• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

  • شروع کننده موضوع HHH
  • تاریخ شروع

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

یه بار جو گیر شدیم با بچه ها :D (جو گروهی :>)

هوا گرم بود کولر نداشتیم پنکه خراب بود داشتیم هلاک میشدیم اعتراض کردیم تو سالن تجمع کردیم گفتیم کلاس نمیریم :D
ناظما فرستادنمون تو حیاط تو سایه نشستیم کلاس تشکیل دادیم :-"
امتحان شیمیمون پرید :>

یه بار دیگه هم در همین موارد دوران راهنمایی برگه سفید دادیم سر امتحان حرفه :D معلم دلخور شد گفت نمره کم میکنه ولی کاری نکرد امتحان اونم پرید P:>

نتیجه گیری: :D

در موارد اینجوری جو گیری لحظه ای بسیار موثر میباشد ولی تا حدی و البته حواستون به معلمششم باشه :-ss
 

hermes

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
908
امتیاز
2,876
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهیداژه ای 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتى اصفهان
رشته دانشگاه
مكانيك
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

ادم رو خر گاز بگیره،اما جو نگیره،من بهش اعتقاد دارم!! :D

کلا وقتی ادم جوگیر میشه قدرت تصمیم گیری منطقی خودشو از دست میده!
احساسات با عقل و منطق یه جورایی تداخل پیدا میکنن و قدرت منطقی بودن رو صلب میکنن
نمیگم هرچیزی تو موقعیت جو گرفتگی(!)باشه خرابه،اما اگه درست بود تقریبا شانسه!
 

lady star

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
278
امتیاز
3,761
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تبریز
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

یه بار جوگیر شدیم خواستیم امتحان ریاضی ندیم معلم اومد کلاس هی اصرار کرد پاشیم صندلیا رو بکشیم هیچ کس به حرفش گوش نکرد تا اینکه یهو داد زد پا میشین یا واسه همتون 0 رد کنم اقا هیچی دیگه همه از ترس همچین صندلیا رو مرتب کردن که بیا و ببین :))
 

hiam jun

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
522
نام مرکز سمپاد
سمپاد!!
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

جو یه چیزیه که گاهی به آدم میچسبه وتا طرف یه گندی نزنه ولش نمیکنه! :((
دیدید میگن آدمو برق بگیره اما جو نگیره! :D
 

sadlove

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,382
امتیاز
31,812
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شـیراز
سال فارغ التحصیلی
93
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

جو گيري بد درديه :D

هر بار بهش مبتلا شدم بدش بايد دسته گلايي رو كه اب دادم درست كنم :D

جو گير شدن خوب نيست ادم بايد منطقي باشه!
 

MR.ARSHIA

کاربر فعال
ارسال‌ها
33
امتیاز
63
نام مرکز سمپاد
SH.SOLTANI
شهر
كرج
دانشگاه
؟؟
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

يه بار جو گير شدم رو صندلي معلم عربيمون گچ ماليدم ماشالله بچه هامون هم كه همگي عادم فروش يار نپرسيده لومون دادن معلمه هم مستمر ترم دوم رو 3 رد كرد كه تا ته بسوزم :( :(
 

lof

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,866
امتیاز
10,628
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
دانشگاه
پلى تكنيك تهران
رشته دانشگاه
مهندسى معدن
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

دوستان اینجا در کنار تجربیاتتون راه حل هم ارائه بدین

چون تجربیات تنها بیشتر شبیه خاطراته

پس لطفا راه کار هم ارائه بدین واسه این موارد:

چگونه از جوگیری خودمون جلو گیری کنیم

برای خلاصی از این بحران چی کار کنیم

و ....
 

