• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

نوشته های nasim.s

  • شروع کننده موضوع
  • #1

nasim.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روانشناسی بالینی
علي تو يگانه اي .
يگانه در همه چيز.
هما نا براستي ابوالعجايبي چرا كه ديوار كعبه تنها براي حضور تو شكافت.
و تنها تو در جاي محمد خفتي.
واو تنها در حق تو لا فتي الا علي لا سيف الا ذولفقار گفتي.
شهادتين را در ميان مردان اول تو بگفتي.
ونرگس محمد تنها در اغوش تو خفتي .
عجبا كه عروس شيطان اريكه ي حكومت را به تمسخر گرفتي.
ودنيا را با همه ي زرق و برقش لنگه كفشي كهنه گفتي .
اتش قدرت ديگ غرورت را به جوش نياورد و عقيل را به جبران اتشدوزخ دست سوختي.
در كعبه چشم گشودي و در محراب ديده بر دوختي.
دانم كه همه عمر سر بر چاه سر گفتي
دانم كه عمري سوختي وساختي................
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

nasim.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روانشناسی بالینی
چراغ اتاق من

امشب زمان اتاق را روشن كرده ام و چشم انتظار صبح.
مادرم پنجره ها را ميبندد ولي نوري در درونش ميجوشد.
پدرم به سبزه ها اب ميدهدو خواهرم توپ را به پنجره ميكوبد و نگاه غضب الود مادر را با لبخندي پاسخ ميدهد و اي كاش ميتوانستم پاسخ عشق تو را چون اوخالصانه بدهم.
ولي بدان كه زندگي سبزه ها با اب عشق جاري است و به نورپنجره هاي باز پايدار.
و اگر توپ بازي گوشي هاي بچه گانه ات را هم گاهي به سبزه ها ميزني نترس .
پس از توپ هاي زندگي هراس نداشته باش كه چيزي جز بازيگوشي هاي زمانه نيستند....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

