به زودی
پاسخ : بدشانسی هاتون

این مال قدیماس راهنمای سال سوم که بودم با دو تا از دوستم تو حیاط حرف میزدم که یه دانش اموز بی شعور اومد من نسبتاً بلند گفتم باز انگل اومد در همون ثانیه که من اینو می گفتم یکی از معلاما که تازه اومده بود از ماشین پیاده شد که همه فکر کردن من با اون بودم دوستامم که تو حس خنده منتظر بودن یه چک بخورم معلم به رو خودش نیورد ولی من بعد معزرت خواهی کردم بهش گفتم سو تفاهم بود ولی به اون لحظه که فکر میکنم اب میشم از خجالت #S-:
 

yesampadi

کاربر فعال
ارسال‌ها
67
امتیاز
396
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
دانشگاه
سراسری یزد
رشته دانشگاه
برق..
پاسخ : بدشانسی هاتون

آخرین بد شانسیم همین امسال بود تو خرداد :( ~X(
شب قبل از امتحان ریاضی دوتا سوالو بدون اینکه از جواب نگاه کنم فسفر سوزوندم خودم حل کردم :( دقیقا همون دوتا سوالو سر امتحان نتونستم حل کنم ~X(آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :((
 

robomash

Lily Delicated
ارسال‌ها
1,960
امتیاز
8,422
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
پاسخ : بدشانسی هاتون

جاتون خالی ما یه بار داشتیم واسه مسابقات رباتیک میرفتیم گرگان. تو تابستون بود از شانس ما همون موقع که راه افتادیم بارون گرفت! از مشهد تا نزدیکای جنگل گلستان رفتیم ساعت 3 شب رسیدیم به پلیس راه قبل جنگل نگهمون داشتن گفتن به خاطر بارون تو جنگل سیل اومده و نمیشه از این جلوتر رفت! هوا بس ناجوانمردانه سرد بود!تابستون هم بود ما لباس گرم برنداشته بودیم! تا ساعت 7 و نیم صبح تو پلیس راه موندیم و از سرما یخ زدیم! شب هم دوستان انقد سر و صدا کردن که کلا نیم ساعت بیشتر نخوابیدم!
ساعت 7 و نیم راه رو باز کردن رفتیم سمت جنگل گلستان دیدیم خبری از سیل نیس به جاش ترافیک بود! قرار بود قبل از ساعت 9 که مسابقه شروع میشد برسیم گرگان، ساعت 2 ظهر رسیدیم!حتی وقت نکردیم بریم خوابگاه وسایلمون رو بذاریم!با وسایلمون رفتیم محل مسابقه در حالی که داشتیم از خستگی میمردیم!
 

T@RAN€H

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
359
امتیاز
219
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 Shz
پاسخ : بدشانسی هاتون

یه بار اومدم از کلاس فرار کنم :D
آروم رفتم از صندلی پایین ؛ کف زمین نشستم ؛ بهد آروم آروم چهار دست و پا از بین صندلی ها رد شدم :D رسیدم به در :D از در هم رد شدم داشتم می پیچیدم به سمت راست که ناظممون تو راهرو داشت میومد بره کلاس بقلی ... :)) برق از سرم پرید =))
یه وضعی داشتیم بهدش :D
 

raha.pg

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
264
امتیاز
325
نام مرکز سمپاد
farz4
شهر
tehran
پاسخ : بدشانسی هاتون

من در کل طول سال کلاس رو با رستوران اشتباه گرفته بودم.... خلاصه هر نوع تنقلاتی سر کلاس میخوردیم هیچ کس هم نمی فهمید....
ی بار ک سرم درد میکرد، سرمو گذاشتم رو میز... دبیر فیزیکمون داد زد گشنته ک داری تخمه میخوری؟
من::-w :-w :-w :-w :-w :-w
بچه ها: :)) :)) :)) :)) :)) :))
حالا بیا ثابت کن همین 1 بار ب جان خودت هیچی نمیخوردم...... :D
 

s123

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
134
امتیاز
914
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : بدشانسی هاتون

دوستم میگه بیا(منظورش اینکه چیپسو بگیر) میگم نه مرسی نمیخوام
میگه من که نگفتم بخواه میگم بگیر کار دارم دستم پر! :)) :))
.....................................................
ببخشید زیاد به این بخش شاید مربوط نباشه
 

leila j00j000

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
109
امتیاز
304
نام مرکز سمپاد
dabirestan farzanegan4
شهر
طهران
پاسخ : بدشانسی هاتون

پارسال تو مدرسه هر چی میشد ناظممون میگفت لیلا بوده!!!!!من اگه غایب هم بودم تغسیره من بود میگفتن لابد نقششو عظیمی(فامیلیمه)کشیده!

چند وقت پیش با دختر خاله هام رفتیم لواسون ناهار خوردیم همه فامیلامون دیدن زنگ زدن به مامانامون اسن ی وضعی بودا!!!!!!!
 

r@zie

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
76
امتیاز
1,083
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کاشان
مدال المپیاد
مرحله ی اول ریاضی و کامپیوتر
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : بدشانسی هاتون


امروز رفته بودیم خونه ی زهرا
بد مامانش برامون شربت آبلیمو آورد :-"
منم از اونجایی که خیلی باکلاسم ننصفه خوردم :-" ;;)
هممون گیج بودیم وسط این گیج بازی من دیدم شربته ریخته رو فرش :-"
منم گفتم به مهتتب بیاد منطقرو پوشش بده تا مامان زهرا نبینه :-"
بد با دسنال کاغذی افتادم به جون فرش :-"
برای خوش شدن سریع ترم با جوراب روش را رفتم :-" :))
باین همه تلاش کروم آخرش معلوم شد زهرا رسیخته :(
هنمه تلاشم هدر رف که هیچ جورابمم بیخودی خیس شد :-" :))
 
بالا