روژین د.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,269
امتیاز
8,908
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

به نظر من بهترین راه حل اینه که قبل از اینکه اون کارو انجام بدیم یکم فکر کنیم. خودمون رو بذاریم تو آینده ببینیم چه موقعیتی پیش میاد.
مثلا من میگم اگه من فلان کارو کنم، پس فردا هم راجعبش همین نظریو دارم که الان دارم یا نه؟
چون ما عادتمونه، یه کاری رو انجام میدیم، فرداش که فکر میکنیم میگیم عجب آدمِ جوگیری بودما...!
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,367
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

من که رسما جوگیرم!
خیلی زور میزنم جوگیر نباشم اما...انگار ازش خوشم میاد اصن!
 

engineer

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
106
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

برای جلوگیری از جوگیر شدن باید هممون بدونیم که تو زندگی هر چیز عجیب غریبی یه روزی واسمون عادی و روتین میشه.پس از همون اولش باید خودمونو در همون جایگاه عجیب غریب قرار بدیم تا واسمون عادی جلوه کنه و جوگیر نشیم.
 

paulhenry

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
253
امتیاز
252
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی کرج
شهر
کرج
دانشگاه
علوم پزشکی همدان
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

جوگیر نمیشم یه مدته...... یه مدته دیگه احساساتم تموم شده، دیگه از این چیزا ندارم
 

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

يه ذره حرف دارم
راجب جو
هيچ جا جاش نيست جز اينجا فك كنم؟!
نمي دونم چرا مردم ايران انقد ميرن تو جو
جو كتابخوني
جو ماشين مدل بالا
جو كمك به رفتگر ها
يا همين جو اخير استيو جابز
نمي گم آدم بزرگي نبوده
بوده خيلي هم بوده خيلي خيلي هم بوده
اما خوب فك كنم قبل از مردنش اونقدي رو من و شما تاثير نداشته داشته؟؟
اونم يه مخترع بوده
يكي مثل نيپكو يكي مث داوينچي(قيچي رو بهش نسبت ميدن)
يا به قول dorna همين آقاي دنيس ريچي كه با اختراع زبان C ارزش كاراش كمتر از جابز نيوده
برگرديم سر بحث اصلي
چه چيزي باعث ميشه بعضي چيزا جو ايجاد كنن؟

درباره این موضوع من توی وبلاگ «ابدیت» یه مطلبی رو خوندم که البته با همش هم موافق نیستم، اما به نظرم به نکات جالبی هم اشاره کرده.
زدیک به یک هفته از مرگ ستیو جابز می گذرد. شاید یکی از بهترین روش های مطالعه خصوصیات و نگرش های جامعه، نگاه به رفتارها و هنجارهای اجتماعی در معرض یک رخداد خارجی است. وقایعی که جامعه را به نوعی از روزمرگی خارج می کنند. آنجاست که می توان اثر یک محرک بیرونی را در یک پیکره اجتماعی از نزدیک دید. چنین وقایعی در جامعه ما همواره منجر به بروز واکنشهایی می شود که نگاه دوباره به آنها بسیار آموزنده است. شاید از نظر نوع و گستردگی بتوان حادثه ای مشابه با آن را در بازی فینال جام جهانی فوتبال به یاد آورد. آنجایی که بگو مگویی بین زین الدین زیدان و بازیکن تیم مقابل درگرفت و نهایتا کاپیتان پرآوزاه و پرتجربه تیم ملی فرانسه از زمین اخراج شد. اگر به یاد داشته باشید، تا روزها نقل محافل ایران، بحث دین زیدان و یا نژاد و رنگ پوست او بود. مقاله ها نوشته شد، نامه هایی در حمایت از او نوشته شد و نهایتا این مساله به سرعت فراموش شد. پدیده ای که خاص رفتار ایرانی هاست. تبی که یکشبه پدید می آید و یکشبه درمان می یابد و حتی اصل مساله فراموش می شود. در باب زیدان مصاحبه ای که بعدا کرد و در پی آن از دنیای بازیگری فوتبال خداحافظی کرد، توگویی همانند آب سردی بود که بر روی مخاطبان ایرانی ریخته شد. زمانی که زیدان اعلام کرد هیچ انگیزه نژادی و مذهبی در کار نبوده و تنها بازیکن تیم مقابل به او فحش ناموسی داده است و او تعادل خود را از دست داده است و کار به مشاجره فیزیکی کشیده است. عین اتفاقی که مابین فرانک ریکار (بازیکن دفاع تیم هلند) و رودی فولر (بازیکن حمله تیم آلمان غربی) در جام جهانی فوتبال سال ۱۹۹۰ رخ داد. در آنجا کار به درگیری فیزیکی کشیده شد و چند ثانیه پس از آن هر دو بازیکن با کارت قرمز داور از زمین مسابقه اخراج شدند.