nasim.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روانشناسی بالینی
طناب

طناب
ازطناب هم خجالت مي بايد كشيد . زمستان با همه ي سوز و سرمايش در حال سپري شدن است و كم كم شال و كلاه راهي صندوقخانه ميشوند ولي زندگي چون رود جاري است ودر زندگي بشري كه سير فصلها چندان ملموس نيست تا پيش قراولان بهار را كه صداي پايشان از شُرشُر جويبار هاي حاصل از ذوب برف و سر بر اوردن گل هاي بهاري در دامنه هاي افتابگير مي توان شنيد و بتوان ديد اما هن هن كارگر خسته ي شهرداري را به خوبي مي توان شنيد كه انگشتان ضخيمش بر دسته ي بيل گره خورده وبا كندن گل كاري هاي وسط بلوارها و خيابان ها به استقبال بهار مي رود.او اين باغچه هاي محله هارا بيل مي زند تا وظيفه اش را در اراستن شهر واستقبال بهار انجام دهد ودر فرداي نوروز با چمني سبزو گل هاي نورسته به من و تو همشهريش عيد مبارك بگويد اما ديروز چند لحظه اي كار اين كارگر شريف شهرداري در خيابان فلسطين مرا به فكر فرو برد.
او قسمتي از گل كاري هاي وسط خيابان را با دقت كنده بود و خاكش را كاملا هموار كرده و گويا بذر پاشيده بود و اينك با دقت شن كش مي كشيد و در كمال خستگي كه در چهره اش نمايان بود خم مي شد و سنگ ريزه هاي كوچك را هم جمع مي كرد و در گوشه اي در پلاستيكي مي ريخت انگاه عرق پيشانيش رابا گوشه ي استينش پاك كرد و چند تكه چوب به فواصل مشخص در خاك فرو برد .
تلاش و دقت او نگاهم رااز ماشين هاي رنگارنگ وشلوغي خيابان بريده و به رفتار و ادب او ميخكوب شده بودم.
سپس به طرف موتور سيكلتش كه در كنار خيابان بود رفت و خورجين را از ترك موتور برداشت.ابتدا سفره ي نانش را بر روي زين موتور گذاشت و سپس درحاليكه از نگاه رهگذران برسفره ي حقيرانه اش مي هراسيد ارام درب قابلمه ي رويي كوچكش را باز كرد اندكي سيب زميني پخته بر داشت ودرميان تكه ناني گذاشت وبا ولع لقمه اش را گاز گرفت.
سربلند كرد و شايد ناخواسته نگاهش به مرغ بريان مغازه ي روبرويش كردوشايد بوي همان مرغ بريان اورا به اشتها اورده بود تا سيب زميني پخته اش را لاي نان سردي چنان با لذت بخورد كه خيلي ها اين لذت را در كباب بلدرچين و هفت قلم خورشت هم حس نمي كنند.
بقيه ي ساندويچ خود پيچش را در جيب گذاشت و سفره را جمع كرد و در خورجين گذاشت و انگاه چندين تكه نخ پلاستيكي ورنگارنگ را به هم گره زد ولي از گره زدن نخ ها خيلي ناراحت و عصباني به نظر مي رسيد و احساس ميكردي زير لب غرغر مي كند .
طناب رنگارنگش را به اولين چوب كاشته در كنار جدول گل كاري گره زد وبادقت به دور تمام چوب هاي ديگر تاب دادو سه بار دور تا دور چوبها طناب را كشيد وبه اخرين چوب گره ي محكمي زد انگاه دست در جيب كرد و ساندويچش را در اورد و لقمه اي ديگر گاز گرفت و نگاه خشم الودي به عابرين و رهگذران كرد و نمي دانم در دلش چه گفت.
شايد گفته باشد چگونه در قرن بيست و يكم كه همه دم از حقوق فردي و اجتماعي مي زنند من بايد مجبور باشم براي حفظ حق طبيعي اين گل وچمن يعني سبزي و زندگي حصار بكشم .
ايا پدر ومادر هايي كه عبور از خط كشي خيابان را به فرزندانشان مي اموزند چگونه به خود اجازه مي دهند به جاي عبور از محل تعبيه شده در اين گل كاري ها پا در ميان گل و چمن بگذارند .ايا نميدانند اين گل وچمن براي خود انها و با هزينه ي انها كاشته شده است .
ايا خجالت نمي كشند كه براي جلو گيري از عبوراز ميان اين گل وچمن با طناب به ما هشدار بدهند .ايا در عصري كه بيماري هاي قلب و عروق وفشار خون وچاقي كه همه ناشي از كم تحركي است چرا از چند قدم بالا يا پايين تر رفتن و عبور از محل امن و راحت دريغ مي كنيم و با عبور از ميان گل وچمن سبزي و چمن را نابود مي كنيم و هم خود به استقبال خطر مي رويم .
پدرها ومادر ها وخواهران و برادران بياييداز اين طناب هاي رنگارنگ خجالت بكشيم وبا پا نگذاشتن وعبور نكردن از ميان اين گل كاري هاسبز فكر كنيم و بگوييم شهروند خوبي هستيم وبه طناب احتياجي نيست چرا كه وجود اين طناب ها اهانت به من وتوست .
اگر مي گوييم مشهد قطعه اي از بهشت است و ساليانه هزاران توريست از كشور هاي مختلف به اين شهر مي ايند نگذاريم با ديدن طناب هاي خيابان تهران و فلكه ي اب و برق به ما بخندند و انگونه قضاوت كنند .............
بياييد چون سهراب بينديشيم واب را گل نكنيم
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : طناب

ماله خودتونه ؟!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

nasim.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روانشناسی بالینی
  • شروع کننده موضوع
  • #6

nasim.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روانشناسی بالینی
وداع زير اوار