در آن زمان دانش آموز دوران راهنمایی بودم و به همانند هر دانش آموز دیگری بسیار پیگیر حاشیه های فوتبال بودم. اتفاقا در آن مورد خاص هیچ حاشیه گسترده ای به راه نیفتاد. تنها واکنش آن بود که یک غول فوتبال به غول دیگری فحش داده است و او هم عصبانی شده است و در بازی یک چهارم نهایی، موهای او را کشیده و یک سیلی زده است و داور برای رعایت مساوات، هر دوی آنها را اخراج کرده است.

اما به راستی چه چیز باعث می شود از دید ما ایرانی های، اخراج زین الدین زیدان بسیار چشمگیرتر از اخراج رودی فولر و فرانک ریکارد در یکی بازی مهم و سرنوشت ساز جام جهانی باشد؟ چه چیز باعث می شود مرگ ستیو جایز برای مخاطبان ایرانی اینگونه رخ بنماید و اینگونه همانند یک محرک بیرونی رفتارهای اجتماعی خاص خود را بروز دهد؟ و البته به زودی فروکش کند؟

منظور من آن نیست که ستیو جابز فرد کمی است و نباید مرگ او مهم جلوه داده شود. اما منظورم آن است که چگونه است که حتی استعفای او از شرکت اپل برای مخاطب ایرانی اینقدر جدی نیست؟ مساله سرطان او برای مخاطب ایرانی و جنگ ۶ ساله او با این بیماری آنقدر جدی نیست؟ اما مرگ او بسیار جدی است؟ چرا اگر ۶ ماه قبل سخنرانی معروف او در آغاز ترم جدید دانشگاه استفورد را مطرح می کردی اصلا مخاطبی نداشت، اما یک شبه این سخنرانی مربوط به ۶ سال گذشته نقل مجالس می شود؟

آیا این بدان معنی است که ایرانی ها بسیار برای بزرگان و تاریخ سازان احترام قائل هستند؟ اگر اینگونه است، پس چرا خیلی از اتفاقات این چنینی برای خیلی از بزرگان از چشم مردم پوشیده است؟ اصلا مردم خیلی از بزرگان و افراد معروف جامعه بشری را نمی شناسند، حالا چه شده حتی افرادی که محصولات کمپانی اپل بخشی از زندگی آنهاست، اصلا در چند و چون زندگی او نبوده اند، اما یکشبه این فرد قهرمانی می شود با تمام خصلت های قهرمان های رد شده از فیلتر ذهن ایرانی ها؟ و اتفاقا مانند تمام این قهرمان های یکشبه درست شده و دست ساز، فراموش هم می شود.

در این نوشته سعی دارم به این موضوع بپردازم و ببینم چرا چنین است؟ خاصیت قهرمانهای دست ساز ایرانی ها چیست؟ و چرا این قهرمان ها اینگونه در ذهن ایرانی ها ساخته می شوند و چرا به سرعت فراموش می شوند.

چند نکته مفروض:

۱- در روایات مولوی داستانی هست که به آن نام فیل شناسی در شب را داده اند. بدین مضمون که فردی فیلی را به شهری برای نمایش می برد. مردم آن شهر بسیار تشنه دیدن فیل بودند. خلاصه عده ای رضایت نمی دهند تا فردا صبر کنند و برای دیدن فیل، همان شب به محل نگهداری او می روند و تاریکی هوا و عدم وجود شمع باعث می شود هر کدام تصویری از فیل داشته باشند. این تصویر یک تصویر ذهنی بوده است و ناشی از تلقی هر کدام از آنها از عضوی از اعضای فیل بوده است.

چرا مولوی نام فیل را در این داستان آورده است؟ واضح است. فیل به بزرگی و برجستگی معروف است. او این حیوان را برای تمثیل انتخاب کرده است، تا خطا و انحراف حضار به حساب تحقیر فیل گذارده نشود. او خواسته برای این کار ار موجودی استفاده کند که نقصی ظاهری ندارد تا برداشت های دیگران باعث ایجاد نکته و حاشیه دیگری نشود. من هم دقیقا به همین دلیل به ستیو جابز می پردازم. چون او هم یک فیل است. بزرگ است و مقایسه و مطالعه او باعث نمی شود؛ ایراد کاشفان به پای اصل اثر گذارده شود. این کار کمک بزرگی می کند به درک تناقض و اصل مشکل (قبلا هم چنین نوشته های داشته ام. از افرادی مانند نیما ارکانی- حامد و یا کامران وفا اسم برده ام. آنها هم افرادی عظیم الجثه هستند. اگر قیاسی می کنی برای گوشزد رفتارهای اشتباه ماست نه ایراد های آنان)

۲- قهرمان از نظر ما کیست؟ ایرانی ها عادت دارند، نسخه هایی جدید از افراد و تفکرات آنها می سازند. شما وقتی می گویید ستیو جابز، علی الاصول منظور این است که دارید در باب یک پدیده صحبت می کنید. در صورتی که در اینجا اصلا چنین فرضی دارای کاربرد نیست. ستیو جابز ایرانی، نسخه ای است که یا قسمتهایی از روایت های نسخه اصلی را دارد، یا بخش های از آن روایت ها بسیار اغراق آمیز شده است. دقیقا همانند تلقی آن ساکنان شهر از پدیده فیل. بعضی ها فیل را در درازی خرطوم او می بینند و تلقی آنها از فیل یک شلنگ است. بعضی فیل را قائم به پاهای او می بینند و تلقی آنها از فیل چیزی شبیه صندلی است).

در باب اغلب قهرمان های عبور کرده از ذهنیت ایرانی ها این مساله صادق است. قبلا در باب پاره ای تصورات مردم از قهرمان های دستساز خودمان نوشته ام.

در واقع امر به صورت خلاصه می خواهم اشاره کنم ایرانی ها معمولا برای هر قهرمان صفاتی را قائل می شوند. این صفات هر چه پیچیده تر باشد، از نظر ذهن ایرانی ها آن قهرمان بزرگتر است. دقت کنید، ملاک بزرگی قهرمان ها، ملاک های لزوما حرفه ای نیست. بعضی از قهرمان های عبوری از ذهنیت ایرانی هم بزرگ هستند، اما دقیقا جنبه هایی از آنها بزرگ شده اند که مثلا غربی ها آن را دلیل بزرگی آن فرد نمی دانند. عموما از نظر ما قهرمان، موجودی تنها، متناقض، بسیار عجیب و غیر خطی است. یک قهرمان، نمی تواند محصول یک حرکت یکنواخت و تلاش دائم باشد. قهرمان بازیکن یک دوی سرعت است و نه یک بازیکن دوی استقامت. عموما از نظر ما، قهرمان موجودی خودکفاست. به باور خیلی از ماها، قهرمان برآورده کننده تمام نیازهای خود است. او نیاز به همکار و یا یک تیم مشاوره ای ندارد. یک کشف علمی محصول یک کارتیمی منسجم نیست. از نظر ما، خیلی از پدیده ها و یا اکتشافات محصول کار تنها یک نفر است. از نظر خیلی از ماها، بین شرکت اپل و فردی بنام ستیو جابز به نام مدیر سابق آن هیچ فرقی نیست. ما درکی از اجزای یک سیستم و نوع اندرکنش آنها نداریم. ما دوست داریم، قهرمان های ما شخصیت هایی مانند فیلم های علمی- تخیلی باشند. تنها یک نفر رمز عبور را بلد است. تنها یک نفر پادزهر فلان سم را می داند. تنها یک نفر قادر است کشتی را از طوفان به در ببرد. و قس علی هذا.