تقديم به نسيم دختربچه ي6ماهه اي كه بعداز36ساعت از زيراوارزنده بيرون امد

نسيم حتما تو هم ارام و ملايم وارد زندگي بابا و مامان شده اي وان شب پدرت جواب حاصل جمع راپيدا كرد كه بابا +مامان=نسيم وچه حاصل جمع خوبي وان روز باباومامان هر دو در ديكته ي زند گي بيست گرفتندومادر بزرگ به هردو صد افرين داد.
صداي نسيم وزيدنت درخت زندگي بابا ومامان را آرام ونرم نوازش كرد .گريه هاي كودكانه ات ارام بخش ترين آهنگ موسيقي جان ود ل مامان بودوهق هق خنده ها يت غبارغم ازچهره ي خسته بابا مي برد.بابا يعني اميد، يعني سقف، يعني بزرگ ،يعني چتر،يعني اول ماه مهر ،يعني كيف ،يعني كفش، بابايعني شكلات، يعني لواشك ،يعني پفك، بابايعني كوه ،يعني قوي ترين مرد دنيا ،بابايعني دوچرخه ،بابايعني عروسك ،بابا يعني قلقلك، بابايعني پيتيكو، يعني اسب من ،اول برج ،يعني جايزه بيست ،يعني بوسه وخنده ،بابايعني اخم وقهر الكي، بابايعني سيلي يواشكي ،بابايعني كيف عروسكي، بابا يعني صبح زود، يعني كار، يعني بوي عرق ،يعني خستگي ،بابايعني شب ،يعني صداي زنگ در ،يعني پاكت شيريني ،يعني مرد كلاه به سر ،بابا يعني كيف چرمي رنگ و رو رفته ،يعني پول تو جيبي ،بابا يعني قول، يعني ميخرم ، يعني ميبرم ، يعني بله ،يعني چشم....
ومامان يعني شير، يعني بغل، مامان يعني عزيزم، مامان يعني لالاي ،يعني نگاه ،يعني بوس ،مامان يعني بازي با لبان من ،يعني منتظر خنده،مامان يعني شانه ،يعني گل سر ،يعني گوشواره ،يعني قاشقف يعني غذا ،مامان يعني صبر ،يعني شب، يعني بيدار ي فو مامان يعني همه چيز...
ونسيم ديد ان وقت كه زمين لرزيد مادر از خواب پريد نسيم را در اغوش گرفت اما تكه هاي خشت و گل بر سر مامان ريخت و مامان سخت نسيم را در اغوش فشرد تا گرد برچهره ي نسيم ننشيند ديگر شب شد وتاريك و مامان به خواب رفت ولي كم كم سينه ي مامان سرد شد سرد سرد ..
ديگر روز نمي امد و شب بود وسينه ي سرد مامان... و تو گريه كردي و مامان ديگر جواب نداد مامان خوابيده بود وبابا هم نبود و تو فكر كردي با تو قهر كرده اند ولي حالا نسيم يتيم شده است و بابا هم مامان است هم بابا و نسيم جواب اين مسئله را نميداند كه يتيم=نسيم+بابا
يعني چه.
خدايا همه ي بچه ها ي ايران را از يتيم شدن حفظ كن و روح مادر نسيم را هم بيامرز نسيم حالافقط معناي بابا را ميداند وبه ياد مادر بايد اشك بريزد من هم براي مادر نسيم گريه ميكنم .نسيم خواهر من است و خواهر همه ي بچه هاي ايران .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

nasim.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روانشناسی بالینی
پاسخ : وداع زير اوار

ميدونم هيچ مناسبتي نداشت ولي چون اين نوشتمو خيلي دوست دارم و وقتي دلم ميگيره ميرم سراغش گذاشتم
ببخشيد اگه بد موقع بود #S-:
 

سمر

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
61
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمانشاه
پاسخ : وداع زير اوار

بی نهایت تاثیر گذار بود.

آفرین
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : طناب

بعضا افراد تازه وارد نمیدونن که قوانین چیه ...

و میان کپی پیست میکنن (;
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

nasim.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روانشناسی بالینی
پاسخ : طناب

ببخشيد شما از همه ي كاربرا اين سوالا رو ميپرسين :-?
اخه يكم بهم برخورد :-ss
ولي در كل از توجهتون بينهايت متشكر :D
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : طناب

نباید بهت بربخوره وختی ماله خودته

باید سرتو بگیری بالا ، بگی آره (;
 

میناا

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
121
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : وداع زير اوار

آفرين واقعا زيبا نوشتي من كه اشكم در اومد :(( :(
 

Niki7

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
108
امتیاز
191
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
mums
رشته دانشگاه
پزشکی :)
پاسخ : وداع زير اوار

خيلي قشنگ بود فقط كاش اين موقع شب نميخوندم چون گريمودراورد باصداي بلند!اين نشوندهنده ي توانايي شما در پروروندن مطلبه!خيلي قشنگ بود خيلي...
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : چراغ اتاق من

حرفی که میخواستی تو نوشته ت بزنی خوب بود.
اما نوشته ت ساختمان جالبی نداشت. جمله بندی ها معمولی بودن. از علائم نگارشی هم به قدر کافی استفاده نکرده بودی و خوندنش کمی سخت میشد (;
"پس" تو جمله ی آخر اصلا" ملموس نیست. قبلش چیزی نیومده که "پس" رو بخواد.
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : تو يگانه اي

خب، فقط به بعضی اتفاقات اشاره کردی که اکثرا" خیلی هم معروفن. پس باید حتما" یه چیز دیگه هم اینجا باشه که حوصله ی خواننده سر نره. با اتفاقا میشه بازی کرد و از توشون آرایه های جالبی در اورد. راوی بودن به تنهایی کافی نیست؛ وقتی داری از داستانی حرف میزنی که همه شنیدنش. آسون ترین راهش اینه که حس خودت نسبت به این قضایا رو قاطیش کنی. نمونه ش "علی ای همای رحمت" شهریاره که اگه بخونیش میتونی ببینی شهریار چجوری اتفاقات معروف رو جوری بیان کرده که ارزش ادبی هم پیدا کنه.
به نظرم قافیه ساختن(یا سجع) ایده ی خوبی نبود.
 
بالا