قهرمان های ما باید موجوداتی طرد شده از اجتماع باشند. قهرمان های ما باید موجوداتی بسیار پیچیده باشند و از این رو باید اینگونه تصور شود که در مرز زمان حال نمی گنجند. قهرمان های ما باید سنت شکن باشند. شاید اگر انسان خطی و نرمالی را ببینیم کمتر بتوانیم تصور کنیم که او هم حقیقتا انسان بزرگی است. این دقیقا دلیل آن است که سخنرانی دانشگاه ستنفورد ستیو جابز، حداقل یک سال گذشته هیچ بار مهمی برای ما ندارد. او به سان یک انسان نرمال و سالم با دانشجویان صحبت می کند. درست است مقداری مغرور است و یا شاید مغرور می نماید. اما در آن روز خاص به سان یک یوگی (راهبر مذهب بودا) صحبت می کند. او سعی دارد رموز زندگی را به دانشجویان بگوید. اینکه باید در چرخه های دائم خیر و شر، راهی را بیابند تا بتوانند در زندگی موفق باشند. باید بتوانند در جهت معکوس زمان، رابطه ای علی بین رویدادها بیابند تا بتوانند برای زندگی خود معنا و هدفی تعریف کنند.اینکه چگونه با سرخوردگی و شکست برخورد کنند اینگونه است که او خود را توصیف می کند و سعی دارد در قالب سه مثال مهم این پیوستگی مفهوم زندگی را ارائه دهد. او مایل نیست، دانشجویان زندگی رو مفهومی گسسته بدانند. زیرا گسسته دانستن زندگی، مانع از آن می شود که بتوان راهی را تعریف کرد و در آن شروع به حرکت کرد. ستیو جابز در آن سخنرانی به همانند هر بودیست دیگری، سعی می کند نگاهی جدید و غیر زمانمند به دیگران عرضه کند و نشان دهد اپل در راستای این نگاه حرکت کند.

به نظرم دقیقا به همین دلیل سخنرانی ستیو جابز تا قبل از مردن او چنگی به دل ما نمی زند. ما عادت داریم قهرمان های عجیب و غریبی داشته باشیم. آنچه صادق هدایت را برای ما بزرگ می دارد، لزوما دست به قلم او نیست. بلکه شیوه مرگ اوست. مصدق لزوما به آن دلیل بزرگ نیست که نقشی در ملی کردن نفت داشته است، او بزرگ است برای آنکه علیه او کودتا شده است و در تبعید مرده است. تختی از آن دلیل در ذهن ما ابهت دارد که خودکشی کرده است و در چندین دوره به دلیل افسردگی و دلزدگی از امور اجتماع مغلوب مسابقات ورزشی شده است. نمی خواهم بگویم هم اینگونه هستند، اما معتقدم بخش عمده ای از جامعه اینگونه به مساله نگاه می کنند. این نوعی عادت است. نوعی اشتباه معصومانه است.

ستیو جابز هم برای ما چنین حکمی را دارد. یک کودک ناخواسته. رها شده در مسیر زندگی. در دانشگاه درک نشده است و به صورتی محترمانه و یا غیر محترمانه از دانشگاه اخراج شده است. از کمپانی اپل اخراج شده است. سرطان گرفته است. با سرطان جنگیده است. دوباره مجبور شده است از اپل کناره گیری کند. بعد هم نهایتا آنگونه مرده است.

خیلی از ماها نمی دانیم ستیو جابز دقیقا چه کرده است؟ آیا او یک تنه کامپیوتر و موبایل ساخته است؟ همانگونه که یک استاد نجار یک نفره یک میز و یا یک صندلی می سازد؟ به راستی او چکاره بوده است و شهرت او از چه بوده است؟ همه می گویند او فرد بزرگی بوده است. او دنیا را تکان داده است. اما در این بین کمتر فردی را می توان پیدا کرد که به صورت دقیق بداند او چگونه دنیا را تکان داده است؟

شاید زمانی افراد در مجلس ختم فردی شرکت می کردند که می دانستند او کیست. اگر برای دیگری احترام قائل بودند، دقیقا می دانستند منشا این احترام چیست. اما امروزه حتی این قاعده ساده به کنار گمارده شده است. به راستی ما مصرف کننده های خوبی هم نیستیم.

یاد دیالوگ جالبی از فیلم جدال در او. کی کورال اثر جان سترجس افتادم. در جایی که داک هالیدی (کرک داگلاس) به وایات (برت لنکستر) می گفت:

کیت از جنبه هایی از شخصیت من خوشش می آید که من از آن گریزانم.

احساس می کنم این دقیقا حس و حال شخصیت ساخته شده توسط ماست. او احتمالا خود را مدیری موفق می دانست که توانسته بود از حداقل امکانات خود، حداکثر استفاده را ببرد و زندگی را به صورتی مثبت ببیند. او پاره ای از محصولات را خود طراحی کرد و پاره ای دیگر را چون می دانست چه می خواهد، توانست به عده ای دیگر سفارش دهد تا برایش بسازند و سپس او توانست دیگران را قانع کند که این نوآوری می تواند همان خواسته آنان باشد. اما ما او را کودکی سر راهی می بینیم که در تمام عمر در ناامنی زندگی کرده است.

۳- جنبه هایی که در قسمت ۲ گفتم، لزوما جنبه هایی نیست که اختصاص به ایران داشته باشد. اما مساله این است که در بین هزاران صفحه مطالب فنی و شبه فنی و زرد، تنها اینها شهره می شود و تا مدتی فقط همین مطالب دست به دست می چرخد. این نشان از آن دارد ذهن ما بیشتر جاذب این مسائل است.

اما ریشه این مسائل چیست؟ به نظرم تنها یک دلیل دارد. فقدان امنیت. وقتی مردمی چندین هزار سال بدون امنیت زندگی کنند و امنیت و لزوم آن را درک نکرده باشند، یواش یواش به نا امنی عادت می کنند و دوست دارند قهرمانانی داشته باشند که آنها هم در این نا امنی رشد کرده اند. برای همین غالب قهرمان های ما هم قربانی هستند. (ما خیلی به کوروش افتخار می کنیم، اما در آن زمان مالکیت خصوصی و شخصی معنایی نداشته است، در همجوار ما یونان مردم یک شبه دموکراسی داشته اند. اما رویکرد ما به گذشته، دقیقا همان ساختار زمان کوروش است نه زمان یونان). ما با مالکیت شخصی بیگانه ایم. با دارا بودن امتیاز یک پدیده، مانند ثبت یک اختراع، بیگانه هستیم. ما با امنیت بیگانه هستیم. ما چندین هزار سال است که در بحران زندگی کرده ایم.

جان کلام آنکه موفقیت و قهرمانی ارتباطی در هم تنیده با هم دارند. در سرزمین ما به اندازه تاریخی که بدان افتخار می کنیم قهرمانانی شکست خورده دارد. این شکست در چند وجه خود را نشان می دهد. غالب ترین این وجوه دو گونه است که به نوعی مفهوم شکست را به صورتی تراژیک در خود دارد. شکست های لحظه ای و پرخطر و شکست های دراز مدت و به نظر جاوید، وجه شناخت این دو گروه از قهرمانان ماست. (اینجا )

دقیقا بخشهایی از زندگی ستیو جابز دست به دست می چرخند که به نوعی بیانگر ناامنی زندگی او بوده اند. نداشتن پدر و مادر بیولوژیک و پدر و مادر عاطفی منطبق بر هم (به قول خود او)، نداشتن پول برای رفتن به دانشگاه، اخراج از دانشگاه، جمع کردن بطری نوشابه برای جور کردن پول غذا، خوردن یک وعده غدای مجانی در یک کلیسا، خوابیدن در روی زمین، اخراج از شرکت اپل، سرطان و بیماری لاعلاج و نهایتا مرگ. (در صورتی که او خود این جنبه های زندگی خود را، به روایت نوشته ها و سخنرانی هایش مهم نمی داند، شاید از برای آن است که آن را به عنوان درس و آموزش برای یک سری بچه تازه به دانشگاه رفته بازگو می کند. این یکی از تعالیم بوداست. نگذار ناراحتی ها در درونت بمیرند. او به اینها می خندد چون ستیو جابز اینگونه ستیو جابز شده است. معمولا انسانها دوست ندارند از چنین مطالبی سخن گویند، مگر آنکه این امورات در مقایسه با کردیت و جایگاه اجتماعی آنها مسائل مهمی نباشد)

مرگ ستیو جابز او را یکشبه بزرگ می کند، در حالی که او سالهاست که بزرگ است. اما حتی خیلی از ماها زمانی که گوشی موبایل می خریدیم نمی دانستیم که او کیست. مرگ نهایت حالت ناامنی است. هیچ کس نمی داند بعد از آن چیست. این دقیقا بدان دلیل است که قهرمان های ما بعد از مرگ زاییده می شوند.

شاید خیلی از ما او را فردی بدانیم که یک تنه موبایل را ساخته. لپ تاپ را سخته است. این هم ناشی از روحیه زندگی در عدم امنیت است. ما به دلیل عدم امنیت نمی توانیم با هم کار کنیم. نمی توانیم کار گروهی بکنیم و عادت نداریم، چیزی به نام اسرار در بین یکدیگر داشته باشیم. ما مجبور هستیم تمام نکات و رموز یک پدید را خود بدانیم. برای همین نیاز داریم فرض کنیم هر پدیده ای توسط یک نفر پدید آمده است. شرکت اپل همان ستیو جابز است.

شاید خیلی باشد بتوانیم تصور کنیم شرکتی چند صد هزار عضو داشته باشد، چندصد هزار شعبه داشته باشد و از آن مهمتر دامنه دانش و مهارت خیلی از اعضای آن از رئیس شرکت بیشتر و بالاتر باشد. و از آن مهمتر، سختر است قبول کنیم فردی بتواند چنین هنر مدیریتی داشته باشد که بتواند بر از خود بهترها، مدیریت کند. افرادی که خیلی از آنها یک پی. اچ. دی از یک دانشگاه معتبر جهانی داشته اند.

این دقیقا روحی است که در سیلیکون ولی در جریان است و بعید می دانم تا سالها آن مکانیزم و از آن مهمتر مکانیزم های پیچیده مدیریتی از نوع ستیو جابز بتوانند در این ناامنی ذهنی و زنتیکی بروز یابند.

دوستی به طنز نوشته بود:

" همسر ستیو جابز ضمن تشکر، از ایرانیان درخواست کرد به زندگی عادی بازگردند"

با خود فکر می کردم نیازی به این لطیفه نبود. آخرین مرحله از ذهنیت ناامن و پیچیده ایرانی ها آن است که این قهرمانها را یکشبه فراموش می کند. شاید هم بعد از چند ساعت. آخرین مرحله ناامنی آن است که یک خاطره را نابود کنی، تا حتی دینامیسم آن خاطره هم دستخوش ناامنی باشد.

عین این اتفاق در باب زیدان رخ داد. ذهن ما دوست داشت در ثانیه ای او را در اوج ناامنی تصور کند. فردی دین او و یا رنگ پوست او را به تمسخر گیرد. او را در یک ناامنی مطلق قرار دهد. او را مورد تمسخر در باب اموراتی قرار دهد که او در داشتن آنها قدرت انتخابی نداشته است. او یک مسلمان زاده بوده است و از قضای روزگار یک فرد سیه چرده است. زمانی که این امور به تمسخر گرفته شوند، فرد هیچ گونه قدرت دفاعی ندارد. یا مجبور است سر به زیر خم کند و دل شکسته کنار کشد و یا مجبور است واکنش های چکشی و دفعی از خود نشان دهد. ذهن ما دوست داشت تحقیر زیدان را ببینید. او را در یک فضای ناامن ببیند. او را در هیات یک قربانی ببیند. یک قربانی که برای بقای خود در اوج ناامنی تلاش می کند. برای همین بود که زمانی که داستان آن مشاجره از زبان او نقل شد، دیگر این زیدان برای ما همان زیدان سابق نبود.

پی نوشت: در شبکه بی. بی. سی جهانی اولین سوال مجری از فرد مصاحبه شونده که یکی از مدیران میانه اپل بود، تاریخچه اپل و زندگی جابز بود. اولین سوال مجری شبکه بی. بی. سی فارسی از یک روزنامه نگار بخش تکنولوژی سوال در باب آینده اپل بود. این می تواند قیاس جالبی باشد که نوع نگاه ها تا چه اندازه تفاوت دارد. (بی. بی. سی فارسی چندی پیش اعلام کرده بود که جابز دیگر سمتی در اپل ندارد و کناره گیری کرده است. اما نوع نگاه نگاه شخص محور است. )

دنیس ریچی درگذشت. هیچ کس نفهمید. شاید هم او را نمی شناسند. هیچ کس عزادار نشد.
 

Ahmad1375

Ahmad
ارسال‌ها
252
امتیاز
624
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ارومیه
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

معمولا زیاد جوگیر میشم...معمولا هم به نفعم تموم میشه؛البته سوای روز های امتحان که جوگیری زیاد باعث میشه سوالی رو که کاملا روش مسلط بودم رو اشتباه بنویسم!!! :D
 

مارسل

کاربر فعال
ارسال‌ها
68
امتیاز
60
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 2
شهر
تهران
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

آدم تا حدی جوگیر که بیاد با خودش چت کنه!!!
یا اینکه چندتا E_MAILبسازه که من هم ایمیل دارم!!!!
یا اینکه ............ >:D<
 
ارسال‌ها
1,901
امتیاز
14,051
نام مرکز سمپاد
شهید حقانی
شهر
بندرعــباس
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

من تو زنگیم چندین بار از جوگیری ضربه خوردم البته خداییش درس گرفتم تکرار نشده خب خیلی چیزای جدید که آدم بشون حس خوبی داره و تا حالا تجربه نکرده سبب جوگیری میشه اما خوشحالم که درس گرفتم.
 

mh.darya

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
597
امتیاز
3,794
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
تهران
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی معدن
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

جوگیر که زیاد میشم!!!! :D :D :D
ولی خب سعی میکنم اون موقع زیاد حرف نزنم یا تصمیم نگیرم اخه چند بار تجربه کردم و تو حالت جوگیری یه چی گفتم که بعدش حسابی به ضررم تموم شده!!!!
خب ادمه دیگه!!!!!! :D :D :D
 

بو علی

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
139
امتیاز
143
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 2
شهر
تهران
دانشگاه
هاروارد ان شاء الله
رشته دانشگاه
فیزیک کوانتوم
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

آدم با آفتابه مست کنه ولی جوگیر نشه
جومیگیره طرفو یه چیزایی میگه بعد باکمال سادگی ضایع میشه بعد به خاطر این که بگه ضایع نشده با کمال حماقت رو حرفش وامیسته
 

sari

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

آره دقیقا!
آدمو ... بگیره اما جو نگیره!
البته جو گیری با خودشیرینی و شیرین پلویی هم همراه :)) (;
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

جوگیری بیشتر ذاتی ِ یا با توجه به محیط به وجود میاد ؟
 

lovesky

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
606
امتیاز
3,584
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : یعنی یه آدم چقدر جوگیر؟!

به نقل از SaϔnA.M :
جوگیری بیشتر ذاتی ِ یا با توجه به محیط به وجود میاد ؟
دو تاش هست بعضیا ذاتا جو گیرن به محیطم بستگی نداره
اما بعضی وقتا قبول کنین محیط طوریه که اصن نمیشه جو گیر نشی
 
بالا